ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هواللطیف...
گاهی بعضی از آرزوهایت خیلی زود برآورده می شوند، مثلا دلت هوایی برف و آدم برفی ساختن کرده باشد و به یک پیشنهاد ساده چند ساعت بعد کنار یک آدم برفی که از قد خودت هم بلندتر شده عکس می گیری و خاطرات خوش آن روز برفی را در پس این عکس های سپید به یادگار می گذاری...
درست روز میلاد نبی اکرم...
روی برف های دست نخورده نقش دستانت را حک می کنی و به دیروز همان موقع می اندیشی که چقدر دلت دوست می خواست تا برف بازی کنی... آدم برفی درست کنی و بخندی و بخندانی... شاد باشی و شادی کنی...
و هم عصر همان روز و هم روز بعد اتفاقاتی می افتد و تو اینقدر در برف ها غوطه وری که تمام بدنت منقبض می شود و پس از سال ها طعم سپید برف های پاک و زیبای دست نخورده را مزمزه می کنی...
گاهی بعضی آرزوها اما سال ها طول می کشد و باز هم دوباره وعده ی سال های بعد را به خودت می دهی و نمی شود...
این گاهی شدن ها و گاهی نشدن ها برایم معمایی ست که هنوز حل نشده... تنها می دانم که خدایم مهربان تر از مهربانترین آدم هاست...
این روزها که دوباره به همان 18 سالگی گذشته بازگشته ام و میان هزار راه که نه! اما همین چند راه ِ پیش رو، حیران وامانده ام، تنها به تو پناه می آورم... به تو که خدای دانای منی... خدای آگاه منی... خدای توانای منی...
به تو که خدای مهربان منی...
راه را نشانم ده... که هر کدام مرا تا آخر زندگی یک جور عجیبی می کشاند... راه های متفاوتی که نمی دانم کدام به صلاح من است، کدام خیر است و کدام شر...
ساده و مختصر بگویم!
دیگر آن دخترک جسور شش سال پیش نیستم... کمی محتاط تر از همیشه راه می روم، نفس می کشم و زندگی می کنم
کمی با ملاحظه تر تصمیم می گیرم و راستش کمی بیشتر می ترسم...
جسارت شروع راهی که تو برایم رقم می زنی را به من ارزانی دار که تو یگانه خداوند مهربانی منی
مهربان پروردگار بی همتایم...
از تو به خاطر تمام بودن هایت ممنونم...
به خاطر تمام نعمت هایت
تمام داده ها و نداده هایت...
به خاطر تمام شدن ها و نشدن هایت...
مهربان پروردگار بی همتایم
از تو ممنونم که خدای منی
حاصل زحمات بی دریغ من و مادرم و داداشم و زن داییم و دختردایی هام و دختردایی ِدختر داییم
چه آدم برفی جدی ای درس کردین
تازه یه عالمه لپ هم داره
می گم احیانا شبیه سازی نکردین؟
اتفاقا داشت می خندید پیش ما





الان تو عکس ابروهاش افتاده
آخه نمی دونی که! فیلمی داشتیم! آناتومی بدنو می خواستیم دربیاریم بعد دیدیم زشت شد
بعد ابروهاشو شیطانی گذاشتن ینی تتو کرده
موهاشم گوگوشیه:دی
لبشم بوتاکسه
دماغشم خط عمل داره تازشم
خال هندی یم زن داییم گذاشت
زن داییم کلا پایه س! ینی هی طرح می دادیم هی روش اجرا می کردیم
آآآآره
رفته تو یخچال آب آلبالو آورده سر لپاشو گلی کرد
مثلا لپ کی اونوخ؟
برفی که واسه ما اومد انقد نبود که به آدم برفی برسه...
ولی خداروشکر که برف اومد ...لا اقل رنگش از یادمون نرفت...
و این که به قول عرفان:
برف ذره ذره آب میشه
شب ذره ذره آفتاب میشه
و آرزوهای من و تو آروم آروم توی راه مستجاب میشه...
مام اونجاش برف نداشت

کل اینا رو از همون پارکینگ باغ مجید و مطهره با فرقون جمع می کردن برامون میوردن
توی راه
امیدوارم که مستجاب بشن
امیدددددوارم
بهمن هم از راه رسید و اینا...
ماه تولد بعضی هاس و اینا
هان؟
کی؟
چی؟
قضیه چیه اصن؟
طالب بی قرار شو تا که قرار آیدت
جمله ی بی قراریت از طلب قرار توست...
آدم برفی قشنگی هم هست
طالب بی قرار شو تا که قرار آیدت
...
ممنون خیلی زیبا بود
سلام فرینازی
این جا دیگه برف نمیاد باید هر وقت دلمون تنگ شد براش بیایم سرای شما
معمولا آدم برفی ها رو شبیه مردا درست می کنن ...جمعیت نسوان اصفهونی غالب بودها
دست مریزاد
سلام عمه جون


شما راستی کجایین مگه؟ جالبه که نمی دونم
زن سالاری حاکم در اصفهان به وضوووووح پیداست
قربون شما بانو
چرا اخم هاش توهمه فریناز ؟
اخم نیس که


ینی ابروهاش تتو شده سر بالاااااااااا
خداوکیلی فقط شکلک؟
عجبا
چه آدم برفیِ خوشگلی! دستِ سازندگانش درد نکنه : )
منم برف میخوام :(
آخی خب کاش میومدی اینجا می دیدی
هرچند فرداش آب شد رررررفت پی کارش
بالایی من بودم :دی
بعله
خوبی؟
احوالات:دی
چقدر هم دست اندرکار داشت!!
آره دیگه
پروژه عظیم بود!
چقدر هم فیس و افاده داره
کی؟ آدم برفی؟
می تونه
خدایی خیلی زحمت کشیدید :))
بعله مشخصه خب:دی