آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

میلاد نگارین نیلوفر مرداب

قسم به خورشید وجودت آنگاه که در میانه ی زمستان می تابد 

قسم به نیلوفـــرین نگــاه نازت که بر سبزینه ی مــرداب می خرامد 

قسم به عشق و عاشقانه های آرام جوشیده از چشمه ی دل طنّازت 

قسم به بهارینه ی ایمانت 

قسم به سرخی شقایق های امیدت 

قسم به معجزه ی مهربانی های بی انتهایت 

قسم به خدایت 

قسم به خدایی که تو را میان سردینه های ابر و برف و باران،نفـــس داد...   

و سهم تو شاید از آن روز نخست و آخرین وداعت با آسمان، بذرهای صبــری بیشتر بود و شیارهای عمیـــق تری بر تنــدیس زرّین زندگانی ات...   

تو را نه همین نقش و نگار و گلبوته های سرخ و زرد و سپید که دریا را می نگاری بر جای جای وجود نازنینت... تو را با طرح امواج موّاج دریایی خروشان،عهدی دیرینه است و آن نه برای زجر نفس های شب و روزت است که خورشید در میان تکه تکه ی امواج وحشی،به هزاران دانه نور منعکس می شود و تو خود جلوه ای از نور مطلق می گردی نگارین نیلوفر مرداب... 

کاش می دانستی که آن یگانه خورشید مهر و محبت، چقدر در چشمان دلت آرام آرمیده است... 

کاش می دانستی قلب امیدوار و ایستاده ات چقدر بوی بهشت می دهد...بوی خدای بهشت... 

و کاش می دانستی امروز رنگ و بوی دیگری دارد...خورشید به پیشگاه طلوع تو، در پشت بلندترین کوه های گیتی پنهان گشته است...ابرها طنین باران گرفته اند و درختان با نسیم خنک خدا چه مستانه می رقصند...  

کاش می دانستی امروز از آن روزهای بی نهایت زیبای خداست...روزی که خدا لبخند زد... روزی که تو لبخند خدا شدی...  

سلام ای دختر میانبر زده بر دریای بی کران اشراق 

سلام ای نگارین نیلوفر روزهای سرد و سخت 

سلام و هزاران درود بر روز تابیدن تو خورشید قشنگم   

 

سمیه ی نازنینم تولدت مبارک باد 

 

نظرات 38 + ارسال نظر
نازنین شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 13:47

بذار اووووووووووووووول بشم


منم تو هالیدی بودم مقام میوردم واینا

نازنین شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 13:49

خب منم تولد دختر مردابی عزی رو تبریک میگم

امیدوارم که سالهای سال با شادی و سلامتی زندگی کنن

من امروز دیگه چقدر مقام کسب کردم
خسته شدم دیگه

ممنون بانو
براش بهترین سرنوشتو آرزو دارم از خدا

آره دیگه خسته نباشی

نازنین شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 13:50

اینم به مناسبت تولد سمیه جون



















مثلا میخواستی بنویسی سمیه!
من واسه نرگس جون نوشتم
برو ببین یاد بگیر

[ بدون نام ] شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 13:51






















نوشتم سمیه ببین درست دراومد

حالا شد

منم نوشتم تاااازه
برو وبلاگ نرگس جون

راستی من زودتر نوشتما.گفتم که بدونی حسودم خودتی

ر ف ی ق شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 13:53 http://www.khoneyekhiyali.blogsky.com

من در ساحلِ مرداب چشم به راهِ روشنایی و رهایی ام
چراکه
دختر مردابی
دریاوار موج می زند و
با دست های مهربانش
بوته های سبز ِ
احساس و صداقت را
فراوان بر دلمان می نشاند
او چه خاضعانه
به آب ... شکوه و
به آیینه ... رنگ داده است
او چه مهربانانه
با چشمهایش
زلالی آب و نیلی آسمان را پوشانده است

سلام بر فریناز عزیز
لحظه ی باشکوهی است امروز
روزی که زندگی مان به چهره ی بانوی آب و آیینه متبرک گردیده است ...

