آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

اربعین یعنی ۴۰ روز وصال تو ومعشوقت!

به این شب ها که می رسم دوباره عطر بودنت تمام مشامم را نوازش می دهد...

دوباره دیدگانم می شود ابرهای بیقراری که تنها دلیلشان بارش است و بارش است و بارش!

گاه بی دلیلی خود بزرگ ترین دلیل دنیاست...


۴۰ روز است که به وصالت رسیده ای سیّدِ سیّدانِ عالم

۴۰ روز است مست معشوق گشته ای مهربانِ مهربانانِ عالم

۴۰ روز است غــرق معبودت گشته ای عزیزِ دلِ مادرِمادرانِ عالــم

۴۰ روز است سیراب شراب ناب الهی گشته ای تشنه ی تشنگانِ عالم

۴۰ روز است جانت را به جان آفرینت ارزانی داشته ای ای ارزشِ ارزشمندانِ عالم

حالا می فهمم چرا با شور و اشتیاق لبیک شهادت خواندی آقای مهربانی ها

در آخرین شب ِبودنت در معراج ِقلبت، وعده ی وصال گوش هایت را نوازش داد حسین جان

تو در فراغ نوازش های مادرت زهرا بوده ای جانم؟!

تو بی تاب تکیه گاه پدر مهربانت مولا علی بوده ای جانم؟!

تو دلتنگ یاری برادردلاورت حسن بوده ای جانم؟!

تو بیقرار بوسه های جدت محمّد(ص)بوده ای جانم؟!


تو که زینبت را داشتی اینجا

تو که عباست را می ستودی اینجا

می شود بگویی برای چه رفتی؟!

گرچه فراق عباست تو را مصمّم تر از همیشه کرد برای رفتن!

هر کدام از دلبندانت خود دلیل رفتنت بودند ... می دانم...

ولی همان معراج ، تو را بی قرار کرد جانِ من...

حال به وصال رسیده ای حسین جان؟!

و چه زیباست وصالی که دو طرف مشتاق یکدیگر باشند آقا جان...


وصالت تبریک جانِ جانان ِعالم...


http://www.patugh.ir/up/2013/01/arbb_www.patugh.ir-14.jpg


می شود بیایی و مرا ببری؟!می شود بیایی و مرا از این روزها رها کنی؟!

من نیز دلبستگی ندارم

من نیز رها گشته ام از این دنیا

دیگر نمی خواهم باشم یاور دیرین من

دیگر یارای نفس کشیدنم نیست آقای خوبی ها

می شود من هم بیایم؟!

می شود بقیه ی عمرم را به کسانی بدهی که دوست دارند بمانند؟!

می دانی که هستند دوستداران این دنیای بیهوده!

بیا و به حرمت تمام اشک هایم مرا ببر به همان جایی که بوده ام...

دیگر جز وصال،تمنایی ندارم...

دیگر نه تاب ماندن دارم نه توان نفس کشیدن...!!!


http://www.fardanews.com/files/fa/news/1390/9/14/80055_914.jpg


خود خودم:کاش رفتن از اینجا دست خودمون بود....کاش

این روزا دلم می خواد از زندگیم مرخصی بگیرم...

کاش حق رفتن داشتم...کاش


نظرات 40 + ارسال نظر
مهندس چوچولو دوشنبه 4 بهمن 1389 ساعت 21:43

اول

مهندس چوچولو دوشنبه 4 بهمن 1389 ساعت 21:44 http://www.marde-choochooloo.blogfa.com

اول شدم و رفتم...

به سلامت داداشی

حسین... دوشنبه 4 بهمن 1389 ساعت 21:45

سلام
تو اخرین جمله های این پست حرفه دلم رو زدی...

درگیرم...عجیب درگیرم کرده این موندن اجباری

بهار(زیر بارون...) دوشنبه 4 بهمن 1389 ساعت 21:56 http://zire-baron.blogsky.com

دختر دلت برای ما بسوزه دلت میخواد بری که چ ی ب ش ه
ولی در کل امشب شب غمگینیه نمیدونم چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بمونم که چی بشه؟!!!
دلم می خواد واسه یه مدتی مرخصی بگیرم از زندگیم

ولی کاش تو همیشه شاد و آروم باشی بهار جونم

کوروش دوشنبه 4 بهمن 1389 ساعت 22:29 http://korosh7042.blogsky.com

چه مرثیه ی غرائی سرودی نازنین
راستی هرگز قلمت را زمین نگذار که در این هنر استادی

ممنون...
ولی من قسمت دومشو بیشتر دوست داشتم

شادوسلامت باشین همیشه

علی سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 00:02 http://matroke.blogsky.com

این شب عزیز رو بهت تسلیت میگم

منم بهتون تسلیت میگم

بانوی شرق سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 02:40

وای چقدر خوب بود
فدات شم که اینقدر دلت پاکه

ممنون عزیز دلم
رویایی دعا کن واسم!

حسین.ر سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 06:36 http://entegham.persianblog.ir

به غیر از مطلبی که بسیار زیبا نوشتی عکس پایینی هم عجب انتخاب به جاییست / خیلی به مضمون مطلبت نزدیکه/

اما حرف تازه من در باره /فوتباله/ اهلش هستی؟

خیلی گشتم تا پیداش کردم
از تاریکی دنیا داره فقط به نور آسمون نگاه میکنه و تمنای وصال رو داره....
نه زیاد ولی الان میام

مهسا سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 08:47 http://www.medade-meshki.blogfa.com

سلام خانومی خوبی ؟
خیلی خوشحالم که به فکرمی و نگرانمی عزیز . واقعا آپت قشنگ بود.. اما عزیز حرف از رفتن نزن. خدا خودش میدونه کی ببره . تا اون موقعی که این دنیاییم باید توشه جمع کنیم .
راستی من الان بهترم ... از اون روزی که تو چت حرف زدیم خیلی بهتر شدم. تو این چندروز خیلی با خودم کلنجار رفتم تا آروم شدم. خدا تو این چند روز اونقد باهام حرف زد که آروم شدم. دیگه آرومم فریناز چون خدا رو دارم ! انگار وصال من به خدا نزدیکه .. دارم یه چیزایی رو درک میکنم که هیچوقت تجربه نکردم .. خیلی دوستت دارم فریناز ... همیشه پیشم بمون!

سلام ممنون عزیزم
رفتن یه موقع هایی خیلــــــــــــی شیرین تر از موندنه مهسا!!

خدا روشکر که حالت بهتره....همین که دوستام خوب و آروم باشن واسه من بهترین اتفاق اینجاست

منم یه زمانی از یه عشق زمینی با خدا آشنا شدم و الانم که سال هاست فقط خدا رو دارم
مهسا جونم خدا همیشه کنارته منم پیشت...امیدوارم بهترین ها از آن تو باشه عزیزم

مهسا سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 08:48 http://www.medade-meshki.blogfa.com

میگم این داداشی محمدم اصلا نیست ...

بعد اونروز اصلا حالمو نپرسید ... ازش ناراحتم !

دیدم وب تو اومده اما یه بارم تو وبم نیومد بپرسه که مردم یا زنده

داداشی فردا یه امتحان سخت داره....دیدی که متن منم نخوند و رفت....
فردا پیداش میشه حتما عزیز دلم

مهسا سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 10:29 http://www.medade-meshki.blogfa.com

ممنون که فریناز به فکرمی !


عزیز من از محمد ناراحتم ... خب میومد میگفت خوبی ؟ و میرفت همین ... نمیخواستم که بشینه واسم طومار بنویس ...

من که باهاش قهرم ....


فعلا

محمد آقا تحویل بگیر....
ولی آجی به خدا درس داره مهندسمون...
فردا حتما میاد پیشت....
ناراحت نباش

بهار(زیر بارون...) سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 15:25 http://zire-baron.blogsky.com

خوب دیگه فریناز

من عجیب بوی امام حسین که میاد دلم میگیره.........


ولی عزیزم امروز بهترم و خوشبحالمه آخه یه دوست عزیز منو بخشیده و به خونه ای مهربونش رام داده وووووووووووووووووووووووووووووووای فریناز چقدر حس سبکی میکنم چقدر خوب شد باهاش حرف زدم چقدر خوبه که اون فهمید من دوستش دارم و من این وسط فقط به قول ابجی فریناز پ بودم نمیدونم چرا این کلمه برای من خنده داره اخه فریناز من سرباز صفر رو بیشتر ترجیح میدوم تا پاسبان

ولی من هر وقت باهاش حرف میزنم دلم باز میشه...

خدا رو شکر اینم به خیر گذشت...
وقتی یاد اون روزا میوفتم دوباره گریم میگیره
بیخیال...
دیگه نمیخوام هیچ حرفی از اونا اینجا زده بشه...
اوووووووووه چقدر بلند میخندی دختر...کر شدیما

بهار(زیر بارون...) سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 15:26 http://zire-baron.blogsky.com

بهار(زیر بارون...) سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 15:26 http://zire-baron.blogsky.com


اشتب شد

باید دوتا میشد یکی تو یکی من

من که همون بالایی رو هم دوتا گذاشتم

RaSo0l سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 15:31 http://1man.blogsky.com

زندگی لطف اجباری اما شیرین خداوند است

پ ن : این همه احساسات رو از کجا میاری ؟ :-W

نمیدونم شایدم تو راست میگی

این که احساس مرگ بود دیگه رسول

فرشاد-مسافر شهر باران سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 15:54

سلام فریناز عزیز خوبی؟
اریعین یادآور گرامیداشت چرایی های!!!! در خون خفته هر چند که هنوز اون حرف ها مظلومانه پیش چشمان نامردمان حاضرند اگر ببینن.
واقعا راست گفتی کاش میشد مرخصی بگیریم ؟


راستی به قسمت نظرهام بیا جواب هات رو دادم هرچند قراره یک ۵ نفری هم بیان اونجا نظر بدن...کلا بیا بازم

سلام ممنون ...خوبیم به خوبیه شما

یه مرخصی بدون حقوق...دربست در اختیار خودت
باشه الان میام....ممنون

فرشاد-مسافر شهر باران سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 15:59

قلمت را دوست دارم خواهری حتما بیا کتابی مشترک !!!!! بدیم بیرون .


البته جدی دارم پیگیری میکنم

برادری جونم بیشتر از این ما رو شرمنده نکن
تو کتاب بده بیرون اولین خریدارش خودمم...

منم جدی میگم مرد بارونی

مهران سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 17:48 http://rozhaibigharari.blogfa.com/

سلام.........

عععععع آبجی این حرفا چیه میزنید ببینم نکنه شما هم مثل

من دارید دنبال مرخصی برا وبتون می گردید

اگه دنبال مرخصی برا وبتون می گردید ایرادی نداره من خودم

براتون یه هفته مرخصی می نویسم برید برا خودتون حال کنید

اما این مرخصی ای که شما می خواید... اصلآ نمیدونم چی بگم

آبجی یعنی چی یعنی از زندگی خسته شدی اما آبجی هنوز

برای من وتو زوده این حرفا هنوز تو توو اول راهی به همین زودی

بریدی آبجی آبجیم قوی باش دقیقآ نمیدونم مشکلت چیه آبجی

اما آدم وقتی مشکلات دیگران رو می بینه مشکلات خودش

یادش میره میگه من چقد خوشبختم آبجی خدا بزرگه فکر کنم

تو هم اعتقادت به خدا لااقل خیلی بیشتر از من باشه به خدا

توکل کن همه چیزو بسپار به اون.................

اربعین رو هم بهت تسلیت میگم آبجی........

راستی آبجی من یه چند روز دیگه مرخصی می خواستم...

بلاخره شما این برگ مرخصی ما رو امضا می کنید یانه وگرنه

منم برگ مرخصیتون رو امضا نمی کنم ها
فعلآ بای

سلام داداشی مهران خوبم...
واسه چی زوده آخه؟۲۱ سال بس نیست به نظر تو؟!
اونم نه ۲۱ سالی که به بطالت بره...

داداش به آدمای پیر اطرافم که نگاه میکنم واقعا تعجب میکنم که چطوری تا این سن زنده موندن!؟؟اصلا چه لزومی داشته؟
آخه چیه این دنیا این قدر گیراست که میگی زوده؟

مهران...داداش...الانم اگه هستم واسه اینه که به مشکلای دوستام برسم...ولی هیچ کدومش به مثل من عمیق نبوده تا الان!!

الانم هم خودم هم زندگیم و هم همه چیزمو سپردم دست خود خدا ....
همون توکل...

ببین داداشی تا الانم خیلی بهت مرخصی دادما
باشه این چند روزه هم برگتو امضا میکنم ولی زودی بیایاجات خالیه اینطرفا

برگ مرخصی منو باید خدا امضا کنه

بهار(زیر بارون...) سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 18:12 http://zire-baron.blogsky.com

سلامممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
اربعین امام حسین علیه السلام ویاران با وفای شهیدشان تسلیت باد.
امام صادق علیه‏ السلام :
آسمان چهل روز بر حسین علیه‏السلام ، خون گریه کرد.

امام صادق علیه ‏السلام ـ و در مورد زیارت امام حسین علیه ‏السلام در روز اربعین می فرماید:
بارخدایا! من گواهى مى‏ دهم که آن بزرگوار ... خون خود را در راه تو نثار کرد تا بندگانت را از جهالت و سرگشتگىِ گم‏راهى برهاند ، در حالى که آنان که دنیا فریبشان داد و بهره خود [از آخرت] را به [دنیاى] پَست فروختند ، علیه او همیار شدند.

سینا سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 18:36 http://omide-ma.blogsky.com

سلام بر نویسنده ی دانا و مرثیه سرای عالم عشق
حرف از رفتن نزنید که لطف در ماندن است.

سلام بر امید ما سینا خان عزیز

دیگه لطفم بی معنی شده این روزا
در خدمتیم فعلا

فاطمه سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 21:10 http://daryatanhast.blogfa.com/

سلام...
خوبی فریناز جان؟
من بالاخره اومدم...

منم اربعین امام حسین رو تسلیت میگم...
زیبا نوشتی فریناز عزیز...

سبز باشی

سلام ممنون
خوش اومدی عزیزم

ممنون به زیبایی دلنوشته های تو که نمیشه

یلدا سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 21:17 http://yalda1369.blogfa.com

سلام عزیز بالاخره طلسم شکسته شد و من آپ کردم

بدو بیا که بی صبرانه منتظر نظرای خوشگلتم ...

°°°°°°°°°°°°|/
°°°°°°°°°°°°|_/
°°°°°°°°°°°°|__/
°°°°°°°°°°°°|___/
°°°°°°°°°°°°|____/°
°°°°°°°°°°°°|_____/°
°°°°°°°°°°°°|______/°
°°°°°°______|_________________
~~~~/__ بیا اینم وسیله حالا دیگه_\~~~ ~~~~
~~~~~/ _میتونی بهم سر بزنی _\~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* ¯´¨ ¨`*•~-.¸.....
*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* ¯´¨ ¨`*•~-.¸.....................

سلام
چه قایق نازیه...باشه همین الان یا این قایقه میام....

درنا سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 21:55 http://www.dornah.blogfa.com

نمی تونی به دست خودت از اینجا بری ولی می تونی به دست خودت اونجا رو بیاری پیش خودت البته فقط ذره ای ...............

قربونت برم با این قلم خوشملت

چه قشنگ گفتی درنا جونم....

آره دلم میخواد لا اقل اونجا رو بیارم اینجا

به پای نظرای خوب تو که نمی رسه عزیز دلم

زهرا سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 23:16 http://www.romantic6370.blogsky.com/

سلاممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
آرامشششششششششششششششش جونممممم
خوبی آجی
چه خبر
حالا که ماشین داری باید زود به زود بیای وبلاگما
بلاخره دیگه ماشین داری راهتم نزدیکتر میشه
مرسی عزیزم فدات شم
انشالا که با همین ماشین یه سفر بری دور دنیا البته منو یادت نره صدام کن با هم بریم

سلامــــــــــــــ عزیزم
الانم میگی آرامش؟!
باشه هرجور راحتی زهرا جونم

به چشم عزیز دلم...من که همیشه پشت در خونتم زهرا جونی....الااااااااااانم اووووووووووووومدم....

مـــینای فــردوس سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 23:56 http://silveraster.blogsky.com

سلام فریناز جان.

خوبی دختر زیبا؟

امروزی رو که گذشت بهت تسلیت میگم.

فکر کنم قبلا گفته بودی اهل اصفهان هستی؟ درسته؟

من احتمالا چند روز دیگه دارم یه سفر میام اصفهان

خیلی کوچیک بوده‌ام که اصفهان اومدم. الان در واقع هیچی یادم نمیاد ازش. خیلی ذوق دارم اما!

در پناه خدا.

سلام !!!مینا خودتی؟؟؟!!!
بابا ما رو میشناسی دختر خوب؟
تو آسمونا دنبالت میگشتما
خوشحالم داری میای...منم که از الان دعوتت میکنم تشریف بیاری خونمون...

خیلییییییییییی قشنگه اصفهان...نصف جهانه

بانوی شرق چهارشنبه 6 بهمن 1389 ساعت 07:29 http://www.royavash.blogsky.com

فرینازی چطوره؟
خوبی دختر؟

چی بگم...

به خوبیه تو منم خوبم

دختر مردابی چهارشنبه 6 بهمن 1389 ساعت 08:31 http://dokhtaremordabi.blogsky.com

فریناز عزیز
سلام
مانده ام با این همه عشق که می نویسی از آنها چرا باز هم ای کاش های غریبی می گویی
مانده ام تو که اینچنین از جان برای باورهایت می نگاری چرا خود را به آنها نمی سپاری و غم هایت را در همین باوری که نفوذ کرده در واژه هایت نمی شویی
رفتن و مرخصی گرفتن را بی خیال شو و توکل کن خودت را به او واگذار و بگذار زندگی هر سازی که دوست دارد بزند
تو فقط توکل کن

سلام سمیه جونم
گاهی دلبستگیس هات اون طرفن...خب تو بگو دیگه دلیلی داره بمونم؟!

تمام زندگیم سراپا توکل بوده سمیه جون...الانم فقط به خاطر همون توکله که دارم نفسامو حس میکنم...
ممنون دوست خوب و مهربونم
امیدوارم لااقل همه ی دوستام زندگی های آروم و خوبی داشته باشن

سلام
از ته دل بودا!!!
معلومه!

سلام
همش از دله...از ته ته تهش

زهرا چهارشنبه 6 بهمن 1389 ساعت 11:59 http://www.romantic6370.blogsky.com/

سلام آرامش جونممممممممممممممممممممممممم
فریناز گلم
فدات شم
خب بیا با هم با ماشین خوشجلت بریم
فدای تو که اینقده مهربون و بخشنده ای
آجی حتما کتاب رو بگیر و بخون
راستی
همین شهید عزیزی که گفتم
در محله سیچان یا سیجان اصفهان متولد شده
اگه تونستی سر قبرش هم برو
خیلی حاجت میده
موفق باشی

سلام عزیز دلم...
آخه قربون تو دختر خوب برم من از شنبه ترم جدیدم شروع میشه
ودباره میریم در بند علم و عالمی
بیا من ماشینمو میدم بهت تو با ماشینم برو نایب الزیاره ما هم باش

ممنون که بهم گفتی...تونستم میرم...ممنون یه دنیااااااااااا

یلدا چهارشنبه 6 بهمن 1389 ساعت 14:37 http://yalda1369.blogfa.com

مرسی عزیزم

شماهم شاد باشید . . .

miladkiller چهارشنبه 6 بهمن 1389 ساعت 14:41 http://www.killer01.mihanblog.com

خیلی بی معرفتی
بیا به ما هم سر بزن


بله اونوقت شما؟

مهران چهارشنبه 6 بهمن 1389 ساعت 14:52 http://rozhaibigharari.blogfa.com/

منظورم از امضای برگ مرخصی برگ مرخصی برای وبت بود

نه دنیات اگه برگ مرخصی برای وبت می خوای ما در خدمتیم

الانه شدی رئیس وب من؟!
اونو که خودم امضاشو بلدم .... واسه دنیامون یه کاری کن مهران خان

مهندس چوچولو چهارشنبه 6 بهمن 1389 ساعت 20:22 http://www.marde-choochooloo.blogfa.com

و باز من به میادین باز گشتم پس از مدتی مصدومیت و مسمومیت
حال میکنم هی اول میشم
ولی حال نمیکنم آخه بچه های مردم اول نمیشن افسردگی میگیرن بعد که افسردگی میرن بعد میرن خودشونو دار میزنن
خونشون میوفته گردنم
اگه دیگه اول شدم

معلومه امروز فیزیک داشتیا
نه بابا این دوره زمونه دیگه دار زدنم قدیمی شده!تو نگران نباش داداشی...
اولی واسه خود خودته

مهندس چوچولو چهارشنبه 6 بهمن 1389 ساعت 20:25 http://www.marde-choochooloo.blogfa.com

این عروس خانومه کیه؟؟؟
نکونه خودشو بندازه تو آب؟؟؟
خفه نشه؟؟؟
خوب اگه داماد میخواد این راهش نیست میومد به خودم میگفت
بگو نندازه خودشو تو آب بگووووووووووووووووووووو

آجیتو نشناختی؟؟؟!!!
منم دیگه...
نه بابا دوماد کیلو چند
میخواد بره برسه به اون نوره...میخواد صعود کنه نه سقوط
نگران نبااااااااااااااااااااااااااااااااااش

حمید چهارشنبه 6 بهمن 1389 ساعت 21:22 http://hamidshams.blogsky.com/



راست میگی نقابتو بردار ببینم کیستی؟!!!

زهرا پنج‌شنبه 7 بهمن 1389 ساعت 13:14 http://www.romantic6370.blogsky.com/

سلاممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
باشه آرامش جونم
شما ماشین بده
سالم میگیرم ولی سالم تحویل نمیدم اونوقت چی
اونوقته که یه دست کتک +فحش بهم بدی
به هر حال من با ماشین شما میرم اگه خدا خواست که سالم برمیگردونم
به جاش برات اینقده دعا میکنم
فدای تو آبجی گلم

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام زهرا خوشکله وب ما
إإإإ داشتیم؟محمد منو میکشه اونوقتا
نه بابا من و فحش؟استغفرالله
ماشینم مال خودت جونم...تو دعا کن که دعای زهرا ها عجیب میگیره
ســ ـفــ ـرت خـ ـوشـــــ

ستوده پنج‌شنبه 7 بهمن 1389 ساعت 16:44

میگم کجا میخوای بری قرار با کشتی جایی بری که اینجوری با این لباس خوشکل سوارش شدی .
بیا کنار از کنار نرده ها یک دفعه میفتی

میخوام صعود کنم به اون نور خیره کننده...نگران نباش سقوط کار من نیست
دیدی چه لباس قشنگیه ستوده جونی؟

ساناز پنج‌شنبه 7 بهمن 1389 ساعت 17:03

واقعا کاش میشد از دنیا مرخصی بگیری و بری و دیگه بر نگردی اینجوری از همه چیز و همه کس اروم میشوی حتی برای حرف زدن با یه دوست قدیمی هم باید منت بکشی این خصلت ادمهاست که اذیتت کنن ادم

این واقعا رو دوست دارم....ولی خب الان که اینجاییم راهی به جز زندگی کردن نداریم
کاش دل ما دریایی میشد اونوقت دیگه رفتاراشون اذیتمون نمی کرد

ندا شنبه 9 بهمن 1389 ساعت 08:25 http://www.neday-zendegi.blogsky.com/

زندگی تقدیر است نه سرنوشت تقدیر از قبل نوشته شده و سرنوشت مسیر تعیین شده توسط ما است

تا حالا توجه نکرده بودم....
ممنون ندا جونم

دنیا پنج‌شنبه 14 بهمن 1389 ساعت 19:04 http://donyataban.blogfa.com

دلم تنگه . برای چی یا کی ؟... نمی دونم... یا بهتر بگم ...میدونم و نمی خوام قبول کنم . وبلاگت زیباست . ...واقعا... به سراغ من هم بیا و با همین پنجه های شاعرانه به کلبه ام رونق بده . دوست دارم نظرت رو درباره ی پست جدیدم بدونم ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد