ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هواللطیف...
تا نزدیکی گنبدهای فیروزه ای تان آمدم
صدایتان زدم
چشمانم به باران نشست...
آمدن دست من نبود
اما آمدن شما گوشه ی چشمانم دست خودتان بود...
دلم برای آن گنبدهای فیروزه ای
برای چراغ های سبز شب هایش
دلم برای صحن و سرا و نوای توسلش
تنگ شده بود...
اما آمدن تا آنجا لیاقتی می خواست که ما نداشتیم...
می توانستم اگر
از بارگاه حضرت معصومه تا شما می دویدم...
نشد آقا جان...
تشنه تا نزدیکی چشمه آمدم و بازگشتم...
صدایتان زدم و آمدید...
و باران بارید
شهادت مادرتان... مادرمان... مادر دو عالم...
باران می بارید...
بسان تمام شهادت ها!
همان بیست و چهارم اسفند
بوی دود می آمد
بوی چوب سوخته
بوی چادر خاکی
بوی خون
بوی یاس پر پر شده...
چهاردهم فروردین نیز
بوی باران
بوی دود
بوی...
آقای من
صدایتان زدم
تا هر آنچه شما می خواهید بشود...
مهدی جان
کاش به قدر خودمان توانسته باشیم در عزای مادرتان با شما همراهی کنیم...
این روزها بیشتر از همیشه صدایتان زده ام
بوی باران می آید
بوی یاس کبود
بوی اجابت
بوی حضور...
بیا آقای خوبی ها
که زمین تشنه تر از همیشه ی هستی ست به آمدنتان...
*آنقدر حرف دارم که نمی دانم از کجا باید بگویم؟!
به تمام روزهایی که اینجا ثبت نمی شوند، مدیونم!!!
اللهم عجل لولیک الفرج
آمین

چه قالب قشنگی
آبی دوس می دارم... به خودتم که خیلی میاد
قالبتو دیدم بلند گفتم ای جاااانم
مررررسی





به تو ام خیلی میادا آباججی
اتفاقا این روزا خوب می فهمم از بس پر از حرفایی هستی که اونا رو ننوشتی گاهی می ری تو خودت...
وقتی کسی عجین بشه نوشتن با لحظه هاش و وقتی اونا رو ثبت نکنه آشوب میشه...آشوبی که بد نیستا...خودت می دونی از چه حور آشوبی حرف می زنم...اینم گفتم که بدونی حال این روزات از دست من در نمی ره
به روت آوردم فقط
یجورایی همشو نه گاهی...

اوهوم... کلا همشو گفتی دیگه
به رومم که آوردی
الان من دارم اب می شم میرم تو زمین
والاااا
جمکران...
چقد این چند وخته هوس مشهد زده به سرم زده فریناز...
خداکنه عمرم قد بده یه بار دیگه هم برم زیارت..
قم
جمکران
مشهد
.
.
.
جمکرانی که
نشد برم....
چقدر سخته تا نزدیکش بری و نبرنت...
ایشالله می ری نگین
ایشالله امسال تموم جاهای مقدس زمین خدا رو می بینی با چشمات و راه می ری با قدم هات
اللهم عجل لولیک الفرج
خوش اومدی
آمین


مرسی تو ام خوش اومدی تازشم
خوش به حالت!
میدونی ؟
فقط خوش به حالت...
دلم واسه اون مسجد و اون گنبد طلایی و فیروزه ای تنگ شده....
خیلی...
سال نوت مبارک فریناز...
همین :|
قد ّ یک ساعت شاید ولی خوب بود...
اما جمکرانو ندیدم...
درد داره ها...
ایشالله میری الی خیلی زووووود
مرررررررررررسی دختر خوب
سلام...
خدا قوت...
به مهربانترین ارباب هم سر بزنید..
سلام
چشم خدمت میرسم
سلام مهربون...
پس رفته بودی قم؟؟؟
نرسیدی به اصفهان؟؟؟ عیب نداره دختری... ایشالله دفۀ بعد
به نظرم اینا همش نشونه اس... قدر بدون...
مطمئن باش آقا میخواد یه جوری حرف دلش رو بهت بزنه...
کاش برامون دعا میکردی فریناز...
بدجورِ بدجور دلم هوس مشهد زده به سرش...
دعا کن قسمتم بشه...
سلام

چی؟
قم تو راهمون بود درحد یکی دو ساعت
اصفهان؟؟؟
مریمی خوبی؟؟
من که خودم اصفهانی یم
قد همون یکی دوساعتی که قم بودم برای همه دعا کردم...
میشه
مطمئنم
سلام ،زیارت قبول
امیدوارم بهترین سال برای دل عاشقت رقم بخورد ...
تمام آبی های آرامش به سمتت ببارند...
سلام عمه طهورای مهربون
ممنون قبول حق ایشالله
به همچنین بانو جان
ایشالله تموم دعاهای خوب خوب براتون به بهترین نحو اجابت بشن
زیارت قبول خانووم : )
اتفاقا منم که یکی دو ماه قبل رفتم نتونستم بیشتر از نیم ساعت بمونم!
اما همین که نگاهت به اون گنبد فیروزه ای خورده زیارتت قبولِ قبولِ!
***اللهم عجل لولیک الفرج***
قبول حق نازنین خانوم گل

خیلی دلم می خواس لااقل گنبدای جمکرانو ببینم که نشد
آره بی خبر رفته بودیا
ولی حتی نگاهمم نخورد
آمین
واااااااااااااای عجب سوتیِ باحالی بودا...
باید می نوشتم نرسیدی جمکران...
نوشتم نرسیدی اصفهان؟؟؟
حالم رو به نابودیه فکر کنم فریناز
آره ینی خیلیییی باحال بود سوتیتا
منم که نیس باهوشم نفهمیدم سوتی بوده آیا:دی
چیرا اونوخ؟ حال تو رو به نابودی باشه حتما ما فسیل شدگانیم دیگه