ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تشنه بودم
آنقدر که برای جرعه آبی
حتی حاضر بودم عروسک کودکی هایم را هم بدهم!!!
در آن دور دست ها
چشمانم دریاچه ی زلالی را به تماشا نشست
تمام قاب دیدگانم پر از قطرات زلال آبی گوارا گشت
من می دویدم
می پریدم
مستانه
سرخوش
رها
فارغ از تمام زندگانی ام می دویدم
تشنگی را به قیمت وصال زلالی آب ها به جان می خریدم
آنقدر تشنه بودم که تمام ثانیه ها را به سرعت نور طی کردم
من فقط آب را می دیدم
میانه های راه بودم
دیدم به یکباره تمام آب ها پنهان گشتند!!!
و دوباره در خیالاتم با تصویر مانده در ذهنم به سمتش می شتافتم!
دیدمش
دوباره دیدمش و دیگر نمی خواستم بپذیرم واقعی نبودنش را
آنقدر تشنه بودم که مرز میان خیال و حقیقت به فنا رفته بود
من فقط آب را می دیدم
می دویدم
دوباره
دوباره
و باز هم دویدم
....
....
و حالا
ایستاده ام در همان نقطه ی رویاهایم
میدانی چیست؟!
آن آب های گوارا سرابی بیش نبودند...!!!
ولی میدانم آن روز که برای اولین بار در قاب دیدگانم به میهمانی نشست
سراب نبود
یقین دارم که آب بود
آبی که قطره ای از ان می توانست مرا زندگانی بخشد...
کاش این بار دریایی به میهمانی مردمک نگاهم بیاید!
آنوقت دویدن تا وصالش
او را
به سراب
مبدل نمی سازد
....
....
تشنه ام...
رگبار۱: این بارآخر بود!دیگه نمی ذارم تشنگی،منو به دنبال سراب بکشه...
رگبار2:آخه این که واسه خدا نبود میگین مناجات!واسه یه بنده ی خدا بود...
سلام
امیدوارم اولین نفر نباشم
شما هم ؟؟؟
یعنی منظورم اینه که شما هم سراب رو دیدین؟
چه جالب!
فریناز خانوم شما خیلی ماهریدا تو وبلاگ نویسی.
سلام آقا مهرداد


چرا؟
اینجا به اولا جایزه میدیم
بله
این روزا ایستادم همون جایی که زمانی پر پر میزدم براش ولی آبی نیست!!!
چطور؟!
سلام بنظرم اولین نظر رو میذارم بهرحال واقعا گاهی ما ادمها این هست سرگذشت زندگیمون فقط یه چیزی رو هدف میگذاریم و فقط ان را می خواهیم ولی یادمان باشد دیگر خواسته هایمان فقط باید از روی منطق باشه
سلام سانازم.دوم شدی


نظر به جایی بود!
منطق مطلق رو قبول ندارم....
ولی اینم یه تجربه بود برای هوشیار شدنم
شاد وآروم باشی ساناز جان
چه شیرین گذشت...
خاطرات دوران کودکیم را می گویم
زیبا بود
لطیف و ساده
دنیای کودکانه
بازی و بازی و بازی
گذشت...
خیلی زود
حتی لحظه ای به من توجه نکرد
صبر نکرد تا بگویم خیلی قشنگی!
تا سرگرم بازی و خنده میشدم میرفت...
عادتش بود
عادت قشنگی داشت
عادتی کع او را برای همیشه ماندگار کرد
در ذهنم
عادت دارد به هر کسی سر میزند
فقط و فقط
از خود خاطره ای به جای می گذارد و بس
چه شیرین گذشت...
کاش الانم خاطره ها مثل کودکی شیرین میگذشتند!


ممنون رویایی واقعا عالی بود....
همیشه به آنچه قلبت میگوید افتخار میکنم
شاد باشی و آروم
سلام مطلب قشنگی بود !! و چه بسا با قلمی روان نوشته بودین . ممنون که خبرم کردین . برای مطالب بعدی حتما خبرم کنید . بدرود .
پژمان اهورامزدا
سلام

ممنون لطف دارین
باشه سعی میکنم خبرتون کنم
شاد باشید وآرووووم
فرینازی....


