ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
به دست های او نگاه می کنم
که می تواند از زمین
هزار ریشه گیاه هرزه را برآورد
و می تواند از فضا
هزارها ستاره را به زیر پر درآورد
به دست های خود نگاه می کنم
که از سپیده تا غروب
هزار کاغذ سپیده را سیاه می کند
هزار لحظه عزیز را تباه می کند
مرا فریب می دهد
تو را فریب می دهد
گناه می کند!
چرا سپید را سیاه می کند؟
چرا گناه می کند؟
رگبار۱:این شعرو خیلی دوستش داشتم گذاشتم اینجا....
رگبار۲:چند روزی نیستم!امتحان و درس و پروژه و خلاصه مشغولیم دیگه
روزهای خوبی داشته باشید...
آدم های پیچیده رو دوست ندارم!
ساده می پیچن تو زندگی ت اما دائم باید حلشون کنی!!!مثل معادله n مجهولی می مونن!یه جواب ندارن!!
تو شخصیتشون لق می زنن... امن نیستن! آدم نمی تونه بهشون اعتماد کنه!
حتی اگه خیلی مهربون باشن...حتی اگه گوش خوبی باشن حتی اگه درکت کنن حتی اگه...!!!
کاش یاد بگیریم:
ساده باشیم اما ساده نپیچیم!!!
زود و نابجا قضاوت نکنیم!!!