سمیه مث یه فرشته ی زمینی می مونه
به احترام کامنت زیباتون سکوت می کنم رف ی ق عزیز و با یک دنیا مهر و اخلاص تقدیمش می کنم به سمیه ی نازنینم

سلام گرامی
و برتری روزهای خدا بر فرود آمدن فرشتگانی از جنس زلال باران است... و امروز یکی از آن برترین هاست
سپاس همراه شفیق

نازنین شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 14:02

اِ اون بی اسم من بودما
که هنرنمایی کردم نوشتم سمیه

بله متوجه شدیم

نازنین شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 14:14

فریناز میگم احتمالا ر ف ی ق واسه تولد تو هم همین متنو میذارن
آخه حرف مرد یکیِ دیگه

گفتم که از الان خودتو آماده کنی

تازه چزا نمیای نظراتو جواب بدی
میام میزنمتا
حالا یه روز من نت بودم

دیگه دیر شد نمیخواد بیای
من رفتم

نه دیگه! این که توش کلمه ی بهمن نداره مشترک باشه که
تازه بانوی آب و آیینه فقط سمیه ی نازنینه

ر ف ی ق عزیز دوباره میرن اون شعر مریم حیدرزاده رو برمیدارن بعد دی ماهشو می کنن بهمن واسم میزارن
این خط ــــــــ
اینم نشون *

ببین کی گفتما

نگین شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 14:21

منم تولد دخرت مردابی ِ عزیز رو تبریک میگم و آرزو میکنم همیشه سالم و سلامت و موفق باشن

فریناز بانو، دست شما هم درد نکنه بابت یادآوری

فک کنم واسه تولد همه میخوای بنویسی، آره؟
آفرین به این سلیقه و ابتکار

ممنون نگین جان

واللا یه بخش *تولدانه * توی موضوعاتم راه انداختم.ولی خب بحث سمیه جدای اینه. یه وبلاگستانه و یه دختر نازنین مرداب

نگین شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 14:44 http://www.mininak.blogsky.com

سلاااااام
من که سمیه رو نمیشناسم
ولی تولدش مبااارک

کلا ماه بهمن و بهمنی ها رو خیلی دوست دارم آدمای مهربون و با معرفتی هستن دوقولها هم تولدشون تو همین بهمنه

سلااااام نگین جان
ممنون
آره بهمنی یا خیلی خوب و ماه و خوشگل و ناز و کلا عشقن دیگه
کدوم دوقلوها؟

نگین شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 14:45 http://www.mininak.blogsky.com

آها نگین میگه سمیه دختر مردابی میباشد
من وبلاگشون رو میشناسم گاهی رفتم ولی فک کنم تا حالا کامی نذاشتم فقط میخوندم

دیدی من چه قدر کوشام؟ کامی های بقیه رو هم واسه رسیدن به جواب میخونم

نه! واقعا خوشم اومد این کوشاییت به خودم رفته
سمیه ی عزیز قلم بی نهایت زیبایی دارن

نازنین شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 14:46

اِ من الان دیدم
ولی سمیه من خوشگلتره
تازه سمیه تو نقطه هم نداره


اون خطو نشونت منو کشته

خب این شیوه ی نوینه دیگه

منم داره میکشه

نگین شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 14:47 http://www.mininak.blogsky.com

فریناز یه چی میگم نخندیا الان فهمیدم اون عکسی که گذاشتی تو این پستت بی ربط با موضوع نیست گل نیلوفر هستش که تو مرداب هست

واقعا هوش و استعداد رو داری ؟
ندزدنم؟


شاد باشی عزیزم


منم که اصلا نخندیدم بهت

آره منم خودم بعدها فهمیدم چرا لقب گل نیلوفر گرفته دختر مردابی

به خودم رفتی دیگه
چه می شه کرد
به همچنین آلبالویی

نگین شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 14:52 http://www.mininak.blogsky.com

این هم برای دوستتون

باز کن پنجرهها را که نسیم روز میلاد اقاقی ها را جشن میگیرد و بهار روی هر شاخه کنار هر برگ شمع روشن کرده است تولدت مبارک

ممنون نگین جان
از اون آلبالوهای خوش طمع و خوشمزه بود که حساااابی می چسبیدا

مقداد شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 15:00 http://northman.blogsky.com

تأیید شد که بهمنیا آدمای خوب و دوس داشتنی هستن؛ خوشا به حالمون:)
بعدا واسه موضوعت خدمت میرسم، دانشگاه خوش بگذره:))

گفتم دخترای بهمنی نه پسرای بهمنی که

از آب گلالود واسه خودش سریع ماهی و نهنگ و کوسه میگیره فسقلی

سایه شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 15:14 http://shadowplay.blogsky.com/

تولد سمیه نازنینم مبارک

صد سال زنده باشی عزیز

مرسی فریناز جونم برای این همه محبت قشنگت

ممنون سایه جون

وظیفه م بود بانوی سایه ها

نگین شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 15:17 http://www.mininak.blogsky.com