عالی بود خانومی
ممنون رویایییییی جونم

حال و روز این روزامه
جدی؟؟؟
والا همین حرفاتون واسه من جایزس
دوسداشتم دوستان دیگتون اول بشن که ناراحت نشن،همین...
کلا فکر میکنم فکر داشتن هر چیزی از داشتنش شیرین تر باشه،برای من که اینطوره
هیچی چون هم خوب حرف میزنید و هم حرف خوب میزنید
بله


ممنون شما لطف دارین.
نه اونا ناراحت نمیشن.
دقیقا
الانه به همین نتیجه رسیدم
آقا مهرداد شما لطف دارین من خیلی ساده حرفامو مینویسم
مناجات طولانی بود ولی به خیر گذشت

میگم کاش یه خط واحد اول مناجات بذاری که ملت را تا ته مناجات برسونه
آخ که از پا افتادم
آهای تاکسی دربست سی و سه پل
وایسا ترا خدا وایسا
الانه شب میشه مامانم شاکی میشه
وایسا ترا خدا
میگم آخه این مناجاته؟؟؟



آرمان امروز چی خوردی نهار؟!!!اون از آینه اینم از مناجات
سی و سه پل؟!
یعنی این قدر طولانی بودآرمان خان!
سادگی خیلی خوبه
ممنون و خداحافظ
آره من که خیلی دوستش دارم
خوشحال شدم از حضورتون.
گاهی وقتا دست خودمون نیست، دوست داریم سراب ببینیم
.
.
.
آره این دوست داشتن خیلی قشنگ بودولی...
.
.
نکنه الانه داری میدوی دنبال آب که نیستی گلی
این آدرس وبلاگ تخصصیه من در مورد متافیزیک
الانه اومدم خالی بود
دریا شدن از تشنگی های حقیقت این انتهای راه ماست

اگر سرابی باشه شاید نباشه شاید یه حیقیتی باشه که وجودمون واقعا دنبالش هست اما واقعیتش جای دیگه و تووی اتفاقات دیگه از روی بععد روانی معلوم میشه....
اما خوب گقتی همینه....
و اما روزهای من :
(به قول اون آهنگ)
من به بن بست نرسیدم راهم رو کج کردم
با شما ها مشکلی ندارم با خودم لج کردم به دنبال راه فرارم از تو نه بلکه از اینجا
میدونی فایده نداره بسه دیگه رویا
دلی که میخواد بمونه اما تنی که باید بره
سلام.

اما اولش سراب نبود
من به چشمای قلبم ایمان دارم....
به هر حال الان که همون نقطه ایستادم!همونجا که روزی جایگاه سرابی بود!ولی آبی نیست!
درسته یه حقیقت محضه که راهی واسه امکان انکارش وجود نداره
چرا دوباره این شعر؟!
چه خبر؟کارتونو عوض کردین یا هنوز درگیر وابستگی ها تونین؟
موفق باشین
سلام الهی شکر بهترم میشه بیشتر با هم اشنا بشینم جوابمو بدید منتظرجوابم حتما بیا
خدا را شکر...

آشنایی بیشتر منظورتون چیه؟!
همین آشنایی وبلاگی واسه من کفایت میکنه...
ببخشید البته
میانه های راه بودم
دیدم به یکباره تمام آب ها پنهان گشتند!!!
و دوباره در خیالاتم با تصویر مانده در ذهنم به سمتش می شتافتم!
دیدمش
دوباره دیدمش و دیگر نمی خواستم بپذیرم واقعی نبودنش را
آنقدر تشنه بودم که مرز میان خیال و حقیقت به فنا رفته بود
من فقط آب را می دیدم
خیلی لذت بردم از این تیکش دستت درد نکنه خیلی قشنگ بود
اگه تونستی به منم یه سر بزن
ممنون لطف دارین
باشه حتما خدمت میرسم
نکند زندگی خودش هم سراب و خوابی بیش نباشد



سلام فریناز عزیز شبت بخیر
من چون دیر وقت میام نت جزو ء اخرین هام
گاه چشمه را همان سراب بهتر
شاید که این چشمه انقد ر بی خاصیت و مسموم باشد که تشنه مردن ترجیع دارد
ددر سفر اصفهان از یزد و جندق در راه سمنان از کویر می گذشتم
جاده را مستقیم به دریاچه ای ختم شده میدیدم. تنم لرزید
اگر واقعی می بود
نه تنها خود که تمام سرنشینان را غرق می کردم
در پایان عزیز حرف دل همان مناجات است
حال مخاطب . اگر حرف دل باشد از هزاران نماز و نیاز نیمه شب بهتر است
چرا که صادقانه است
شاید...!








سلام و شب بخیر خدمت کورش مهربان
اول و آخر بودن مهم نیست....
سخنان شما همیشه جز اولین هاست
آره یه موقع هایی تشنه مردن بهتر از آب آلوده نوشیدنه...
ممنون لطف دارین ولی شاید یه سری تصور کنن واسه خدا بود که خواستم تاکید بشه این متن واسه خدا نبود!!!
شبهاتون به خیرو خوشی کورش مهربون...
سپاس
انسان بر اثر نداشتن حوصله کارش به طلاق می کشد و بر اث نداشتن حافظه دوباره ازدواج می کند " . مارسل گرانشو
آجی این پیام بهداشتی چیه زیر صفحه نظرات گذاشته بود جدیده؟ندیده بودم تا حالا
دیروز گذاشتمش

بده دوتا حرف خوبم یاد میگیری داداشی
آفرین تاییدم که گذاشتی؟
باورت میشه اپیدم؟
آره دیگه


واسه تنوع
إإإإإ
الانه میام واست شتری گاوی فیلی چیزی میکشم مهندس
میگم coming soon که میگن خود منم
چه خبره بابا
الانه میام خب
بذار کفشامو پیدا کنم
با سلام گرامی


راستش متن زیبا و پر مفهومی بود ... امیدوارم که اینبار به دنبال سراب نرید ... اگه منظورتون رو درست متوجه شده باشم
با یه تاخیر نسبتا طولانی تولدتون رو تبریک می گم ... در ضمن وبلاگ رو با اون موضوعی که قول داده بودم به روز کردم ... منتظر حضور شما هستم
در پناه حق ... خوب و موفق باشید
ببینین کی اینجاست!!




سلام آقا رضا
منم امیدوارم هیچ کس به دنبال سراب های این روزگار نره
زیارتتون قبول مشهدی آقا
الانه میام سوغاتیامو بگیرما
الانه خدمت میرسم
فرینازی چطوره؟؟؟
خوبی خانومی؟؟؟
ممنون خانوم مهندس متا فیریک

تو چطوری عزیز؟خوبی؟!راستی لینک شدیا
وقتی خدا داری چشم بصیرت داری وقتی خدا داری ترس نداری اعتماد لازم است یادت بیفته قصه اون کوهنورد است که به حرف خدا اعتماد نکرد و در فاصله یک متری از زمین از سرما مرد

درسته ندا جان وقتی خدا باشه اشتباهات کم تر میشن ولی به صفر نمی رسن



همین تجربه هاست که ما آدم ها رو میسازه واسه روزهای آینده
من به خدام دلم گرمه که الانه فهمیدم اون سراب بوده
آره اون داستانو یادمه
ممنون بابت یادآوریت
سلام
معلومه که عطشت زیاده...
اینم شیرینی
http://up.iranblog.com/images/s9z9q1a9yl25ordeexr.jpg
سلام


وااااااااااای چه خوشمزه و خوشگله
دلم نمیاد بخورمش
ممنون
سلام فریناز عزیز
تشنگی گاه نعمتی است بزرگ
تو اگر تشنه باشی به معنای واقعی کلمه هرگز سراب فریبت نمی دهند و تو هرگز به گندابهای مانده در گوال های حقیر تن نخواهی داد
این تشنگی اگر چه سرشار از خستگی و درد است اما تو را به دریا خواهد رساند و آنگونه تو گوشه ای از دریا خواهی شد
تو درعمق تشنگی آب می شوی و در گلوی زخم خورده ات می چکی
سلام سمیه جون



تو کجایی دختر خوب؟!
چرا حذف کردی؟
اگر تشنگی به معنای واقعی توصیف زیبای تو مهربان است دوست دارم تا همیشه تشنه بمانم تا به دریا دست یابم....
سمیه جونم مثل همیشه بهترین درک رو داشتی از حس من
هر جا هستی شاد وآروم باشی ولی برگرد...دلمون واست یه ذره شده دختر مردابی
سلام من اومدم ...
آب
سراب
تشنگی
آخه ما انسانا کی سیر آب می شیم
سلام


خوش اومدی
چون اگه سیراب بشیم دنبال آب نمی ریم
آب واقعی واسه ی ما همون اقیانوس خداوندیه