ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هواللطیف...
شبیه حفره ای که تا اعماق ناکجای زمین برود؛ دلم خالی می شود...
شاید گل آرزوهای کسی دارد پر پر می شود...
و یا اطلسی های نگاهش بی آفتاب
و تبسم نیلوفرینش بی آب...
و اقاقیای قامتش خمیده بر محراب...
نمی دانم کجای زمین!
کیست که مرا به نام خودم صدا می زند
و دلم بی هوا می ریزد...
جانم دارد از جاذبه ی زمین کنده می شود
می خواهد پرواز کند
به کجا؟
نمی داند
به کدام سو؟
نمی جوید...!
قلبم دارد به درو دیوار سینه می کوبد
شبیه ماهی بیرون افتاده از آب!
و یا پرنده ای بی بال و پر
تپش کوبنده اش را
از لا به لای گوش هایم، دست ها و پاهایم می شنوم
و رگ هایم همه می تپند!!!
کجای این زمین خاکی
چه کسی
همین حالا
مرا به نام خودم صدا می کند؟
دلم بیش از حد شور می زند.....!!!!
الا بذکر الله تطمئن القلوب...
+ نمى دونم چند بار شد ولى دستم رو قلبم بود و خوتدمش...
به نیت تو...
ممنون


بی
نهاااااااااااااااااااااااااایت
ممنون دوست خوبم:)
خواهش می کنم :)
بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم !
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید : تو بمن گفتی :
ازین عشق حذر کن !
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ، آئینة عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن !
با تو گفتنم :
حذر از عشق ؟
ندانم
سفر از پیش تو ؟
هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … !
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت !
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم
رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم !
بی تو ، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
چقدر خوبه این شعر...
ی زمانی دلم می خواست حفظش کنم!!
الهی که دلت هیچ وقت شور نزنه..
هیچ وقت!!!
امیدوارم
ولی این روزها عجیب می زنه!!!
عجیب تر از همیشه حتی و بیشتر :(
من... خوب میفهممت!
الا بذکر الله تطمئن القلوب...
امیدوارم الان خوبِ خوب باشی
آره می دونم چون این دلشوره ها رو توام داری فکر کنم
حتی می تونم حالت چهرتو تصور کنم اون موقه ها!
چند روزه یهو میاد بعد میره بعد دوباره یهوووو میاد :(
انعکاس صدای عاشقانه هایت است...شور محبت...گوارایت باد
او عین آرامش است با شعله سوزنده...
صدای عاشقانه هایم رو به آسمان

برای خدا
به پاس خداوندی اش
و...
تعبیر قشنگی بود عمه ی مهربونم ممنون
معبود من زمزمه نام تو امواج خروشان اضطراب را از ساحل طوفان زده قلبم محو می کند.
زمزمه نام تو...
معبودم...
ممنون و سلام
معبود من زمزمه نام تو امواج خروشان اضطراب را از ساحل طوفان زده قلبم محو می کند.
ممنون که اسم و آدرس رو گذاشتین که شرمنده تون نشم
سلام.
همین که خدا هست کافیست...
سلام
الیس الله بکاف عبده...
سلام
خوشحال میشم مطالب وبلاگم مورد استفاده دوستان قرار بگیره.
شاد و سلامت باشید.
سلام
ممنون
به همچنین
بانو یا جناب؟! نمی دونم کدومین