ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
گاه چون قطرات فواره های بلند،آنقدر اوج می گیرم که خود را در آسمان حس می کنم.
می روم....بالا بالا بالا...آنقدر بالا تا، خود ، اوج تمام قطرات دیگر گردم.
انگار دیگر جاذبه ای وجود ندارد
زمینی نیست
فقط بالا می روم... نه می پرم نه می جهم.... آرام و آهسته به پیش می روم...
دیدگانم تنها اوج را هدف می گیرند .... فقط به ماورای وجود،می اندیشم !!!
...
..
.
می دانم که دیگر روی زمین نیستم...می دانم که معلقم و همچنان به بالا می روم...
...
.
.
به ناگاه!!!!
برای لحظه ای....
به اندازه ی پلک بر هم نهادنی،چشمانم پرت نگاهی سوزان گشتند
برق دیدگانی مرا با تمام قدرت گرفت
حس کردم شراره هایش می شود میانبری برای جهش تا اوج...!!!!
اما ... !!!
اما نمی دانستم رعدیست زودگذر بر تاریکی دنیای اطرافم...
سهم من از این رعد زودگذر،سقوطی بود به بلندای تمام رفته هایم تا اوج...!
دلخورم
از چشمانم ...
از قلبم ...
از عقلم ...
می خواهم بدانم سهم من از این تلاش بی وقفه،سقوطی بود به وسعت تمام لحظات گذشته در تاریکی ؟؟!!!
سقوطی نافرجام به قیمت خُرد گشتن قلبم؟؟!!!
من رنگین کمانی می خواستم از جنس نور
نه رعدی رهگذر از جنس آتش
به که بگویم؟!
او که می دانست دیگر نمی داند !!
او که می فهمید دیگر نمی فهمد !!
او که بود دیگر نیست !!
در این لحظات،دوباره برگشته ام به نقطه ی ابتدای بودنم...
و چه دشوار است پیمودن راهی که برای ثانیه ثانیه اش از وجودت،روحت،روانت،قلبت وحتی جانت گذاشته بودی وحال....
حال ، در آتش رعدی بی قرار،خاکستر گشته است....
و حالا رسیده ام به لحظه ی ابتدای بودنم ...
خودم اولمممممممممممممممممممممممممممم

آخ جون
هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
تبرییییییییییییییک مهساجونم

تو که همیشه اولی
دوممم خودممممممممممممممممممممم
نقره هم مال خودت شد دیگه
به به سومم خودمممممممممممممممممممممم

دارم از خوشحالی میترکممممممممممممم
برنزشم گرفتی...هووووووراااااااااا

نترکیا....من یکی که به گردن نمی گیرم
فریناز جونمممم
من آپتو خوندم .... اول باید یه تبریکی بگی که اول شدم
دوم از همه بگم ... بازم آپت بوی خدا میداد ... پر از خدا بود
قشنگ و پر از احساس
عزیزم به کجا رسیدی ؟ به نقطه ی اولت ؟
نه حس میکنی ... این حس دلتنگیه ....
پس بدون هنوزم همینجایی....
گذشته هارو گذروندی
مهسا جون برق یه زمینی منو کشوند پایین....من که داشتم راهمو میرفتم....میخواستم به اوج برسم....

ولی فقط یه لحظه......
اول اولم الان.ولی دارم دوباره پرواز میکنم
سلام گرامی
ممنون که خبرم کردید بیام
متن زیبایی بود و بوی جدایی می داد ... نمی دونم چرا ؟؟؟
اون سقوط هم خیلی سخت بوده ...
امیدوارم دوباره به اوج برسید
در پناه حق ... خوب و موفق باشید
سلام.
ببخشیدا وسط درساو کاراتون...
وصالی نبود که جدایی رخ بده...
رعد بود گذر کرد،ولی شراره هاش کار دستم داد...
فریناز جان خیلی زیبا درد دل میکنی .

انسان با خوندنشون احساس آرامش میکنه مثل وبت که اسمش را گذاشتی رگبار آرامش .
دعا میکنم که همیشه آرام باشی .
میدونی چرا؟

این یکی واقعا از سوز دلم برخواست...
ممنون عزیزدلم.منم همیشه به یاد دوست خوب و مهربونی چون تو هستم
سلام،
ممنون که دعوتم کردی عزیز
آپ زیبا و جانسوزی داشتی ..... به این همه احساسات ناب و پاکت تبریک می گم .... برات آرزوی شادکامی و سرفرازی می کنم
بای
سلام
ممنون که اومدین داداش مهربونم
این همه احساسات رو از کجا میاری ؟
رازه دانشی...راااز...!!
میدونی چیه؟یه چیزی تو مایه های دندونای آواتورت
عجب اوجی گرفتی دختر...آب وهوا اون بالا چه جوریاست؟
سلام دوست عزیزم
چه بالهای سبکی داری برای پرواز...حسودیم شد.
حیف نیست به خاطر رعدی زودگذر سقوطی هولناک می کنی؟
بازهم بلند شو وبایست...اینبارقلبت را محکم دراغوشت بفشار برای اوجی دوباره.....
====
دلم ز نازکی خود شکست درغم عشق
وگرنه از تونیاید که دل شکن باشی.
جاتون خالیه خیلی خوبه هواش


سلام.
چرا حسودی؟شما هم اگه بخوای میتونی به اوج برسی
یه لحظه غفلت...در حد پلک بر هم زدنی
ممنون بابت حضور گرمت دوست خوبم
این حرفا واسه خودت بووود؟!

.
.
.
.
.
خیلی قشنگ بود...
نظر من اینه که: لذت دوباره اوج گرفتن به سقوطش می ارزه... سخته ولی واقعا می ارزه...
موافقی؟
آره ام اس تی خان واسه خود خودم

وقتی تو از خیلی چیزا مایه گذاشته باشی شاید نه زیاد....
ولی بازم زود فهمیدم...شاید این سقوط لازم بود برای اوجی فراتر
راستی قالب جدید مبارک.. (ما مثل بعضی ها نیستیم که تبریک نگیم
)
) خوشم نمیاد

قطره ها هم جالبه ولی من خیلی(=اصلا
ممنون

ما هم مثل بعضی یا نیستیم بیایم نت و پیش دوستامون نیایم
اون دیگه مشکل خودته جانم...من که خیلی (۱۰۰٪)خوشم میاد
بازم مناجاتهای زیبای فریناز
آبجی سقوط ما ادمی بخاطر پدر بزرگوارمونه
از هبوط آدم تا حالا ما همش زور میزنیم بریم بالا هنوز به جایی نرسیدیم کله پا میاییم پا.
خدا کنه سقوطمون بی خطر باشه نه اینکه تا ته دره شیرجه بریم.
پس خدا را شکر کنید
چی میشد ما یه دفعه دیگه اینجا اول بشیم حالشو ببریم
نه اینکه مناجات نبود!!!!!
دوباره بخونش...
شما که خیلی از من جایزه داری آرمان جان
سهم تو از این زندگی تجربه ای است حتی به طعم تلخی چون این طعم شیرینی ها بدنبال دارد
الانم شده تلخی های من....
کاش شیرینیش ارزش داشته باشه
سلام آجی فریناز گلممممممممممممممممممممممممممم




خوبی عزیزم
باید بگم که باز هم مثل همیشه گل کاشتی
خیلی پراحساس بود
فدات شم عزیزم
موفق باشی
سلام زهرا جونم
ممنون
تو یه چیزی رو بادت نرفته؟
رمز یادداشتات؟
سلام خوبی گلم مرسی از اینکه به فکرمی راستش از ان روز اپم نیومد اینترنت چی بگم که اگه هیچی نگم بهتره دلم گرفته الان که بدتر فقط دوست دارم سکوت کنم فقط دوست دارم حرف نزنم همین
سلام ساناز جان.
هر جور دوست داری عزیزم.خواستی شاید بتونم کمکت کنم
براچی اهنگ وبت دیگه نیست
هست
عوضش کردم
سلام
خب آره خیلی سنگینه که راهی که بسختی توش گام برداشتی بی ثمر بمونه...
ولی کاملا هم بی ثمر نیست... ببین کجای کار اشتباه بوده...
این نافرجامی نباید دیگه تکرار بشه
راستی من متن رو که خوندم ربط قسمتی از مطلب رو نگرفتم : "او که می فهمید دیگر نمی فهمد !! "
"او" کیست؟؟
سلام
آره شاید لازم بود تا این بار بیشتر اوج بگیرم و با تمرکز بیشتر
بازم زود فهمیدم...خدا رو شکر
همون رعد زودگذر....او می فهمید ولی فهمیدن کافی نیست
اگه این مناجات نیست
پس احتمالا مناجات همون گزه
چون تا اونجا که من یادگرفتم این مناجاته
اگر نباشه یقینا گزه و خوردنیه
جان هر چی گز فروشه دو سه تا جعبه بزار عقب ماشین ببریم خونه اهل و عیال خوشحال بشن
نه نیست

نه خوندنیه نه خوردنی!!!!!
فهمیدنیه....
باشه فقط قبل اومدن بگین که آمادش کنم
دختر تو بی نظیری...