اوهوووم خیلی قشنگ مینویسه ولی متساسفانه قسمت نشده زیاد برم وبلاگش ولی خب میگم گاهی میخونمش

دوقولوها منظورم نزدیک ترین دوستام سیمین و سپیده هستن که همیشه تو بلاگم ازشون مینویسم

مشغول و ذمبه ای اگه خندیده باشی

آهان همونا که دستبند به دستن

ای ول اصلا عشقه و دخترای بهمن

دیگه دیگه

دختر مردابی شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 15:42 http://www.mianboribedaria.blogsky.com

سلام فریناز نازنینم
چه کنم با این همه مهربانی و لطف
چه کنم با دریای آرام احساست
مرداب را چه به عشقبازی با دریا
من و این همه ماندگی و خستگی را چه به همراهی با تو با آن همه مهربانی و زندگی که در صدایت رسوب کرده است
امید هرگز از خانه چشمان من نخواهد رفت تا دوستانی مثل تو هستند ایمان من ابدی خواهد شد حتی اگر تاریکی از چشمانم نرود
ممنونم فریناز عزیزم
نمی دانم برای این همه لطف چه بگویم فقط سپاسم را بپذیر و باور کن که یکی از زیباترین اتفاقات زندگی من هستی

سلااااااااااام به روی ماهت بانوی مرداب
خوش اومدی عزیز مهربون

تو هیچ کاری نمیخواد بکنی سمیه جونم.فقط بشین و نگاه کن و بخند و شاد باش و خوشحال که این واسه من یه دنیا ارزش داره نازنین

به احترام امید و ایمانت می ایستم و دلم هنوز روشنه که تاریکی از چشمای بهشتت پر می کشه و میره بانو جان
دلم قرصه ها

سپاس مهربونم.و تو برای تک تک ما به اندازه ی تموم دنیا زیبایی نگارین نیلوفرم

تولدت باز هم مبارک

نرجس شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 15:59 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام . مرسی مهربون . فعلا اومدم اینورا هم یه تبریک کوچولو بگم و برم دوباره برگردم .... وای چی کنم اینقدر سرم شلوغه فریناز ؟!

سلام بانو جان
خونه خودتونه تشریف بیارین البته با گل و شیرینی یا

سر منم همینطور
بایدبرم یه آرایشگاه یه کم خلوتشون کنم

لیدوما شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 16:57 http://azda.mihanblog.com

فرشته ها که خندیدند و بال های سفیدشان را که باز کردند معجزه ای شد
نور بارید و تو امدی...
سلام
اول تولد سمیه عزیز مبارک ایشالا 120 سال زنده باشه و بعد بازم به سمیه تبریک میگم به خاطر داشتن همچین دوستایی...

به به سلام به مهمون نازنینمون لیدومای عزیز
خوش اومدین و ممنون به خاطر چنین هدیه ی زیبایی به نگارین نیلوفر مردابمون

فاطمه شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 18:42

تولدشون رو تبریک میگم...

امیدوارم که به بهترین ها برسن...

بانو راستش نمی دونم چی بگم...
بابت دیشبم ببخشید بد موقه بهت اس دادم...


ممنون فاطمه جون

عیب نداره.دیشب خواب و بیداری بودیم دیگه نفهمیدم کی ج دادم اصن

گفتم که روز خیلی سختی داشتم! رفتم چند بار بنویسم بان... ولی نتونستم

فاطمه شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 18:47

راستی بابت جمعه های هم قبلا متوجه بوی قرمه سبزیش شده بودم بارها اما این بار زیادی جا افتاده بود بوش زیاد بود واسه همینم گفتم بهت وگرنه فقط مثه همیشه میگفتم: اللهم عجل لولیک الفرج.....

واسه همینم تعجب کردم...
چون مثه همیشه مخفی سازی نشده بود...فقط همین...

جا افتاده بود

وای که چقد خندیدم

همینم که نوشتم به خاطر ادای دینم بود... با چشمای سوزناکم واقعا هیچ چی نمی دیدم فاطمه

فاطمه شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 19:12

سلام شب های دل کندن

هنوزم دوسش دارم...

می بینم که بالاخره گوشش دادی....حالا چطور بود؟
خوش سلیقه ایم؟

راستی خب بعده آشپزی های مداومی که گفتی داری و منم دارم دیگه باید قرمه سبزی هامون جا بیفته...

راستی اینجا میبرن حصارک...
اصفهانم حصارک داره؟
خدارو چه دیدی گفتم اگه بردنمون بدونیم کجایییم لااقل

بانو منتظرم تا بم بگیا

آره مخصوصا اون سلام هاشو خیلی دوست داشتم
فاطمه همیشه خوش سلیقه س

آره اتفاقا خوبه یه چند روزی بمونه حسااابی جا بیفته منتها ما تولد داشتیم و اینا خلاصه این شد که یه روز بیشتر نموند

واللا من خبر ندارم کجا میبرنمون.

به چشم.ببخشید این دیروز سرمای بدی خورده بودم دیگه رسیدم خونه نتونستم جوابتو بدم بانو

فاطمه شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 19:14

ای وای من سوتی دادم...

منظور کهریزک بود...

حصارک نام یکی از محل های کرجه که به اشتباه خدمتتان عرض شد...

پوزش می طلبیم...

خیلی باحال بود
آخه خدایی به جز ک آخری چیش شبیه هم بود

پوزش گفتی یاد اون پست خود خودم افتادم

امیرحسین شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 20:02 http://bayern.blogsky.com

خدایا کی میلاد نگارین پسر خاک میشه

حالا فوقشم که بشه! کی واسه تو تولد می گیره آخه

دانیال شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 20:22 http://www.danyal.ir

امشب ماه و ستارگان هر یک به حسب حال ، احوال فیض الطاف خویش را دریغ نمیدارند ، پس بایست که ادمیان نیز همین سنت را متابعت کردندی و ورود این فرشته آسمانی را همی ارج نهند ...
از ما هم مبارک

و قسم به فرشتگان صف در صف...
سپاس دانیال عزیز که تبریک زیبایتان را با دنیایی از احترام به دختر مردابی نازنین تقدیم می کنم

گل مریم شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 20:54

سلام...

خوبی فریناز؟!

تولدت مبارک دختر مردابی

سلام گلی جان
ممنون تو چطوری خااااانوم؟

ممنون عزیزم.لطف کردی

نرجس شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 20:55 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

یه اعتراف کنم ؟ تازه خوندم مطلبت رو . عصری باور کن فرصت نداشتم ...
فریناز ؟؟؟ تو چرا اینقدر قشنگ می نویسی شادونه خانوم ؟ آخه مگه تو چند سالته دخترجون ؟! نمیگی من حسودی میکنم ؟!
فدای تو و مهربونیت , عالی نوشتی ... عالیییی!
بازم تولد سمیه عزیزم مبارک . همه آرزوهای قشنگ رو براش دارم ...

راستی , اون خط و نشونت واسه رفیق و نازنین , خیلی شیرین بود ... دمت گرم عزیز ..........

بانو خیلییییی باحالین که اعتراف می کنین
من فریناز اصفهانی چند وقت دیگه می شه 22 سالم

بانو شما هم زیبا می نویسی.به قول سمیه جون هر کس یه قلمی داره که مخصوص خودشه.
ممنون بانو جان. چشمای قشنگت همه چی رو زیبا می بینن

خاک پاتونیم بانو

حمید شنبه 15 بهمن 1390 ساعت 21:58 http://hamidshams.blogsky.com

تولد
تولد
شرینی
من تولد خیلی دوست دارم
تولدش مبارک
دویست ساله باشه
صدسالشو بخاطر اینکه خودش شرینی بده
صدسال دیکشو خودت شرینی بدی

به به ببین کی اومده اینجا
تو دوباره بوی شیرینی و تولد بهت رسید پیدات شد؟

چیز دیگه ای نمی خواین؟ نوشابه... چایی ... دوغ.. ویلا... خونه... ماشین

منم شیرینی خور کردی اینقد گفتی شیرینی

مقداد یکشنبه 16 بهمن 1390 ساعت 00:10

همه پسرای بهمنی گلن، اصلا لنگه شون پیدا نمیشه بعدشم اگه من فسقلیم تو نی نی هستی ناسلامتی بزرگتری گفتن کوچیکتری گفتن

خیلی یم پیدا می شه! خواستی لنگه خودتم سر سه سوت پیدا می کنیم

بزرگتری کوچیک تری به سن که نیست... می دونی که خودت به چیه

مقداد یکشنبه 16 بهمن 1390 ساعت 01:13

ناسلامتی داداشی گفتن آباجی گفتن! هوای منو داشته باش دیگه:(

امیدی که نداشته باش
حالا ببینیم چی میشه

داداش محمد یکشنبه 16 بهمن 1390 ساعت 09:15

سلام ابجی فریناز خوبم....

خوب من نیامدم چون تلافی نیومدن های شما رو کردم....

فکر کردک خدایش دارین با جارو میایید که منو بزنید......


خوب بریم سراغ کیک تولد ......

میگم راستی ما هم هفته ای پیش تولد داداش سعیدم بود...جاتون خالی....خیلی به من کی که خوش گذشت....

خوب ابجی سمیه مهربون....
ابجی دوست داشتنی......
تولدتون مبارک....
قلبتون پر از صمیمت های فراوان
گونه هایتان اشک باران عشق .....
دلتان صاف و ساده
تولدتان مبارک
در هر کجای که هستید
تنتان سالم ومستدام باشید
بهترین اروهای دنیا برای قدم های مهربان شما...
تولدتان مبهرک
خوب ابجی فریناز رقصم داریم یا نه
یا فقط خودمونیه؟؟؟؟

سلام به داداش محمد کم پیدا
خوش به حالتون. دیگه من مشهد بودم و نشد بیایم تولد

ممنون محمد.واللا دیشب حال خودم بد شد و سرما شدید خورده بودم ولی اگه بودم حتما یه تولد باحال با رقص و اینا می گرفتیم

دستت درد نکنه اومدی داداشی

دختر مردابی یکشنبه 16 بهمن 1390 ساعت 10:22 http://www.mianboribedaria.blogsky.com

سلام فریناز جان
فقط خواستم دوباره از تو و همه دوستانی که اینجا در خانه سرشار از آرامش تو مرا همراهی کردند تشکر کنم ژ
از همه ممنونم
این روزهای من سرشار از حس غریبی است که امید را در گوشم زمزمه می کند به یمن حضور همراهانی چون شما

سلام بانوی نازنینم

ممنون بانو جان

چه زمزمه ی قشنگی بانوی مرداب. و دل من هنوزم روشنه به نوری که در راهه... به شادی همیشگی قلب دریاییت بانو...
راستی ممنون که ما رو به همراهی می خونین.افتخار بزرگیه

ابوالفضل یکشنبه 16 بهمن 1390 ساعت 12:52 http://www.mardankhatar.blogsky.com

در جهان غصه کوتاهی دیوار مخور

حسرت کاخ رفیق و زر بسیار مخور

گردش چرخ نگردد به مراد دل کس

غم بی مهری آن مردم بی عار مخور
آقا تولدشون مبارک

سلام بر مرد خطر
ممنون هم از تبریک و هم شعر زیباتون

مهرداد یکشنبه 16 بهمن 1390 ساعت 12:58 http://Friendly90.blogfa.com

نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب میشود
چگونه سایه ی سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب میشود
نگاه کن تمام هستی ام خراب میشود
شراره ای مرا به کام میکشد،مرا به اوج میبرد،مرا به دام میکشد
نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب میشود
.
.
.

چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه های آسمان
کنون به گوش من دوباره میرسد صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیده ام
به کهکشان به بیکران به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوج ها
مرا بشوی با شراب موج ها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
...
مرا دگر رها مکن ...

وای مهرداد من این شعرو خیلیییییییی دوست دارم
ممنون
تقدیمش میکنم به سمیه ی عزیزم

مقداد یکشنبه 16 بهمن 1390 ساعت 13:29

دیشب سرما خورده بودی؟ الان یعنی خوبی؟ چه جوری میشه آدم ی شبه مریض شه و خوب شه؟! دوپینگ کردی؟

نه خیر خوب نیستم! دو سه روزه سرماخوردم ولی دیروز عصر تبم رف بالا

مگه هر کی سرما خورده نمی تونه بیاد نت!

مقداد یکشنبه 16 بهمن 1390 ساعت 13:41

میگم تو انقدر دیر دیر به بعضیا سر میزنی یا به بعضیا اصلا سر نمیزنی(!!!) مطالبشون زیاد میشه نمیرسی بخونیشونا!!

تا بعضیا کی باشن!
مثلا تو باشی یه دفه می تونیم شونصدتا پستاتو یه جا بخونیم نظرم بدیم بریم به کار و زندگیمونم برسیم بیایم اینجا جوابای حاضرتو خلع سلاح کنیم و بریم
وای یه نفس نوشتن چقد سخته ها

مقداد یکشنبه 16 بهمن 1390 ساعت 16:29

امون از اون زبون تو

ندا شنبه 6 اسفند 1390 ساعت 14:50 http://www.neday-zendegi.blogsky.com/

منم تبریک

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد