ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
سلام مهدی جان...
می شناسی یم آقا؟
همان که دیگر سلام هایش ساده و صمیمی بر سرای دل جاری می شود و در روح و جانش در خاطره باران ِهر هفته دیدار و سلام و سادگی و صمیمیت آن روزهای گذشته، غسل ِ عاشقی می کند و تمنّای حضوری دوباره از سر و رویش می بارد...
نگاه کن مولا جان...
باران شده ام...
سرانجام ِ تبخیر ِدریا، بارانی سیل آساست... باران خاطره های خوش عاشقانگی هایم با تو مولایم... با تو که عجین ِ لحظه های بی کسی شده ای... چرا که امام ِ این زمان ِ مایی...
حتی اگر رُخ ماهت را ندیده باشم... حتی اگر صلابت ِ صدای رسایت را نشنیده باشم اما
اما حضورت...
حضورت که چون نفس، در جانم جاری ست...
مگر می شود حضورت تو نباشد و به مجلس تو دعــوت شــوم؟!
مگر می شود حضور تو نباشد و آل یاسین ها مرا از زمین و زمانت رهــا کننــد؟!
مگر می شود حضورت نباشد و دلم تا حال و هوای ظهور آسمانی ات پَر بزنــد؟!
اصلا مگر می شود نگاهت به تمنای دستان خالی ام نباشد و به یکباره پُر شدنشان را در گذر روزهای زندگی ام حس کنم؟!
مهدی جانم...
مهدی جانم...
مهدی جانم...
امروز روز میلاد توست...
روز ِآمدنت بر این زمین خاکی و روزی که دل هامان به مِهر ِ تو، مُهر ِ عشق می خورد و ایمان و اشتیاق...
و تو راهنمای این جاده های پیچ در پیچ ِ پُر از دروغ...
تو چلچراغ ظلمت ِ زمان ِ مایی مولایم...
و مباد...
مباد آن زمان که چشمانم بسته شوند...
که ذرات ِ نور ِ حضور ِ تو، چشمان ِ بی سوی مرا روشنایی نبخشند...
مباد آن زمان که راه را گم کنم حتی به قدر یک سر سوزن... و هر روز دورتر از قبل... بروم و بروم و بروم تا ناکجا آباد ِ هستی...
تا نیستی... تا عدم... تا گمراهی محضی که رگه های منیر، منّور جاده های گمنام زندگی نباشند...
و مبــاد آن زمان که محبّتِ تو، بی قراری برای آمدن ِتو، برای دیدار ِتو، برای داشتن ِ تو،
آن زمان که عشــــــــق ِ تو در دل هامان نباشد...
امروز روز میلاد توست مولایم...
روز آذین بستن زمین و آسمان...
روز شادی دل ها و جان ها و چشم ها و آدم ها...
امروز روز ِ مشتاقان ِ توست... روز تجدید میثاقی دوباره...
روز ِ خوشبوی لبریز شده از عطر دل انگیز وجود تو...
نگاه کن مولا جان
امروز همه شادند...
همه می خندند...
همه در همهمه ی میلادت غوغا شده اند...
نگاه کن اما...
می بینی؟
غم ِغریب ِ خفته در چشم های خندان را؟
و انتظار ِ کهنه ی دل های مشتاق ِ ظهورت را؟
می بینی مولای من؟...
در شادترین لحظه ها هم اگر تو نباشی، آخرش به قطره اشکی برآمده از داغی ِ دلی داغدار ِ ندیدنت منتهی می شود و
دستانی که رو به آسمانند و
یک صدا
ظهور ِ نرگس نشان ِ تو را از خدایشان طلب می کنند...
و آن قطره ی اشک
به تمام خنده ها می ارزد...
به تمام ِ شادی ها و
نذری ها و سورها و جشن ها و مراسم ها...
و آن قطره ی اشکی که
پاداشش نگاه ِ عاشق توست مولایم...
نگاه ِ عاشق تو بر عاشقان ِ ظهور ِ آلاله نشانت مهدی جان
میلادت سراسر شور و نور و سرور مولایم
میلادت سراسر بابونه های شوق و نرگسان ِ ذوق
میلادت سراسر اشراق ِ شبنم و شمیم و شراره های عاشقی مهدی جان
و یاد باد آن زمان که در یکی از جمعه های انتظارم نوشتم:
و کاش
آمدن ِ تو
در این بزم و شور و سرور
کاممان را شیرین تر از تمام ِ شیرینی های دنیا می کرد...
اَللهُــمَّ َعَجِّـــلْ لِوَلیِــکَ الْفَــــرَج
رگبار1: چند روزی ست عنوان ِ این پست، که بر روی عکس قالب ِ وبلاگ یکی از دوستان ِ عزیز ِ این سرا نوشته شده بود، زمزمه ی روز و شبم شده...
ممنون برای این قالب زیبا و این شعر زیبا و این یادآوری زیباتر از چند روز قبل
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟...
سلام
عیدت مبارک
مهردااااااااااااااااد

اصن ذوق کردم دیدم اینجاییا!
عید توام مبارک باشه
سلام
اللهم عجل لولیک الفرج...
آمیــــــــن
فریناااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااز
چرا داد می زنی فسقلی؟
بلـــــــــــــــــــــــه
قلمتو خیلی دوس دارم وقتی برای صاحب امروز می نویسی...
خیلی...
محشر میشه...
و همراه با این آهنگ زیبا که برای من دقیقا تا شنیدمش یاد وب کسی افتادم که ازش نوشتی....
جمعه با سر میرم سراغ وبش و آهنگش...
منم که کلا قلم تو رو دوس دارم
اونا مداحی بود یه کم آرومتر می خواستم که کلا بخونه واسه همین اینو از نت گرفتم
تازه فهمیدم آهنگ می ذاره جمعه ها
چون آهنگا رو کلا می بندم:دی
منم میام خب از این به بعد:دی
سلام
یک ساعت پیش اومدم اینجا ننوشته بودی یاد عطشهات افتادم.
گفتم این فسقلی چرا برای اعیاد مثل عطش ها سنگ تموم نمیذاره .
الان که اومدم دیدم نه اینگار خدا زده پس کله ات
خیلی زیبا نوشتی.
امیدوارم صاحب این ایام دستتو بگیره و حاجت روا بشی.
این نیم بیت که که نوشتی روی بنر سالگرد وفات آیت الله بهجت هم نوشته بودن.
خیلی با دل بازی میکنه.
سلام

دیدم عصبانی اومده بودی
تازه دوسال پیش نبودی... هر جمعه اینجا خبرایی بود که تو دوس داری
خدا زده پس کلم
امسال واسه ولادتا همش نبودم
خدا رو شکر امروز خونه بودیمو دسترسی داشتم به نت که نوشتم
صاحب امروز...
محشره ها..
محشر...
خیلی دوس دارم شعرشو
آره قشنگ یه قل دو قل بازی می کنه:دی
واقعا؟
یعنی قلم منو دوس داری؟
مداحی یا آهنگ...فرقی نداره که فدات شم...
مهم اینه واسه صاحب امروز باشه...همین...
اونام فقط واسه خودت بودن...همین...
دفه آخرت باشه میای وب من آهنگ میبندیا
بیا...
اتفاقا انقدی خوبه:دی
بیا باهم بریم...
هر وفت خواستی بری یه تک بزن بپرم دم در بریم خونش با هم
خل ندیدی مگه؟
دیووونه!

قلم تو که چند سال عجینه باهام... هر جایی یم نوشتی که بودم فسقلی
آره ولی خب مخاطبم مهمه دیگه...
روز شادی، آدم آهنگ می ذاره روز غم مداحی و اینا:دی
تو فرقشونو نمی دونی ینی؟:دی
نچ نچ نچ:دی
چشم خب
بچه که زدن نداره
کلا موزیلای من خوندن آهنگای وبلاگاش انتخابیه:دی
واسه همینم کسی آهنگشو عوض کنه اگه نگه بهم متوجه نمی شم:دی
ین مصرع دومشه.میشه هزار تومن
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
ین؟:دی

خانوم پشت بامیان تشریف بیارن به بعضیا گیر بدنین؟
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست...
چقد قشنگ بود
مرسی
هزاااااااااااااااااااااار تومن از کجا بیارم آخه؟؟؟؟؟؟؟
<< محمدرضا >> در ساعت 13:09 یه غلط داشت
این مصرع دومشه.میشه هزار تومن
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست.
شد هزار و دویست تومن.
باز خل و چل بازی اینا شروع شد
اسمِشا کوجا نوشته سا:دی
دویییییییییییییییییییییییییییییست تومن؟؟؟؟؟؟
آقا من هزارتومن نداشتم اونوخ دویست برابرشو داشته باشم؟
دعا میکنم چون دلم روشنه

من از عشق بارون به دریا زدم
به بارون و آسمون دعوتیم
پس آهنگشو دوس داشتی
چه خوب
آره...
دوسش دارم...خیلی...
خوشت نیومد مگه؟
خوشم نمیومد که نمی ذاشتمش وروجک
میترسم برای امدنش
انگار به حرفهای پنهانی برایش زدن عادت کرده باشم
به گنبد فقیروزه ایی که هیچ آدمی کنارش نیست الا یک احساس گرم...
من برایش شعر میخوانم
تصمیم با خود اوست که بیاید یا نه...
فریناز آدم را اشکی میکنی دختر...
عیدت مبارک..
راستش منم می ترسم الی...
عادت به حرف های پنهانی...
به حواله کردن ها و به دست قاصدک نامه بر سپردن ها..
به گنبدهای فیروزه ای جمکرانش...
به شعرهایی که گفته می شود و خوانده می شود و نوشته می شود...
اما
همه ی اینا به خاطر اینه که مزه ی وصالو نچشیدیم الی!!!
این اشکا حرمت دارن الی
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟
خیلیییییییی آشناست...
یعنی میشه روزی بیاد که این انتظار تموم بشه و بتونیم آقامون رو ببینیمو این روزای سخت همشون تموم بشن؟
یعنی ما هممون تا اون موقع هستیم؟
دلم میخواد که باشم
:دی
بعله:دی
تموم شدن انتظار منوط به آماده شدنه...
دل همه می خواد که باشن
اگه م ایشالله بودیم کاش آماده ی ظهور شده باشیم...
دو بار خوندم و بغض غریبی نشست بر جانم و اشکی که ...
کاش این قطره کوچک اشک , قدر سوزنی ارزش داشته باشد در پیشگاه مولا , که عجیب شرمنده ام از روی ماهش ...
سلام فرینازم . عیدت مبارک نازنین و ممنون ازاین دلنوشته به نهایت زیبا. در پناه عنایت مولا , پیروز باشی و سرفراز عزیز دل .
سلام سهبای نازنین
نرگس خوشبوی وبلاگستان:)
همین که بغضی غریبانه می شینه و اشکی از عمق دل می جوشه یعنی که تمومه بانو...
یعنی مورد نگاه واقع شدید...
یعنی سلام
یعنی جواب لبیک
عیدشما هم مبارک باشه بانو جان:-*
ایشالله حاجت روا بشید
سلااام فریناز...
عیدت مبااااااارک ، البته با تاخیر..
در چه حالی فریناز عزیز....؟!
مثل همیشه عالی نوشتی...
اللهم عجل لولیک الفرج.
کجایییی دختر؟؟؟

سلام لیلیا
خوبی؟
اگه دستت بند نیمه شعبون بود طوری نیست ولی اگه حالت خوب نبوده اون بحثش جداسا:((
آمین
منم تبریک میگم..
قضیه ی این هزار و دویست تومن چیه؟
مرسی نگین
اگه اون دوست عزیزمون بیت دومشم می ذاشت الان ما مجبور نبودم پول مفت بدیم دست بعضیا
خواستم بگم کوچیک شوماییم آباجی
شما تاج سری خانوم خانوما




آجی کاش میشد بازم جمعه ی انتظار بذاری...دلم واسشون تنگ شده...کاش میشد نوبتی کنیم و هر جمعه یکی از ما واسه آقا بنویسه...تمام حرفامون و غم و شادیمونو با آقا درمیون بذاریم...

خوب میشه اگر بشه...
هر جمعه یکی بنویسه ...
مثل حلقه ی انتظار...
خوب میشه ها...
نمیشه آجی؟
جمعه های انتظار دست من نیست آجی...
دست صاحب جمعه هاس
بخوان حتما می نویسم بازم
اگه دست خودمون بود آره می شد
ولی واسه ی یه دلنوشته هایی باید اول اجازت از صاحبش صادر بشه
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق، این همه ایامم نیست
خالی از ذکر تو عضوی، چه حکایت باشد
سر مویی به غلط، در همه اندامم نیست
میل آن دانه خالت، نظری بیش نبود
چون بدیدم، رهِ بیرون شدن از دامم نیست
شب بر آنم که مگر روز، نخواهد بودن
بامدادت چو بدیدم، خبر شامم نیست
به سراپای تو ای دوست که از دوستیت
خبر از دشمن و اندیشه به دشنامم نیست
دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی
به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست
...
خب دیگه با این حساب، حساب ما میشه حدودا ده هزار تومن بی زحمت با کمپوتا برام ترنسفر کن
وای مررررررررررررررررررسی نازنین

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست...
خب می گم یر به یر می کنیم با پول کمپوتا اونوخ بی حساب می شیم
به به بعدشم آهنگای آشنا
وبلاگای آشنا
اصن لینک میدادی دیگه نیاز به این همه توضیحم نبود
بعله دیگه


از جونم سیر شدم مگه فسقلی؟
***اَللّهم عَجِّل لِوَلیّکَ الفَرَج***
البته بخوانید با لهجه اصفهانی
آمین
یعنی ج هاش بزنه دیگه
ای بابا

حیف شد...من دیر رسیدم واسه کامل کردن شعر...
البته من و نازنین ازین حرفا نداریم...همزادیم و ازین حرفا نداریم بارهم...داریم نازنین؟
اصا نازنین شعرشو کامل کرد...توام پولو رد کن بیاد من میرم میدم به نازنین...باور کن میدم
خودم با همزادم کنار میام
شماره حسابمو اس ام اس میدم بهت
اوهوم




عیب نداره
دیر رسیدن نشانه ی هرگز نرسیدن نیست
کلمات قصار خودم بودشا!
باز این همزادا به هم رسیدن هی فخر می فرشن:دی
کیلو چند می فروشین؟ می ارزه یا نه مام بیایم تو کارش؟
رمزشم می خوای من اس بدم بت
احوالات فریناز خانوم ما چطوره؟
خوبی قربونت برم؟
خوبم گل خانومی

خدا نکنه...
یه فاطمه که بیشتر نداریم ما
بعله البته که منُ فاطمه این حرفارو باهم نداریم اصن
ولی تو پولُ بده خودم نه اینکه نمیتونم راه برم میترسم همزادم زحمتش بشه این همه راهُ بخواد بیاد اینِ که بدی به خودم خعلی بهتره
بعله
توام که اقتصاد خوندی فک کنم بیشتره فاطمه فخراتو بفروشی کیلو کیلو

در نتیجه پولدارتره منی پس رو شعر یه مساعده ای هم رد کن بیاد واسمون
نه نگران نباش...زحمت نمیشه
تعارف می کنی چرا؟
میام اتفاقا یه زیارتی هم میریم دلمون وا میشه
خلاصه که بده پولارو به خودم ... همزادمون نمیتونه این روزا خوب راه بره میریم عیادتش
تازه تعارفم می کنن به هم



عیادتش بری کمپوت می خواد ازتا
کلاسشم بالاس فقط آناناس می خوره ایشون
گشتم نبود
نگرد نیست
هیج جا و همه جا...
سلام فریناز جووووووووووون.
حال من خوبست اما تو باور ...
نیمه شعبون...
نه...نه دستم بند نیمه شعبون نبود...
و دیشب جمکران ، بیادت بودم خعلی زیااااد
انشالله خودت زود بیای...
به آقا گفتم میخوای بری مکه...
سلام لی لی لی لی یاااااااااااااااااا جوووووون

نکن...
نگران شده بودم... نبودی چند روز خب...
جمکران
خوش به حالت هی می ری جمکران
اینقده دلم می خواد بیام...
قبول باشه بانو
آقا زودتره همه می دونستن خودشون...
حتی می دونن پر پر پر می زنم واسه کجا....
مرسی لیلیای مهربون
هیج جا و همه جا...
سلام فریناز جووووووووووون.
حال من خوبست اما تو باور ...
نیمه شعبون...
نه...نه دستم بند نیمه شعبون نبود...
و دیشب جمکران ، بیادت بودم خعلی زیااااد
انشالله خودت زود بیای...
به آقا گفتم میخوای بری مکه...
اکو ام داره تازشم
میگم سیستمم قاطیه!
نظرات ما دوتا شد..
میگم فریناز برات...
اینجا سیستمش پیشرفته س دو بار دو بار نشون می ده
میام پیشت...
خیلی قشنگ نوشتی
انگار داری با صمیمت با امام دوازدهممون صحبت می کنی
خیلی زیبا خیلی زیبا
........................................
میگم فریناز
اون با لا چه خبره
سلام فریناز جون
خوبی؟
چرا نظرات من یکی یکی می....
چه امروز روز.........
فریناز جان ایشالله همیشه خ.......... باشی
چه خبره بالا
به به
سمانه خانوم
سلام
یه صمیمیت خاص...
یه روزای خوبی که گذشتن...
اوهوم
کدوم بالا؟
چرا اینطوریه نظراتت سمانه؟
خب دلم برات تنگ شده ...




اصا ازینا
منم که گنجیشک شد خو








منم از اینا اصنشم
و اینا
سلام فریناز خانوم...
اصن انگار تلخی ها، لحظه ای شدن... میان و مث برق و باد میگذرند...
چقده خوشحال شدم که روزهای لعنتی تون تموم شده...
سلام آقا سینا
ممنون:)
یه وقتایی میان و میرن و یه وقتایی یم همچین چمباتمه می زنن انگار کنگر خوردن لنگر انداختن
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست..
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست؟...
سلااااااااااااااااااااام

إ...بازم نیستی که...
فریناز.... بیا دیگه...دلمون برات تنگ شد خب..
امیدوارم خوب و خوش باشی دختر خوووووووب...
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام لیلیا خانوم رگبارمون


شرمنده..
یه سفر دو روزه بود و بعدشم یه روز باغ و کلا نبودم نت...
اما الان اومدم:دی
نگا منو