آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

تولدت مبارک

هواللطیف...


از آن جنس روزهایی ست که یادم هست...


دوست ِ دل که باشی از دل نمی روی حتی اگر در دیده نباشی...




به قول شاعری که می گفت:


روز پــاییـــزی میـــلاد تــو در یــادم هســت...



http://s2.picofile.com/file/8101564676/url.jpg

نظرات 15 + ارسال نظر
نازنین یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 22:07

الان که سومه خانوم
پیش پیش رفتی استقبال

تولدش چهارم بود دیگه

واللا یه مشکلی هست که الان دقیقا سال چهارمه من باهاش دست و پنجه نرم می کنم

دخترخاله بزرگمم فرداس تولدش ولی همیشه سوم که می شه بهش اس میدم
هرسالم می گه اومدی پیشواز! و من هنوز یاد نگرفتم بعد این همه سال

کلا هرکی چهارمه سوم می بینم نمی دونمم چرا

کبیسه حساب کن درست می شه اصن

نازنین یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 22:25

بعد سالی اول شده بودم کلی خورد توی ذوقم دیدم نظرم نیست

مرسی که گذاشتی
خب پس این مشکل به قول یه بنده خدایی جنتیکیه
اشکال نداره من شبِ تولد دوست دارم اتفاقا
ولی معمولا میذارم از 12 بگذره :دی

بازم تولدش مبارک

ولی من روز تولد دوس دارما

آره کلا مشکل دارم نمیدونمم چرا

کلا یه روز عقب جلو میوفته ساعتام

خب حالا گذاشتیم که دیگه

چه باحالم اومدیا

فاطمه یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 22:31

مبارک باشه تولدش....
جاش خالیه....کاش که بیاد ....
کاش که به بهانه ى تولدش برگرده باز...

اگه میخونى اینجارو برگرد ....
جات بین دوستات خالیه نن جون
حساس بودى بهت بگم نن جون.بخاطر جواب این حرفم شده بیا

چه باحال

یکی به من بگه نن جون اصن کتلت می شه ها

قشنگ بود این اسما

ایشالله...

فاطمه یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 23:00 http://lonely-sea.blogsky.com/

چطوری نن جون فریناز؟



حیف که دست و پام بسته س وگرنه کتلت و ایناها

به مــــــــن میگی نن جون؟؟؟

نازنین یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 23:03

میخواستم بگم نظر دهی این پستُ کلا غیر فعال کن فقط مختص نطرات خودم باشه :دی

حالا فاطمه هم چون همزادمِ اشکال نداره میبخشمش دیگه

اصلا یکی از خصوصیات ما دی ماهیا همین بخشندگیِ :دی

مختص تک نظر اول شده ی خودت

اول این کارو کردم ولی بعد دیدم عدالت رعایت نمی شه بین بچه ها اینه که کلا باز نمودمش

آخی
اصن این بخشندگیاتون منو کُشته ها

فاطمه یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 23:06 http://lonely-sea.blogsky.com/

دمت گرررررم همزاااااد خااااااانوم...

کلا حال کردم بالاخره یه نفر ما رو تحویل گرفت

میگما تو منو خوابوندی خودت اینجا با حزب دی ماهیا می پریدی؟

مام که کلا در و دیوار

فاطمه یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 23:08 http://lonely-sea.blogsky.com/

یاد اون شبی افتادم که بلاگ اسکای میخواست به روز بشه و من و نازنین اینجا بودیم و چه آتش ها که نسوزاندیم

توام خواب بودی...

یادش بخیر...

جدا که زمان چقدر زود و در عین حال دیر میگذره

آخی

از دست شما دی ماهیا

مام که دیشبم خواب بودیمو اینا

یعنی من خصوصی خدمت شوما می رسما


آره واقعا زود می گذره ها!!!

دیشب داشتم فکر می کردم 30 شهریور بود اولین جلسه چیدمانمون...
خانومه می گفت ما هشت جلسه باهمیم یعنی دو ماه

الان می بینم یک ماهم از اون دو ماه داره می گذره و من هنوز پروژشو تحویل ندادم

خیلی زود می گذره...

خیلی ....

نازنین یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 23:15

قابلی نداشت همزاد خانوم

آره یادش بخیر
آخرشم به روز نشد و ضایع گردیدیم :دی

هعععی جوونی

آره دیگه
اون شب شب ضایع گی این دی ماهیا بودشا

منم که اصلا نمی خندم الان

جووووونی کجایی که یادت بخیر

اصن نن جون نازی شدی رفتا

فاطمه یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 23:23 http://lonely-sea.blogsky.com/

آره...خییلی هم ضایع شدیما

یادش بخیر...ضایع شدن هم عالمی داره:دی

هعععععی جووونی کجاااایی که یادت بخیر
پیر شدم رف

آخی

توجه کردی وسط حرف شما دو تا هی می پرم وسط؟

الان من کی یم؟
گلدون تو گل

اصن همه پیر شدیم نن جون فاطمه

نازی دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 00:54

آقا این پیج فقط پیج دی ماهیاست هیشکی دیگه وارد نشه ها

همزاد خانومای عزیز منم اومدم
فقط حیف که چند کیلو سبزی خورد کردم کمرم داره میشکنه حال ندارم بترکونم اینجا رو
وگرنه شب تولدا معمولا همش تو دست و پام
ایشالا فردا تشریف بیارید اونورا خصوصی تره میترکونیم اگه جانی در بدنم بود اصن

خو دیگه ما که پیر شدیم رفت بریم لالا دیگه تا الانم فقط به خاطر روی ماه همین بچمون که تازه به دنیا اومده بیدار موندیم که واسش بنویسیمو اینا بلـــــــــــــه فک کردی فقط خودت یادته آجی

تازشم میخواستم ساعت 12 بنویسم دیدم تو نوشتی اصن خورد تو حالما میخواستم اولین نفر باشم اصنشم هی تو اول شو حالا
خو دیگه بسه دهنم خوشک شد انقده که حرفیدم
ما رفتیم عاغا
خودافظ شوما

عزیییزم فقط دی ماهیا نیستن که

نگین هم هست
و خب...

منم که این وسط بوق نیستم که

خودشم که دی ماهی نبوده اصن

اصن کشته مرده ی این اعتماد به نفس شما دی ماهیاما

آخی
خدا قوت حاج خانوم

الان هفت صبه من دارم می رم کلاس ایشالله برگشتم بعدازظهر در خدمتیم

همینه که هست اصن می تونیم تواناییشم داریم مشکلی هست داااااااوووووش؟

نگین دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 17:10 http://www.zem-zeme.blogsky.com

تولدش خیلی خیلی مبارک باشه..
الهی که هیمن الان و همین امروز سالم باشه و سلامت و لبشم خندون مث ِ در قندون..

آخی
یاد عمو پورنگ افتادما

در قندون لب خندون

خیلی باحال بود

کلا عمو پورنگ اون قدیم ندیماش جز نوستالژیای زمان راهنمایی منه ها

یک سبد سیب دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 18:45 http://yeksabadsib.blog.ir

از آن جنس روزهایی ست که یادت نمی رود...


ما که نفهمیدیم تولد کیه اما

تولدشون مبارک باشه.

گل های خیلی خوشگلین فریناز

تولد یه دوست قدیمی که فعلا نمی تونه بیاد خانومی

مرسی

اوهوم گل مریم هم خوشبو إ هم سفیدی خاصش خیلی خوشگله

معصومه سه‌شنبه 5 آذر 1392 ساعت 14:32

منم بهمنم...
12 بهمن
میدونی منم اصفهانیم :)

12 بهمن چه سالی؟

جدی؟؟؟

یعنی الان مام همزاد پیدا کردیم؟

چه باحال
اصفهانی

رو نمی کنیا معصومه

مژگان سه‌شنبه 5 آذر 1392 ساعت 15:49 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com

سلام
میلادشون مبارک باشه
انشالله هر جا که هستم سلامت و شاد و خوشبخت باشن!

آهنگت خیلی آرامشبخشه ، اصن دلم یه جوری شد
دوسش دارم

سلام
مرسی مژگان جون

خدا رو شکر

آره یه تُن عجیبی توش داره که دوس دارم منم

محمدرضا چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 10:04 http://mamreza.blogsky.com

سلام
تولدشون مبارک.
کادو که براش نخریدی حتما ولی شیرینی و کیک و میوه هارو کجا قایم کردی باز

سلام
دیر اومدی همش تموم شد خوردیم نوش جونمون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد