آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

بیست و سومین جمعه ی انتظار

سلام بر مـرد مـــردان خدا...

سلام بر امـــــام مهربــانی ها....

سلام بر سنگ صبور دل های خسته


نمی دانم هنوز مرا یادت هست یا نه آقا جان؟

من همان رگبارم... رگبارآرامشی که نه فقط شب های قدر که بیست و سه جمعه است دارد شما را از اعماق قلبی صدا می کند که هر روز آتشش شعله ورتر می گردد...همان رگباری که آن هفته نمی دانست وقتی با شوق دارد می گوید "مهدی جان حالم بهتر می شود...انگار خبری در راه است... خبری از نوشتنِ یک سالِ دیگرِ من به بهترین سرنوشتِ ممکن برای ذره ذره ی نفس های مانده ی عمرم..." ممکن است آخرین ساعت های خوب بودن و ماندش باشد که حالش عجیب خوب بود...

همان رگباری که قدرِ شب های قدر را در بی قدریه اطرافش بی رحمانه به نظاره نشست و دیگر خودش را خسته تر از هر زمان دیگری به دست سرنوشتی سپرد که تا به حال برایش در همین شب ها رقم می خورده است...اما اینبار کمی دل و پهلو شکسته تر از سال های قبل!!!


و حالا رسیده ام به این که چرا همیشه عمر شادی های من کوتاه است؟؟؟


انگار خودت که رگبار باشی همیشه رگبار مشکلات و مسائل دور از انتظار بر سرت یکباره می بارد...و کاش چتری باشد که سرت نشکند از گلوله های بی شرم رگبار زمانه!!! همان چتر آرامشی که با بودنِ شما برای این روزهای من باز گشته بود...

آری مهدی جان!

دوباره آمده ام امــا ...

اما دیگر دلم گواهی روزهای خوب را نمی دهد...انگار تازه با حقایقی آشنا گشته ام که مرا از درون سوزاند و ذره ذره با تک تک دردهایی که کشیدم ذوب کرد...حالِ شمعی را داشتم که دارد قطره قطره از آتش نادانیِ اجباریه اطرافش می سوزد و ...

بگذریم...سوختن که وصف ندارد...!

نمی دانم چرا حالا که به اینجا رسیده ام و می توانم تمام بغض هایم را به تصویر بکشم و ذره ذره دعاها و حرف هایی که میان من و تو زده شد را اینجا به ثبت برسانم،چرا همگی به دست باد سپرده شد و جز هاله ی غمی بزرگ، در قاب دیدگان قلبم چیزی باقی نمانده است...


دلم می خواهد بدانم اگر تو بیایی آنوقت از گریه های من هم کم خواهد شد؟دلم می خواهد بدانم اگر آمدی باز هم مانند حالا وقت داری به درددل های شبانه ی من گوش فرا دهی آقا جان؟حالا که نیستی و فقط حضورت در جای جایِ زندگانی ام حس می شود، دلم خوش است به اینکه حرف هایم را می شنوی و می شوی چون نسیم خنکی بر چهره ی گُر گرفته از آتش درونم... اما اگر شما آمدی و دیگر وقت دیدن مرا و بدتر از همه وقت حرف های مرا نداشتی آنوقت می دانی دلم برای همیشه با هستی وداع خواهد کرد؟؟؟


تقصیر من نیست ... خودت هم می دانی مهدی جان که چه لحظه هایی مرا تا به اینجا به شما وابسته کرده است.... خودت که همه را خوب می دانی آقا جان ...

اشک

اشک

اشک

و حالا دیگر اشک هایم هم کم آورده اند از جبری که ناخواسته بر زندگیِ این روزهای من تحمیل گشته است...دیگر فقط بغض برایم مانده. بغضی که شاید همین روزها فرصت کلامی دوباره را از من دریغ کند و من باز هم خوشحالم...خوشحالم برای اینکه هنوز برای حرف زدن باشما به زبان و کلام نیازی ندارم که با زبانِ دلم می نشینم و ساعت ها برایتان می گویم و می گویم و می گویم...

و چیزی ته قلبم می گوید آآآآی بانوی آرامش، امامِ تو جوانمردتر از آن است که مهربانی هایش را از تو دریغ کند و مطمئن باش با همان سوزی که تو برایش از دلت سروده ای او هم شنیده و دست مهربانش مرحمِ تک تکِ زخم های عمیق قلب کوچکت گشته است...

و چقدر آرام می شوم از اینکه هستی در این خلوت های شبانه ام مهدی جان...

حال بگو من چگونه آسوده شوم از اینکه اگر آمدی باز هم این همه وقت برای دخترکی چون من را داشته باشی؟؟؟

راستی ببخش

می دانم این شب ها دستانم به  اَلعَجَل اَلعَجَل  گفتن ها بالا نرفت! اصلا تو خود می دانی که دستانم بالا نمی رفت... حتی قرآن را هم....!!!

نه

بگذار تمام آن روزهای جهنمی چون هاله ای گردد و دور شود از من این شب هایی که گذشت با تمام خاطراتی که ذره ذره ی جسم و روحم را به آتش کشید...

مهدی جان!

باز به رسم همیشه می گویم بیـــا اما مرا هم از یاد نبر...دلی را که دیگر نای زخم خوردن برایش نمانده است...



تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید


اَللهُمَّ َعَجِّلْ لِوَلیِکَ الْفَرَج


تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید


شاید کابوس بود...

شایدم جهنم... هفته ی جهنمی! ...

نمی دونم اما مهم اینه که گذشت اما من قدر شب های قدرو ندونستم!یعنی نتونستم که بدونم! بیدار بودم اما واسه درد کشیدن! 


راستی کی گفته ضربت خوردن تو شب نوزدهم فقط ضربه ی شمشیر به سر بوده؟؟!

شاید کسی همون شب ضربت خورد اون هم سر سجاده اون هم به پهلو و شاید تنها جرمش این بود که می خواست شب قدر بگیره واسه خودش...


بگذریم... اونجا هم گفتم

سوختن که وصف ندارد...!


این جمله عجیب ورد زبونمه وقتایی که کلام کم میاره واسه ادا شدن:


آتش بگیر تا بدانی چه می کشم

احساسِ سوختن به تماشا نمی شود...


تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید



++ حالم خوب نیست چه جسمی و چه روحی! اما خدا که هست...او جانشین تمام نداشته های من است.... پس دلم قرصه که خدا کنارمه


+++ مهرناز (دهکده ی خیال) دیگه نمی تونه مثل قبل بیاد نت.دخترمون دیگه کنکوری شده و بنابراین دیگه نتشو شارژ نکرده .... گفتم که نگرانش نباشین...

نظرات 16 + ارسال نظر
فاطمه جمعه 4 شهریور 1390 ساعت 15:15



جمع شدن اشک تو چشام...

فقط همین بانو...
همین...

نمی خواستم ناراحت بشی فاطمه...

وقتی مینویسم خودم رها می شم از اتفاقای افتاده...

پس ناراحت نشو بانوی دریا

فاطمه جمعه 4 شهریور 1390 ساعت 15:16

سخته...
سخته...
حرف زدن سخته...

یه موقع هایی به این جمله ات خیلی فکر میکنم:

آخرین سنگر سکوته
خیلی حرفا گفتنی نیست...

سهبا جمعه 4 شهریور 1390 ساعت 17:59 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

بمیرم برات که اینهمه درد داره اون دل پاکت ....
الهی آرامش رو چه در روح پاک و قشنگت , چه در دل مهربونت , چه در تن عزیزت , هدیه بگیری از این مهمونی خداوند ...
کاش همه مون اینقدر قشنگ با آقامون به صحبت می نشستیم عزیز دل ...
منو هم دعا کن که سخت محتاجم مهربون .

خدا نکنه سهبای نازنینم...
ممنون منم امیدوارم از دعای پاک و زلال شما این روزای منم شسته بشه از غبار غمی که روشو پوشونده

همیشه یادتم بانوی نرگس...شاد باشی و خوشبخت

مهسا جمعه 4 شهریور 1390 ساعت 18:02 http://deleasemooni.blogsky.com

سلام عزیزم آپم بیا نظراتم بگو

وای مهسا
از این نظرای کلیشه ای م ت ن ف ر م

الیسا جمعه 4 شهریور 1390 ساعت 19:47

و حتما خدا کافیست!

جانشین تمام نداشته های من است

MST شنبه 5 شهریور 1390 ساعت 02:05

همیشه در نا امیدی بسی امید بوده و هست! (امید در اینجا به معنای MST میباشد )

تبلیغات:
روز های بدِ خود را به ما بسپارید! در کمتر از چند ثانیه، آن ها را به سال های خوب تبدیل خواهیم کرد!

میگم تو اینجوری نبودیا! بودی؟ شایدم بودی ولی بعید میدونم... تو اونجوری بود... نه اینجوری! اونجوری بهتر بود! بگو چرا؟ بگو دیگه!
فری: چرا؟
MST: چون حداقل بقیه اگه نا امید بودن میومدن اینجا و امیدوار میشدن(خالی بستم روحت شاد شه! جدی نگیر)
فری: خوب که چی؟!
MST: حالا میان اینجا میبینن که خوبَشون تویی، اونوقت نا امید تر میشن
فری: تو هم حالت خوب نیستا!
MST: آره، راست میگی، یه چند وقتیه احساس سرماخوردگی بهم دست داده!
فری:
MST: چیه؟ تو هم سرماخوردی؟

درست میشه دختر! دیر و زود داره، ولی بعید میدونم سوخت و سوز داشته باشه...

خوش باشی همچنان

اولا که علیک سلام!

دوما که سوغاتیت کو؟

سوما که... خیلی کلکی بابا! پس اسمت امید بوده ما خبر نداشتیم
آخه مجبوری واسه یه آرم تبلیغاتی به خودت MST بچسبونی؟؟؟ نه مجبوری؟؟؟ حقوقت می دن آخه؟

خب زندگیه دیگه... یه موقع هایی دلت واسه خودت آتیش می گیره! آتیش نشانی ام که قربونش برم همیشه اندر خم کوچه اولی میمونه!

خوبه دیگه! واسه خودت می بُری و می دوزی و پُرُو می کنی و ...
خو دیگه بپوش برو باش عروسی دیگه

فک کنم امام رضا زیادی رفته خوبت کنه! پیچتو برعکس پیچونده هرز شدی یا
خدا شفات بده! امام رضا که ناامید شد ازت

تو خوش تر گل پسر

nazi شنبه 5 شهریور 1390 ساعت 02:26

cheshm ha ra bayad shost joore digar bayad did , aji rooho jesm daste khodemune,nazar ghose aziatet kone,to hame chio berpor be man,maidunam ajimo chikar konam,to faghat be nazi tavakol kon.;)

با موبایل اومدی ناااااااااااااااااااااااازی جونم؟؟؟

آجی یعنی دلم واست اندازه یه نخودچی کیشمیش شده ها

توکلمون به خدای نازیه دیگه

مراقب خودت باش عزیزم... خیلییییییی خوشحال شدم دیدمت اینجا

بردیا شنبه 5 شهریور 1390 ساعت 08:27 http://123abcd.persianblog.ir/

سلام
خیلی زیبا بود

سلام
ممنون لطف دارین

نازی شنبه 5 شهریور 1390 ساعت 11:04

سلام
خداییش چش سفید تر از من دیده بودی آجی؟

اومدم کافی نت...بهت اس دادم بیای اما فک کنم الان لالایی

آجی من دارم از دوریت هلاک میشم...دعا کن بعد رمضون سفر جور شه که مشتاق دیداریم

سلااااااااااااااااااااااااام مهرناز جونم

نه واللا

است نیومده بود آجی

من قربون تو یدونه آجی افسانه ایم برم
ایشالله میای اصفهان مهمون خودمونی

سها شنبه 5 شهریور 1390 ساعت 13:06

سلام
حرف که زیاده بانو. اما خیلی حرفها گفتنی نیست...
بالاخره من رگ و ریشم به اصفهانی ها میرسه. بعدم این خساست نیست عزیزکم این کاردانیه...
اصلا ببینم تو کجا بودی این مدت واقعا نگرانت شده بودم. شب قدر یادت بودم نمی دونم تو هم به ما لطف داشتی یا نه.
در پناه حق اسمونی باشی هر جا که هستی.

سلام سها جان
اوهوم..
إإإ پس اسم جدید خساست شده کاردانی؟

خب پس من یکی استادت می شم عزیزم

توی ادامه مطلب که گفتم... نمی تونستم بیام

ممنون به همچنین سهای مهربونم

گل مریم شنبه 5 شهریور 1390 ساعت 14:11

سلام...
من عاشق خودتُ نذرتم فرینازی

آتش بگیر تا بدانی چه می کشم

احساسِ سوختن به تماشا نمی شود...


دل هر کی یه جور آتیش میگیره، هر آتیشی هم با یاد خدا خاموش میشه



سلام گلی جونم

منم که عاشق هر چی مریمه
البته از نوع نیلوفریش

اوهوم... خــــدا

کوروش شنبه 5 شهریور 1390 ساعت 15:57 http://korosh7042.blogsky.com/

درود بر فریناز عزیز
متنی که خیلی به دلم نشست
دریغم امد برایت ننویسم.
از دیگریست

لاک پشت صد ها بار توبه می کرد
اگر می دانست ، بیرون آمدن از لاک
آرزوی مشترکی است ، بین او و عقاب بالای سرش!



درود بر استاد کورش مهربان
ممنون
بیچاره لاک پشت...یا بهتره بگم بیچاره لاک پشت ساده لوح

نازنین شنبه 5 شهریور 1390 ساعت 16:46

چی شدی تو؟
خیلی این شبا توی فکرت بودم خیلی
کاش خود آقا زودتر بیاد
کاش...

تو چی شدی؟

من که فرداش جوابتو دادم که حال و روزم خوب نیست اما تو دیگه حواب ندادی

امیدوارم

نازنین شنبه 5 شهریور 1390 ساعت 16:49

تو همین چند روز دلم خیلی خیلی برات تنگ شده بود
واسه همه
پس چطوری ...؟

منم همینطور عزیزم
چطوری چی؟

نازنین چرا نصفه نیمه صحبت می کنی؟

ندا یکشنبه 6 شهریور 1390 ساعت 10:59 http://www.neday-zendegi.blogsky.com/

عزیزم دلم برات تنگ شده بود برای نوشته هات برای خودت
وقتی آن میشم باورت نمیشه فقط دعا دعا میکنم آپ شده باشی
مراقب سلامتیت باش ما دوست داریم

دل به دل راه داره ندا جون

واقعا خوشحالم که دوستای خوبی مثل شما دارم و خوشحال ترم که دوستی مون داره یکساله میشه یواش یواش

دورافتاده سه‌شنبه 8 شهریور 1390 ساعت 02:11

پشت هر دریای پر تلاطم، ساحل آرامشی است ...
بیا تا خود را به خدا بسپاریم ...
خودش می داند راه را چگونه بر ما آسان و لذت بخش گرداند ...
به مقصد بیندیش ...

حرفای خودمو به خودم تحویل می دین گرامی؟
ممنون گاهی تکرار این دانسته ها بهترین هدیه ست

آره باید بیشتر به مقصد فکر کنم

سپاس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد