ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
امشب از آن شب های عجیبی ست که چشمانم با خواب قهر کرده اند...
دوباره منم و پنجره ی تنهایی هایم و تکه ای از آسمانِ خدا که فقط و فقط برای من است...
راستی امشب آسمان هم فقط یک ستاره دارد... و چه قدر بزرگ و درخشان است...
می شود ستاره ی من باشد؟؟
به ماه سلام می کنم. گفته بودم که شغل جدید من است. اما امشب آسمان کمی ابرهای تکه تکه و سیاه دارد... می ترسم ماه پشت ابرها خودش را از من و نگاه خیره ام دریغ کند...
کاش کسی به او می گفت نگاه من در دل این شب سیاه، پاکِ پاک است!
اما ناخواسته می رود و پشت ابرها پنهان می شود... و حس می کنم تمام مشکلات زندگی هایمان چون همین ابرهایند...
خواسته یا ناخواسته گریبان گیرمان می شوند!!!
و ماه پس از تحمل سنگینیِ ابرها بر خودش، با افتخار جوانه می زند و انگار رستمی را شکست داده در کارزار حماسه...!
حس می کنم درخشان تر از قبل گشته است... شاید ابرها لایه ی غبارگرفته ی رُخش را زدوده اند... همچون مشکلات و سختی ها که دل های زنگار گرفته مان را می زُدایند....
چشمانم را می بندم...
نسیم خنکی می وزد و من هنوز بر این باورم که باد، بوسه های خداست بر دل های بندگانش... به عمق تمام بودنم نفس عمیقی می کشم و بوی اسپند می آیند انگار از دل این شب آرام و بی ریا...همان اسپندهایی که برای عروسی ها آتش می کنند...می خندم و می گویم ممنون خدای مهربانم، بزممان کامل گشت....
چشمانم را باز می کنم
حالا دیگر اشک هایم هم سرازیر گشته از این همه بودن در بزم شبانه ی من و خدای مهربانم...
و اشک، به جای تمام واژه های سکوتِ من است....
به جای تمام ناگفته هایم با تو مهربان بی منتهایم...
چه کسی می تواند این شور و بزم و عشق و سُرورِ شبانه را در کلمات جای دهد؟؟؟
شب نشینی های دو نفره مان را چه کسی به تصویر خواهد کشید؟؟؟
مهم نیست.... مهم حک شدن این روزها و این لحظه ها و ثانیه ها در قلب کوچک من است که تا ابد می ماند و مرا سرخوش از عطر حضورت می کند معبود بی همتایم...
به ماه می نگرم... ابری عظیم در کمینِ نگاهش است...
دعایی نیست فقط کاش گردش زمین سریع تر میگشت تا ماه زودتر از پشت این ابرهای عظیمِ در کمینش، نگاه عاشق مرا به تماشا بنشیند...
می روم سراغ سجاده ام...
آن جا هم که خوب می دانی حرف هاییست عاشقانه بین من و خدایم...
حرف هایی که تا همیشه بین ما دو نفر، راز خواهد ماند...حرف هایی از جنس همین بزم شبانه
راستی می دانی سخت ترین لحظه ها چیست؟
لب چشمه باشی و نتوانی جرعه ای آب بنوشی برای عطش بی پایانت...
در سجاده باشی و نتوانی....
رگبار1: دانلود رمان * خلوت خلود*
رمز: www.98ia.com
فکر کنم از معدود رمان های ایرانی باشه که دختره چشم رنگی و پوست سفید و اندام مانکنی نداشته و همین می شه آغاز ماجراهای بعدیش...
فقط یه کم غلط تایپی هاش زیاده اما ارزش خوندنو داره
بازم قابل توجه آقایون...
چشم قالب هم داره عوض میشه ولی این قالبم قشنگه که! نمیدونم چرا همتون رو مشکلی مشکل دارین ؟؟؟
خب مشکی یه جورایی باعث می شه دل آدم بگیره... حتی وقتی خیلی شاده
این قشنگه اما روشن تر بذاری قشنگ تر میشه
دیگه چه خبر گیر دادی به اقایون ها
قابل توجه اقایون رو هی تاکید میکنی
خب حقشونه آخه!

آقایون کلا تعطیلن
فقط میتونم بگم بیشتر مراقب خودت باش
چشم خانومی
سعی میکنم