ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
تو چون فانوس ِشب ِتار ِزندگانی مایی حسین جان...
می درخشی در سکوت ِظلمت
می تابی بر سیاه ِنفْس
ستاره می شوی بر دامان ِشب ِراه
ماه می شوی در امتداد پیچ و خم ِبیراه
می نمایانی بر شیعیان شور، راست ترین راه
راهی تا به افلاک
رد می شـود از نور ازل تا به ابد
سُر می خورد کودک ِماه
پَـر می زند بر ابریشم ِعرش
ختم به مهربانِ بی انتهاست
سوسوی زمان
راه، راهِ خداست
راه، دشوار است
راه پُـر از انحنای غروب
پُـر از طنین طلوع سپیده ای
در پس کوه های انتظار
راه، پُـر از فانوس حضور تو
معطّـر به عطر خوش عشق
عشق شام تاسوعا...
شب عاشورا
شب عشق
شب وداع زمین و زمان با حسین
شب غربال یار و نایار
شب پس رفتن پرده های غیب
شب غریب قُـرَبا
شب سیاه بغض
شب عاشقانه های حسین و خداست...
راه پُـر از فانوس حضور توست
مزیّن به نور شعف
ملمّع به سوی هدف
مملو از شهد ِشیرین شـرف
غرق دریای اشک ِحُبُّ و خوف
راه،پُـر از یاقوتِ خون توست
راه،پُـر از زمزمه ی آخرین نفس های توست
دعا برای امتت سیّدِ لاله های تپیده در خون
راه، پُـر از پَرپَر ِخصمانه ی لطیف ِغنچه های توست
راه، پُـر از پروانگان شمع وجود توست
آرام برایت بگویم سالار من:
در شب تار زندگانی ام
راه، پُـر از فانوس حضور توست حسین جان...
رگبار1:
خدای خوبم شکر... نذرمو تموم کردم ...حسین جان حالا دیگه نوبت تو إ سالار...معجزه کن...
معجزه همین بودن بود.همین خواندن تو بود دوست من... همین نوشتن و سرودن من... همین اشک های داغ و روان...
معجزه، حضور در سایه ی خیمه ای مملو از عطش بود...
و معجزه ی بازگشت نور بر سیاهی شبی تار...
من ایمان دارم..می رسد روزی که جشن آشتی گیرم در این سرا...
دور نیست.قلبم گواه آن روز است...
رگبار2:
رسیده ام به شام عطش... شام قریبان حسین...غریبانه ترین شام قریبان حسین...
شده بودم باران
می چکدیم قطره قطره بر عطش جان های سینه سوخته ی بغض
شور می باریدم بر عطشان وجود
باور کن نه به سینه ها نه به داغ دل ها نه اشک و آه و ناله ها و ضجه ها، عطش ِبرجای مانده از تپش عاشورا، سیراب نمی شود مگر به...
نمی دانم...
باور کن هنوز حیرانم...
عاشورای حسینی تسلیت باد
ان شاءالله به زودی شاهد جشن اشتی همینجا باشیم
یا حق
امیدوارم معجزه بیاد برات بانو...
خوشحالم که نذرتو ادا کردی...
انشالله که نور این فانوس هر روز برایت بیشتر شود...
قبول باشه.
شاعرانه های این روزهای شما بوی دیگر دارد.
فانوس دل می شود عشق


در کوره تاریک زمان
تا کابوس های وهم انگیز را
بکاهد.
سلام فرینازی دانشجوی فعال وزرنگ .



روزت مبارک شیرینیت کو
سلام
معجزه میاد


خیلی زود
شایدم اومده و من و تو بی خبریم
همین شعرایی که گفتی
همین نوشته ها
همش معجزه بود
سلام بزرگوار
ممنون از حضورتون ..
بازه زمانی امتیاز دهی هنوز شروع نشده ..
موفق باشید ..
سلام
نظر پستتت رابسته ای امید که از منتظرانش باشیم
پستی در مورد امام زمان دارم البته خاطره ای ایست دوست دارم شما نیز آن رابخوانید تا همگان خود راپیدا کنیم
سلام فریناز خانم بی وفا
عزاداریتون قبول
دیگه نمی بینمت تو وبم نکنه دیگه دوسمون نداری؟؟
خیلی خوشحالم که نذرت تموم شد( ینی خوشحالم که انجام شد)
چند دقیقه پیش داشتم به این فکر میکردم که اگه جمعه های انتظار تموم شه بعدش چی قراره بنویسی؟
مطمئنم اینجا بی نذر نمیونه، حدس میزنم تا اخرین روز ِ عمر ِ این وبلاگ همش توش نذر باشه.
سلام بانو...
چرا بستش نطراتت؟
دیروز خوندمت اما بسته بودیش منم ترجیح دادم سکوت کنم...
فقط ۲تا جمعه مونده ها بانو...