آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

چهارمین دعوت...

هواللطیف...



آقای خوبم سلام...


میهمان شما که باشم لحظه هایم سرشار حس دلپذیریست به نام اشتیاق

و لذت حضور به محفلی که نام شما سرلوحه ی تمام فرازهای آن است مولایم...


فرقی نمی کند کدام خانه باشد و حتی کجای این شهر... که عجیب است کسی سد نمی شود و همه از رخصت ناب شماست و توفیقی که لایق داشتنش نیستم و باز مهربانی های شما مرا شرمنده می کند مهدی جان...



آقا جان...


از همان دو سه روز قبل که مکان جلسه ای جدید مشخص می شود سراپا شوق می شوم تا لحظه ی موعود...

و آنگاه که شروع جلسه با دعای فرجی برای ظهور نازنین شماست و همه در خود گم می شویم... هر یک به گوشه ی خلوت خود پناه می برد و با شما به راز و نیاز می نشیند...

و چه خوش لحظه هایی ست لحظات عاشقی با شما که امام زمان مایید...


فقط و فقط

شمایید که امام زمان و بر حق مایید...

شمایید که از نسل گلستان علی و فاطمه روییده اید و سراسر عطر محمد مصطفی یید...

و برترین درودهای خداوند بر شما و خاندان مطهرتان باد...



آقای رئوف من...


آنقدر غرق روزمرگی هایم و این دنیای خاکی که می دانم جز به خواست خدایم و لطف و مهربانی های بی حد شما شکوفه ی توفیق ِحضور به محفلتان، در دلم جوانه نمی زد و نمی بالید...


سپاس آقای تمام خوبی های همیشه

و شکر خدایم...

به قدر تمام بی قدرها...

به اندازه ی تمام بی اندازه ها

و به نهایت تمام بی نهایت ها...

شکر خدایم...

که دلم در این ساعت ها برای امام زمانش چه زیبا می تپد و

حس خوش خواندن خطابه ی غدیر بر جانم می نشیند و

توفیق حضور در این جلسه ی آسمانی را می یابم...



مولای مهربانم...


حُب ِّ شما و خاندان پاکتان از آن احساسات ناب فراتر از این کره ی خاکی ست...

حسی که پر پرواز می دهد و شوق رهایی...

حسی که در اوج تنهایی، تنها نیستی...

و امام زمانت که تو را بیشتر از آنچه تصور می کنی دوستت دارد...


شکر خدایم

سپاس مهدی جانم...



و امروز چهارمین جلسه ی خطابه ی غدیرمان بود...




مهدی فاطمه...


او که سبزترین انتقام سرخی خون حسین و یاران با وفایش بوده و هست...

و حالا این جا کربلایی دیگر و هل من ناصر ینصرنی دیگر و ماییم که می توانیم همچون کوفیان باشیم یا بسان تمام هفتاد و دو یار با وفای سید و سالار شهیدان علیه السلام...


کاش دل هامان پُر از عشق او می شد و دیده هامان همه در جستجوی او سر به هوا می گشت و جانمان به شوق ظهورش هر لحظه مستانه می تپید...


هنوز اول راهیم آقا...


پناه صراط مستقیممان باش که تو راهنمای بر حق خدایی مهدی جان



http://axgig.com/images/51007794247910729753.jpg


رگبار1:

دوستان خوبم

دو هفته ای رو کمتر هستم...


بر من ببخشایید اگر...


نظرات 14 + ارسال نظر
سهبا چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 22:33

سلام فرینازم . التماس دعای مرا به یاد نگاه میداری نازنین ؟

سلام بانوی نرگس

حتما
مگه می شه بانوی نرگس رو فراموش کرد؟

نازی پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 00:22



+ آهنگ وبت خیلی قشنگه...
انگار داره به آدم میگه آروم باش...آرومِ آروم...



چه باحال
هر کسی تعبیر خودشو داره از آهنگه

اون تُن توشو خیلی دوس دارم

مژگان پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 12:21 http://banoye-ordibehesht.blogsky.com

آنقدر غرق روزمرگی هایم و این دنیای خاکی که
شکر ...

آرزو نمی کنم که بیایی
آرزو میکنم وقتی آمدی جشمانم شرمسار نگاهت نشود
چون همه می دانند که می آیی
عجل لولیک الفرج

سلام
متن و آهنگ خیلی دلنشین بود
احساس جاری توی نوشتتو خیلی دوست دارم!
التماس دعا حاجیه فریناز آسمونی

سلام مژگان جون
ممنون

حس خوبیه وقتی دوستات حرفاتو بفهمن

به همچنین بانو

مریم پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 13:22 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

سلام فرینازمـ
اگرچه نیستی و حضورت کمتر شده، اما همیشه هستم
در سرایت
و به یادت
امید که همیشه شاد باشی و تندرست و سلامت

سلام مریم جون

ببخشید...
الانم بین کارام اومدم اینجا

دو سه هفته ای دستم خیلی بنده و آخر این کلاسامم هست باید ازش خروجی بگیرم...

سلامتی...
ایشالله
کی بشه از دست این مریضیا راحت بشیم
نمی رن که!!!

فاطمه پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 14:59 http://lonely-sea.blogsky.com/

انشالله که قبول باشه

نمی دونی چقدر دوس دارم خطابه رو بخونم ...ولی خب نشده هنوز...


آروم آروم و کلمه به کلمه خوندمش...با همون دقت همیشگیم...

ممنون انشالله

منم خیلییی دوس دارم که بخونی
خیلیا!!!
اصن بخونیم حتی!

ممنون...
غیر این بود اصن دو تا شاخ میومد رو سرم اینطوریا اونوخ اینطوری بم می خندیدی

فاطمه پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 15:03 http://lonely-sea.blogsky.com/

در مورد آهنگتم باید بگم که آهنگت و تنی که توش داره خوده خودتی...

هر چی که بهش گوش میدم فقط به همین نتیجه میرسم که آهنگت خودتی...
کلا هر دوره ای از زندگی آدم یه تُنی حاکم میشه بهش...و این تن هم حال این روزای تو...

مث آهنگ وب من که حال این روزای منه...

+تن این روزای توام عجیب سوز داره و سردی و نگاه هایی که پاییزین...
کلا غرق آهنگه که بشی پاییز خیلی تصویر برجسته میشه تو ذهن آدم...

آره...
کلا اینو از تو یاد گرفتم که آهنگ حال لحظه ای یا بهتره بگم دوره ایه یه آدمو می بنده!

چون بعضی وقتا آهنگات زودتره پستات عوض می شن یا پستات آهنگ جدید دارن حتی

آره...

این روزا هم که...

تو خود حدیث مفصل بخوان و اینا...

عجیبا
وقتی می تونی باشی و نمیذارن...
وقتی تو مفعولی و کاری نمی تونی بکنی
وقتی ...
دیگه خودت می دونی همشو اصن

نگین جمعه 8 آذر 1392 ساعت 19:16 http://www.zem-zeme.blogsky.com

من نمی دونم تو چطوری میای که نظرت نمیاد؟

با سرعت جت آیا؟

معصومه جمعه 8 آذر 1392 ساعت 20:26

دﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﺑﺎ ﺗﻮ ﻟﺞ ﺑﺎﺯﯼ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ
ﻣﺎﻧﻨﺪ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ
ﺳﺮ ﻣﺎﻫﯽ ﻫﺎ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻗﻬﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ
ﻣﺎﻫﯽ ﻗﺮﻣﺰ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ
ﻣﺎﻫﯽ ﺁﺑﯽ ﻣﺎﻝ ﻣﻦ
ﻫﺮ ﺩﻭ ﻣﺎﻫﯽ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻨﺪ
ﺗﻮ ﻣﺎﻝ ﻣﻦ!
-----------------------------------------------------------
خنکای یک عصر بهاری …
کنار شاه بوته یاسی وحشی …
میزی که کاسه ای پُر از پولکی زعفرانی دارد
و دو فنجان چای داغ را خیال خواهم کرد …
لطفا به خیالم بیا !
_______________________________________________________
ما به هم نمیرسم
اما
بهترین غریبه ات می مانم

که تو را …
همیشه دوست خواهد داشت…
به این می اندیشم که ، چگونه دوستی پیدا کنم که در زمان تنهایی همراهم باشد !
اما . . .
می توان دوستی پیدا کرد که درتمامی لحظه ها کنارم باشد ؟
من در تمام لحظه هایم تنها هستم . . . تنهای تنها !
اما . . . باز هم ازاندیشیدن دست بر نمیدارم . . .
همچنان در مخیله ام به دنبال دوستی شایسته هستم . . .

چه قشنگ

هر دو ماهی مال تو
تو مال من...

----------------------
پولکی زعفرانی دوس دارم
پولکی پسته ای بیشتر
پولکی پرتقالی ولی بیشتر تر
چه وعده گاه قشنگی

------------------------------------------

خدا...
بهترین دوسته
که همیشه پیشته
بدون هزینه می شه صداش کرد
نه کسی می گه چرا
نه کسی حسودیش می شه
نه کسی دعوات می کنه
هر لحظه هم پیشش باشی خسته نمی شی
خسته نمی شه
و کسی هم...

یه وقتایی اما ادم دو تا دست می خواد
با یه آغوش امن...
که باشه
حتی همیشه


مرسی بانو

معصومه جمعه 8 آذر 1392 ساعت 20:27

متولد 1357
یکم بچه ام

ای جان
12 بهمن پنجاه و هفت

بچه ی اونوخ؟

اول خوندم 75 راستش

حالا کدومشی؟

فاطمه یکشنبه 10 آذر 1392 ساعت 21:17 http://lonely-sea.blogsky.com/

فک کن نخودی مام بشه 12 بهمن سال 92
یا حتی 22 بهمن...

چون از 20 بهمن هر لحظه دیگه امکانش هس که تشریف فرما بشن این نخودی خانوم ِ بهمنی...

بیا یه همزادم من واست جور کردم...فقط یخده خیلی بچس

ولی خب الان موندیم به کی میره این بچه!!!
به عمش بره خوب میشه ها

این اولین نخودی ای می باشد که هنوز به دنیا نیومده به طور قطع اسمش معلومه

ولی کاش نیمه دومی بهمن بشه
یعنی از 15 به بعد
کلا بهمنیا نیمه اولشون با دومشون خیلی فرق داره:دی
ولی بازم در کل بهمنی ین

به سلامتی
ایشالله ورودش ورود بهترین اتفاقا باشه واسه همتون


میشه به من بره اصن؟

آخی
خیلی باحاله اینطوری:دی

محمدرضا دوشنبه 11 آذر 1392 ساعت 16:35

اللهم عجل لولیک الفرج.
التماس دعا...

آمین...

به همچنین...

یک سبد سیب سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 20:16

جمله ای که منو نجات داد...

جایی که اسم مهدی(عج) نیست، نباش...

به این جمله مدیونم فریناز

سلام دختر رگبار آرامش

اوهوم
یه جمله هایی هستن که آدمو نجات می دن

می فهمم چی میگی

سلام
خوبی؟

یک سبد سیب سه‌شنبه 12 آذر 1392 ساعت 20:27

انشالله هرجا هستی خوب و سلامت باشی فریناز عزیز

ممنون

امیدوارم

اگه بذارن کارا و مریضیا و ....

بازم خدا رو شکر

آوای حرکت چهارشنبه 13 آذر 1392 ساعت 15:07 http://freenotion.blogsky.com

سلام خسته نباشید
جالب بود

سلام
مرسی

کامنت شمام جالب بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد