ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هواللطیف...
خیمه های عزا بر پا شده
پرچم های سیاه آویخته بر سقف آسمان...
و کوچه ها در نوحه می تپد....
بزن
دست ها را بر سر و سینه
بزن
زنجیرها را بر کمر و شانه
بزن
طبل و دُهل و سنج و شیپور را
بزن
آهنگ عزا را
آمده از راه
مُحــرّم امسال...
مُحــرّمی که دلم در شیش گوشه اش جا مانده...
السّلام علیک یا ابا عبدالله الحسین....
محرم اومد...
سلام ماه مهربون ترین ارباب....
یاده وقتى افتادم ک داشتن پرچم سیاه نصب میکردن رو گنبد..اولین بار بود میدیدم تو عمرم....
چه حال عجیبى بود...
ولى اومد...
آروم و ساده اومد...
اوهوم

اومد
آره البته من دیگه ندیدم سیاهشو
مجید زد یه شبکه دیگه
روز آخری که کربلا بودیم شهادت امام صادق بود، خب اگه از تلویزیون دیده باشی مراسم داشت
فک کنم شبکه سه بود نمی دونم
بعد ما از هتله داشتیم می دیدیم که مجید گفت من دارم می رم ببینم از نزدیک
بعد منم چمدونا رو بستم و اومدم
خیلی خوب بود
دقیقا صحنه ها و آدم هایی که تو تی وی می دیدم کمتره ده دقه بعد داشتم همشونو واقعی می دیدم
اون شب داشتم فک می کردم کاش الانم مثلا هتل بودیم و اینقد نزدیک و این جمعیت عجیبو می رفتم از نزدیک می دیدم مث اون روز...
دقیقا دو ماه و یک روز پیش بود البته به تاریخ همون شب
مرسی
اوهوم
اومد
منم وقتى دیشب اینجارو سیاه دیدم ى حالى شدم....
سلام بانوى عطشان شورهاى مهربون ترین ارباب....
امسالم مینویسى؟
...

سیاه شد بالاخره...
اولین بار بود فک کنم که چهار ماه قالب وبلاگم عوض نشده بود...
دوسش داشتم اونو
چه عجب یکی پرسید... صب داشتم با خودم فکر می کردم چقدر بچه ها و دوستای اینجا فراموش کارن...
چقدر هیش کی یادش نیس پارسالو...
اصن هیچ کس نپرسید می نویسی یا نه؟؟؟
دیشب باید اولیش بود که نشد بنویسم...
امسال یه روز عقبم کلا..
از خدامه بنویسم منتها اجازه می خواد که...
آهــ
محرم هم آمد
بگو من چ کنم با دل بیقرار زینب
محرم هم اومد
سلام...
هنوز مونده تا خود عاشورا مریمی
چه عجب یکی پرسید؟؟
چی بگم بهت...
فراموش کاری...
باشه...حق داری شاید
به خودت نگیر خب
فک می کردم می نویسی واسه همینم نپرسیدم....وگرنه خووووووب یادم بود تموم عطش هاتو...با عطش های پارسالت به عظش رسیدم....با این که پارسال چند روزیش رو مشهد بودم و نبودم...
نمی دونم شاید چون هیچ کس یادش نبوده حق داری...
منظورم تو نبودی

کلا نگا غیر تو هیچ کی نپرسید!
حتی فک کنم یادشونم نیس...
ببخشید به خودت نگیر
مداحیتو دوس دارمش...
خیلی دوسش دارم...چه اینی که الان گذاشتی چه قبلی...
و خب بابت این سکوت هم می فهممت...
تو کربلاشو دیدی...زمین تا آسمون فرق کردی با فریناز پارسالی که فقط آرزوش بود کربلا رو ببینه...
یادته بهت گفتم عاشورای امسال بهت گفتم حال ِ دلت با همیشه ی عمرت فرق داره...
یادته برات از اولین عاشورای بعده دیدن ِ کربلات گفته بودم...
ولی سعی ک بنویسی...
این سکوت رو به حساب اجازه نداشتن نزار...حاضرم قسم بخورم اینطور نیس....
سکوت تو یه علت دیگه داره که بهت گفتم...
بابت کامنتای بالا هم فراموشش کن...عب نداره...
بهت گفتم که بهت حق میدم...چون هیچ کس یادش نبود حق داری ...
بی خیال...
بنویس...
حتی از دیشب و طرز آپت و این کوتاه نوشتنت هم کاملا فهمیدم حالت رو...
چون تو فرینازی نبودی که آپ اول محرمت همین چهار خط باشه...
چهار خطی که حرفای تو نبود...
بیشتر شبیه حرفای کتابا بود...
حرفایی که واسه دل تو نبود خلاصه...
بازم بگم برات؟
این کامل قبلیه با یه ریتم دیگه...
اوهوم...
نمی دونم
راست می گی...
دیشب
آره دقیقا
ینی اصن حالم همونی بود که خودت می دونی...
تقریبا محرم نوشت دو سال پیشم بود...
اوهوم
بازم بگو بلکه آدم شم
همه فراموش کار نیستن اما همه هم مدام نمیپرسن!
حالا تو بذارش پای فراموشی..
چی بگم...
یه بار پرسیدن مدام نمی شه ولی...
منم که از همه چیز بی خبر
مام که از همه چیه شوما بی خبر بودیم کلا عروس خانوم

شیرینی ولی می گیریما
گفته باشم