عالی بود و یه کوچولو غمبار
ولی لذت بخش...
ممنون بانو
ولی سقوط عالیه؟!
وانت اوردم کسی نبود

پس کو ؟
راستی سقوط کردین خدا نکرده جاییتون که نشکست
من چند بار سقوط کردم.
ولی وقتی خوردم زمین مثل توپ دوباره بل گرفتم رفتم هوا.
هنوزم پایین نیومدم
إإإإإإإإ گفتم که اول خبر بدین


چرا....دلم...
یعنی جاذبه زمین بی تاثیره روتون؟؟؟!!!
میشه بگی رمز تو هوا بودنت چیه؟
سلام عزیزم
خوبی!
امیدوارم همیشه خوب باشی... امتحاناتتم خوب بدی...
نمی دونم چرا احساس کردم به مریم مربوط میشه... متن این پستت رو میگم
سلام.ممنون!

تو هم همینطور گلی جونی
نه...مریم نبود!!!
یه رعد رهگذر با جنس عکس مریم!...(فهمیدی؟)
سلام...
حرفای این پستت برام خیلی خیلی قابل لمس بود شاید باورت نشه ولی این روزا منم رسیدم به اول...
زندگی نقطه سر خط...
با اتفاقاتی که برام افتاد رسیدم به اول...و این خیلی سخته...به قول تو واسه رسیدن به تک تکشون از همه چیم مایه گذاشته بودم...
این چند وقته از درون می سوزه قلبم...و این خیلی حس تلخیه...
و تلخ تر از اون اینه که نباشه کسی که حرفتو بفهمه ...
و اما :
با حرفات تو وبم موافقم...منم نمی خوام الانم رو از دست بدم..
اما این دغدغه باهام هس همیشه و همیشه هم بهم کمک می کنه که بهتر باشم...
چون همیشه این فکر باهام هس که جوری برخورد کنم که چه 1 سال دیگه چه 10 سال دیگه وقتی بهش فکر کردم از کارم راضی باشم...
من می خوام به این بینش برسم...
اما هنو خیلی کوچیکم واسه این حرفا...
ممنونم واسه اومدنت...
راستش منم از بچگی هام دوس داشتم دانشجو بودنم رو ببینم...و حالا سه ساله که دانجشجوام...اما طعم حس بچگیمو همیشه با خودم دارم...
سبز باشی...[بوسه][گل]
سلام فاطمه جونم


تو دیگه چرا؟!
می خوام دوباره بلند شم عزیزم...
موندن توی این نقطه تلف شدن ثانیه هامونه...
استراحتی عمیقو در پی داشت ولی وقت پروازی دوبارست...تو هم که بهنرین همسفر این روزای منی جونم...
پس یا علی
همین که داره در موردش حرف میزنی خودش میشه رسیدن به نصف بینشی که در پی اونی....بقیشم میره توی عمل...
شاد وآروم باشی جون من
هر سقوطی پله ایست برای به اوج رسیدن...
این دفعه از قبل بیشتر بالا میری
مطمئن باش
منم به این امید دوباره دارم بلند می شم بانو جان

ممنون عزیزدلم
سلام دوست عزیز وبلاگ خیلی خوشملی داری دل میبره حسابی



نزنی ها .....
منم هستم
منم میخوام ارامشمو اینجا پیدا کنم
منو راه میدی فریناز خانومی .....
من شمارو بدون اجازه لینکیدم
حالا مونده به تارا عادت کنی البته امیدوارم جوووووووووونم
منتظر لینکت هستم خانومی
سلام دوست عزیزتر




بفرمایین...در اینجا به روی همه بازه
خوش اومدین تارا خانوم
صقا آوردین با ورودتون
عزیزم منم با افتخار شما رو لینک می کنم
سلام
همانند گذشته احساس در نوشته ی شما موج می زنه.
بعضی اوقات سقوط کردن بهتر از در اوج بودنه
سلام
ممنون سینا خان
در صورتی که مقدمه ای بشه واسه پرواز دوباره....
میخاستم بگم رمز تو هوا بودنم چیه ولی گفتم بهتره منم بگم
چه جااااااااااااااااااالب
واقعا چه جالبه...
سلام فریناز عزیز
چرا این آغاز دوباره را به فال نیک نمیگیری؟
شاید بلندپروازیت بر بلندای آن فواره عقوبتی سخت تر از خاکستر شدنت زیر آتش رعد داشت...
حالا تو در لحظه ابتدای بودنت هستی و این فرصت نصیب هر کسی نمی شود...
دوباره آغاز کن. بهتر و استوارتر از گذشته گام به جلو بگذار و ایمان داشته باش که میتوانی مثل ققنوس از خاک و خاکستر خویش دوباره برخیزی و تقدیرت را فتح کنی
سلام

آره سمیه جون...خودمم مشتاق دوباره ی پروازم...
شدم مثل ققنوس...می خوام دوباره برخیزم و متولد شوم
ولی انگار خاکسترش خیلی زیاده.دعا کن بتونم پس بزنمش
سلام
سلام
دعوتیت برای یک آشنایی
بدو بیا که منتظرو
بای
سلام

آشنایی؟!
باشه الان میام
سلام آجی
اگه تو لینکام نیستی ناراحت نشو چون لینک های من مشکل داره کسی رو از اون موقع که ساختم وبم رو اضافه نکردم
مهم این نیست که توی لینک ها نباشی مهم اینه بدون جات تو دلمه
بووووووس آجی ناراحت نشو
سلام
نه ناراحت نیستم...
مهم حضور سبزته داداش علی
موفق باشی
سلام دوست گلم
وبلاگ بسیار زیبایی داری و مطالبش بسیار خوندنیه.در ضمن اگه تمایل به تبادل لینک داری بهم بگو با چه اسمی لینکت کنم
به کلبه یاسی من سری بزن
سلام
ممنون علی آقا...
باشه میام پیشتون
نه دیگه اون حساب نیست...
الان بیا درستش کردم
باشه حالا میام...
ولی به هر حال اولما!!!!
سلام







سلام
سلام
اههه
اعصابم خرده اینم با این تایید کردن و بستن پنجره اعصاب ما رو بیشتر خرد کرده.
حتما فهمیدی که چرا اعصابم خرده؟ متاسفانه نتونستم مثل سفر قبلی که اولین تیر موثر خودم رو بزنم،ایندفعه درواقع هیچ کاری نکردم. نتونستم و نشد. شرایط همونطوری که فکر میکردم خیلی سخت بود
الان چون حالم خرابه یه خواب خوشگل از محدثه نوشتم تا دلم یه کم شاد بشه و از این حالت مزخرف بیرون بیام.
فقط یه خواب هست برای 10روز پیش.یه خواب هم هست که حین سفر به خونه محدثه دیدم. هر دو رو امروز و شاید فردا بفرستم ولی گزارش سفر باشه برای چند روز دیگه. الان اگه بنویسم مطمئنم منفجر میشممممم
----------------
حالم خرابه فریناز. خیلی
اعصابم خیلی خیلی خفن خرابه.
در مورد سفر باشه یه پست بعدا میدم ولی فقط 1 فرصت داشتم که اونم نتونستم استفاده بکنم.
فکرش رو بکن فریناز.2 تا 24 ساعت کنار محدثه باشی و فقط و فقط 1 فرصت داشته باشی.خب خیلی سخته که ازش استفاده بکنی
اگه بیشتر از 2 تا فرصت داشتم حتما زهر خودم رو میریختم.ولی حیف.حیف
انشالله میرم تا سفر بعدی.سفر بعدی عید نوروز هست ولی اونم دست کمی از این نداره.چون بازم مدرسه ها تعطیل و داداش گوساله ش 24 ساعت مثل برج زهرمار کنار من ایستاده. پس باید فکر سفر بعد از عید باشم که احتمالا برج خرداد یاتیرماه هست!
خدااااااااااا
راستی.بای
حمید...آخه چرا داداش؟

خب حالا خودتو ناراحت نکن....
تا عید یه فکری میکنیم داداشم...
میام پیشت
سلام آجی الان در شرایط عادی نیستم چون الان از پیش حمید میام کلی بابت نخود خندیدم البته دلتنگم شدم
آپیدم تا ۲۰ روز دیگه ام نمیآپم خواستی بر سر ما منت بگذار و وب ما را با نور دلت روشن کن تا بعد
سلام...

آره منم خیلی خندیدم از دستش
به چشم داداش
امیدوارم امتحاناتو خوب خوب بدی
موفق باشی محمد جان
ببخشید که دیر رسیدم نازنین این تغییر قالب حسابی درگیرم کرد





ایکاش میشد ادمی فواره نباشد
که جهش و جهش به بالا
ولی بیهوده و نومید رسیدن به سیمانی کف
شاد باشی و سلامت فریناز عزیز
عیب نداره...ارزششو داره..خیلی بهتر شده خونتون



ولی اون لحظه که توی اوجین تمام سختی ها رو فراموش میکنین...
دلم میخواد دوباره اوج بگیرم...دوبااااااره
ممنون استاد مهربون
خب تو ۳ تا پاداش گرفتی یک صعودی بهبلندای آسمان تا اوج خوشبختی !
حس عجیب سقوط به معنای واقعی !
و مهمتر از همه انگیزه ای برای صعودی دوباره !
ولی این و بدون اگه بالا تر از اینی که رفتی میرفتی با اشعه های خورشید سرد زمستون بخار می شدی شاید دیگه فرصتی نداشتی که دوباره این حس و تجربه کنی !
( وقتی فلسفیک می شم از خودم بدم می آد )
خوبی عمو؟

بابا فیلسوف
ولی خداییش شما فیلسوف میشدی نونت تو روغن بودا
ممنون
خیلی خوب برام شرح دادین
در تمام رنجهایی که میبریم
صبر
اوج احترام به قوانین الهی است...