ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هواللطیف...
از یه جایی به بعد دیگه بزرگ نمی شی، پیـــر می شی...
از یه جایی به بعد دیگه خسته نمی شی، می بُــری...
از یه جایی به بعد هم دیگه تکراری نیستی،... زیــادی ای...
نمی خوام زیادی باشم
تو ام نباش...
«دیالوگ های باران در فیلم آوای باران»
اونا فقط فیلمشو بازی می کنن ما زندگیشو...
این «از یه جایی به بعدها» وقتی با هم اتفاق بیفتن دیگه کاریش نمی شه کرد
فقط از درون می سوزی
داغ می شی و میری خودتو می دی به دست این شب زمستونی...
این شب بلند و تاریک
کاش می شد پر زد
پر
کاش می شد اینقدر دور شد که برای مدتی نبود
کاش
توی این پر زدن ولی گیر یه صیاد دیگه... یه تور و یه قفس دیگه نشیم...
یه پر از جنس پرواز
از جنس رهایی
از جنس آرامش
یادم باشه سال هاست بزرگ شدم
خسته شدم
تکراری شدم...
یادم باشه
سال هاست دارم پیر می شم
بُریدم
و
شاید حتی
زیا...