آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

بزن سیلی را ...بزن!

دلم...

دلم یک سیلی می خواهد


باید این برق بِپَرد از سرم

باید پرت شود بیرون

می خواهم nock out اش کنم


بزن سیلی را


شَتــــَــرَق


بزن یکی دیگر


شَتـــــَــرَق


بزن هر دو طرف را


شترق شترق شترق شترق شت.....


آنقدر بزن تا ببینی که دیگر بیرون رفته ای از فکرم از خاطرم از سرم از قلبم از خودم!!

می ترسم بر قلبم سیلی بزنی

تازه بند خورده و شاید دیگر توان ِنوازش هم نداشته باشد چه رسد به یک سیلی به قدرت دستان آهنین ِتو!

بزن تا با دستان خودت دیگر یادت هم بیرون رود از لحظه هایم

بگذار بر این شک بمانم...


بر شکّ ِدوست داشتن ِمن!!!


بزن

باز هم بزن

شکّم باید یقین یابد که...

بزززززززن


شترق شترق شترق شترق شترق شترق شترق شترق...


هنوز هم جان دارم بزن

هنوز هم صدا می آید از قلبم!

بزززززززززززززززززززززززززن

محکم تر بزن!!!


شــــــتــــــــــــــَـرق شَترَ...

.

.

.

.

.

.

.

کاش با دستکش می زدی

بوی دستانت دارد مرا به جنون می کشاند...



http://spresso.persiangig.com/Title/Roze_Sorkh.jpg

گفتم امشب مزخرفه ولی فکر کنم خودمان مزخرفیم!!!
اصلا نه شب نه خودم
اصلا
تو مزخرفی
ولی
نه
....
..
.
ت
و
خ
ی
ل
ی
خ
و
ب
ی
.
.
.
نظرات 49 + ارسال نظر
نگین دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 01:33

کاش یکی بیاد بزنه تو گوش من
میدونی چرا فریناز؟
واسه اینکه باورم بشه خواب نیستم و بیدارم
بیدارمو دارم با چشمای خودم میبینم اون چیزی که داره میگذره و من مجبورم فقط و فقط ببینم و سکوت کنم و دم نزنم
.
.
.
.
قشنگ بود، متنت، آهنگ وبلاگت
الان آهنگ وبت داره پخش میشه
موفق باشی

نگین؟
می شه بگی تو کجایی دختر؟

حالا که ما اومدیم تو داری می ری؟از نزدیک در جریانت نبودم که چی شده اما اگه کمکی ازم بر می یاد حتما بگو عزیزم

گاهی سکوت تنها مُسکِن ِ زندگیه اما چرا از روی اجبار؟

مرسی عزیزم
خوش سلیقه ای یا

مهسا دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 01:39 http://deleasemooni.blogsky.com

نه دیگه..نزن توروخدا...
خیلی قشنگ بود...
به منم سری بزن

آخه مهسا همیشه نظر کلیشه ای می دی!!!
خب آدم خسته می شه دیگه
حالا کی رو نزنم؟

زهرا دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 01:42 http://www.lovely-lover.blogsky.com/

قشنگ بود

ممنون

کوروش دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 06:13 http://korosh7042.blogsky.com/

شترق

ایکاش میشد هرگاه که لازم بود
کسی در گوش
نه
در گوش دل میزد

بسیار زیبا
ولی با تناقض بود


قلبم تازه بند خورده دیگه طاقت نداره استاد

دلم سیلی ی محکمی میخواست چنان که در گوش دلم زده باشند!

ستوده دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 07:31 http://saba055.blogsky.com/

اومدم یک سیلی بهت بزنم .
صورتت قرمز شد نه
خودت گفتی جایزه ام را بده
اینم جایزه اول شدنت عزیز

اگه دیگه اول شدم من

دلم از اون جایزه خوشگل خوشمزه ها می خواد خب

دلم سیلیه اونو می خواد

ستوده دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 07:32 http://saba055.blogsky.com/

روز زن ومادر را بهت تبریک میگم عزیزم .
البته هنوز مونده تا مادر بشی پس برو از طرف من این تبریک را بده به مامانت

ممنون عزیزم
منم بهت تبریک میگم دوباره ستوده جووووووونم

بله ما هنوز زنم نشدیم مادر کیلو چنده

کوروش دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 07:35 http://korosh7042.blogsky.com/

سلام فریناز عزیزم
سحر خیز شدی؟

میدانم که دل بزرگت را که به دریا مانند است چنین وازه گانی را راه نیست



ستوده ی عزیز بیدار شده
منکه اصلا نخوابیدم

سلام کورش خان

دیشب اصلا ۳ ساعت خوابیدم!
دلم سیلی می خواست

ممنون مهربونی هاتون
شما اقیانوس ِ مهر و محبتین استاد عزیزم


کوروش دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 07:37 http://korosh7042.blogsky.com/

گذاشتم تا عزیزانم هرچه می خواهند دل تنگشان را به گشادی روز
بگشایند
مگر آدمی را چقدر عمر میماند
وقتی که چشم و گوشش باز می شود؟

ممنون ِ بودنتون...بودنی که مرا در تعارف نمی گذارد و می گویم و می تازم تا مگر رها گردد تمام دلتنگی هایم

کاش باز شدن ها پاک باشد



ثریا دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 07:44 http://www.serina.blogsky.com

سلام عزیزم...
بازم مثل همیشه عالیی بود گلم

سلام خانومی ممنون

فرشاد-مسافر شهر باران دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 08:16

بر مرصیه ام بنگر نقش رخ خود بینی
من درد محبت را هرگز به تو نسبردم
این عقده دیرین را میدانی و میدانم

...
چی بگم

آرمان. دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 09:42 http://abdozdak.blogsky.com/

چه بزن بزنی راه افتاده اینجا
منم هستم
نفس کش بیاد جلو

در راه خدا دیگه

بزن برادر خدا اجرت بده

سوفیا دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 09:56



آجی

جونم

سوفیا دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 09:58

آجی چرا هی خود زنی میکنی؟؟؟؟

آجی تو مگه به من قول ندادی؟؟؟

آجی دلم آروم شده بود که...الان دلواپسته...

سوفی بهت که گفته بودم توی وبم کاملا آزادانه می نویسم تا رها بشم

آجی هیچ وقت دلم نمی خواد ناراحت بشی چون این طوری من تو مضیقه می مونم

نه دیگه دلواپس نباش عزیزم

سوفی تو که منو می شناسی عزیز دلم

سوفیا دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 10:03

آجی...

ولی خوشحالم که حد اقل خود خوری نکردیو نوشتی حرف دلتو
همین که نمیذاری تو دلت بمونه خوبه...

آجی جونم من که همه جوره پیشت هستم...مطمئن باش آجی سوفی همیشه واسه درد دلای آجی فرینازی شنواست...

بهت که گفته بودم باید بنویسم تا رها بشم
دیدی که مجبور شدم دو تا پست بزنم

ممنون عزیز دلم
دیشب امتحان داشتی و واقعا حالم خیلی بد بود که بخوام باهات صحبت کنم و بگم

ممنون

محمد دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 10:39

من که ادامه مطلب واسم نیومد
بعدا میام

اوهوم

محمد دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 11:11

حیف که دست بزن ندارم

بیا و داشته باش تو را خدا!!!

نازنین دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 12:20

سیلی خوردن گاهی لازمه
منم سیلی میخوام تا از این خواب غفلت بیدار بشم
شتــــرق

خوبه ها
ولی من دیشب تو یه حال و هوای دیگه بودم
عجیب بود
خوب بود
دیگه نبینم شبت مضخرف (مزخرف ) باشه ها
شبی رو که بتونی خوب فکر کنی به خودت و اطرافت
به نظرم اصلا مزخرف نیست

دلم می خواست اون می زد

آره واسه همینم سعی کردم دیشب جوابای خوب بدم....

گاهی مضخرف بودن هم خوبه عزیزم

درسته خوشحالم که داداشم بود و با حرف زدن باهاش آروم شدم کمی

سوفیا دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 12:29

آجی چرا هی وبت ارور میکنه...
مثلا بعضی وقتا باز میشه بعضی وقتا نه...

وا!

نمی دونم چرا

محمد دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 13:08

میتونستم حدس بزنم

حدس؟!
به حق چیزای نشنیده ها

محمد دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 13:09

یعنی واقعا روزی که آجی گفت گنده شدم فکر اینجا ها رو میکردم

آهان شما تجربه داشتی چوچولو؟

گنده رو نگو مثل بمب می ترکم از خنده

محمد دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 13:12

بچه ها یونی میرن باشگاه دور بازو میشه 5 کیلومتر میان جلو ما فیگور میگیرن منی که 25 سال فیت نس کار کردم
آجی فریناز میاد میگه من گنده شدم
آخه این چه وضعشه
یکی نیست بگه بچه جون(آجی فریناز)زورت زیادی کرده نباید رو خودت خالی کنی که
ای بابااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

لاف آبادانی می زننا

دوباره که می گی گنده

دلم می خواست یه نفر خیلی خاص می زد که نزد و نوازش کرد

چرا بابا؟روز مادره ها

محمد دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 13:15

روزی که گفتی گنده شدی حدس زدم یه روزی میای و صدای شکستن استخون از تو وبت در میاد
سیلی و شائولین کونگ فو و...
آجی دیگه نبینم خودت رو چک ولگدی کنیا
زشته
گنده شدی

خب گفتم که فقط اجازه ی یه سیلیه محکمو می دم بهش وگرنه مچالش می کنم

خودمو که نمی خوام بزنم باهوش خان!
گفتم دستای آهنین مردونشو می خواستم که.....

دوباره گفت گنده!!! بچه فسقلی

محمد دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 13:17

داشتم میگفتم
زشته
گنده شدی
دور از شخصیت یک خانوم مهندس گنده اس
با خودت مسالمت آمیز رفتار کن
از راه گفتگو
نه چک و لگد و تخلیه زور اضافی نهفته درون ماهخیچه های بازو بر روی عضلات صورت مبارک
رو حرف منم حرف نزن
وگرنه شترق...

محمـــــــــــــــــــــــــــــد
نگو گنده!!!!

گنده قیافه سر تا پا بکس یونی تونه

برو بابا تو جرات داری اراده ی سیلی کن اونوقت بهت می گم با کی طرفی

محمد دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 13:19

آجی امیدوارم همیشه خوب و شاد ببینمت
دختر خوبی باش همونطور که هستی
فیعلا

فیعلا جان

خوبه دوباره نگفتی گنده وگرنه می دادمت دست گلی یا

ممنون امیدوارم ولی خب گاهی لازمه دیگه

ندا دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 13:36 http://www.neday-zendegi.blogsky.com/

عزیزم پیشاپیش روز زن مبارک

ممنون روز شما هم مبارک

آرمان. دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 14:10 http://abdozdak.blogsky.com/

یادم نمی یاد کسی تو عمرم بهم سیلی زده باشه
ولی احساس میکنم در سنین کودکی یه کسی بهم سیلی زده
نمی دونم کیه ولی بدجوری کینه ازش دارم
از سیلی خوش نمی یاد
کاش میگفتی لگد بزنه

منم تا حالا سیلی نخوردم!!!
اما دیشب نیاز داشتم که با نوازش روبرو شدم نه سیلی

تو همیشه تو کودکی سیر می کنی یا
از اسمتم مشخصه


راستی آرمان این دفه تو مسابقه بفرمایید شام آقاهه اسمش آرمانه!
نازنین می گفت دیگه آرمان تو ذهن من اون شکلیه

وقت کردی برو همزادتو ببین

سینا دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 14:49 http://omide-ma.blogsky.com

او اوه چقدر خشن شدی...
یه بار یه سیلی تو عمر خوردم که هیچ وقت فراموشش نمی کنم.سال اول ابتدایی از دست معلمم که البته اونم اشتباهی بود.داشت تکالیف رو نگاه میکرد فکر من مشقامو ننوشتم یه چک خوابوند زیر گوشم.در اصل باید یکی دیگه اون چک رو می خورد بعد خودش سریعا فهمید معذرت خواهی کرد.ولی چه فایده سیلی رو که زده بود

حقم بود دیشب اما انگاری کسی پیدا نمی شه یه سیلی آبدار بزنه تو گوش ما

پس تو هم مثل آرمان خاطرات عقده شده ی کودکی رو یدک می کشی یا

آره دیگه ...حالا چسبید یا نه؟

عاشقانه های مردزمینی دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 16:39 http://www.parseh2.blogsky.com

نوعی ازادبیات خودآزاری....آخه بیش از اندازه تاکیدمی کردی...وتناقضی هم داشت....میتونی یه داستان نویس کوتاه خوبی باشی

سلام

به بالینم بیاامشب
من اززیباترین شعرم
برایت لانه می سازم.

بله درست متوجه شدین
براساس واقعیت بود اما خب آخرش رو خیلی دوست داشتم

ممنون لطف دارین
من درد دلامو می نویسم

به پای متن های شما که نمی رسن هیچ وقت
ممنون زیبا بود

آرمان دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 17:36

ذهنم کودکی است که همیشه دوستش داشته ام
دلم نمی خاد بزرگ بشه

همزاد ندارم
گشتیم نبود
نگرد نیست

کودک درون هیچ وقت بزرگ نمی شه فقط باید مراقبش باشی گوشه گیر نشه

آره اون شمالیه

نازنین دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 18:08

ببینم درست شد
یه ساعته علافش شدم

آره درست شد حالا این عکس کیه؟

نازنین دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 18:09

هورااااااااااااااااا
دیدی آواتارمو



بله دیدم خیلی نازه اما عکس کیه؟


نازنین دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 18:18

راستی اگه گفتی این آواتار عکس کیه؟

عسک خودته آره؟

نازنین دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 18:27

آفریییییییییییییییییییییییییییییییییییییین
یک خودروی اسباب بازی برنده شدی



من شام ونهار می خوام
خودرو کیلو چند

نازنین دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 18:28

عکس دو سالگیمه
البته خیلی زشت افتادما
خودم خوشگل تر بودم

واااااااااااااای چه نازه

بله بر منکرش لعنت

زهرا دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 18:45 http://www.lovely-lover.blogsky.com/

منم روز مادر و زن رو تبریک میگم به شما
موفق باشین

ممنون
روز شما هم مبارک زهرا جان

سوفیا دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 18:46

آجی...

ببخشید مامان فرینازی روزت مبالک

مرسی دختر گلم

یه چیزی یادت نرفته؟

فرشاد-مسافر شهر باران دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 19:10

رفتن از سایه به آفتاب این پرنده شده خسته

دوباره همون نور و تاریکیه پشتش
دوباره عینکی به سیاهیه شب

مبارک باشه آواتورت و عکست فرشاد

فرشاد-مسافر شهر باران دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 19:12

روز مادر بر مادر گرامیتان مبارک باد

ممنون
منم به مادر مهربونتون این روزو تبریک میگم

سوفیا دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 20:08

چی باید یادم بره؟؟؟


چی شد؟

سوفیا دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 20:15

آجی خوشم میاد همه از دم آواتوری هستنا

آجی راستی میتونی الان آن شی؟؟؟

آره فرشاد و نازنین هم آواتوری شدن

می گم همه از دم بلاگ اسکایی شدینا

الان ساعت ۱۱:۱۵ که اومدم ببخشید!اون موقع خونه عمه ام بودم

سینا دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 20:42 http://omide-ma.blogsky.com

نه بابا ادم عقده ای نیستم اتفاقا اون آقا خیلی معلم خوبی بود.
میگم داشتن آواتار یه چیز رو خوب نشون میده.اونم اینکه همه از فیلترشکن استفاده می کنن

معلم های خوب آثار دل بچسبی به جا می ذارن کلا
آره از دم فیلتری و فیس بوکی ان

بانوی شرق دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 21:04

سلااااااااااااااااااممممممممممممممم
خوبی فرینازی؟

دلم خیلی برات تنگ شده بود



اومدم روز زن و روز مادر رو تبریک بگم


ولی بازم میام
هرچند با تاخیر
ببخش...

رویاااااااااااااایی

سلااااااااااااااام عزیز دلم
خوش اومدی
وااااااای کلی خوشحال شدم

گفتم که نیستی ولی یادت همیشه هست عزیزم

منم تبریک می گم به تو و مادر عزیزت خانومی

منتظرتم

تو بیا تاخیرش مهم نیست



ر ف ی ق سه‌شنبه 3 خرداد 1390 ساعت 00:37 http://www.khoneyekhiyali.blogsky.com

سلام فریناز عزیز ،و چه زیبا در این شب شگفت که تاریکی اش مدام به سینه ی صبح نشسته است !! سبدسبد نوازش دستان یار !! را طلب کردی

سلام رفیق مهربانم
و چه تعبیر جانانه ای است سبد سبد نوازش دستان یار...

سپاس ِدرک و فهم ِوالایت عزیز

MST سه‌شنبه 3 خرداد 1390 ساعت 01:35

اون سیلی رو خودت باید به خودت بزنی...
فقط خودتی که میتونی محکمترین سیلی رو بزنی... اصلا چرا سیلی؟؟؟ خودت میتونی با صحبت کردن با دلت، مشکل رو حل کنی... فقط باید یه کم بدون رودر وایسی حرف بزنی...
یه کم رک باشی... منطقی باشی و احساسات رو کنار بزاری...
با جدییت با خودت حرف بزنی...
خودتو راهنمایی کنی...
هر چی خودت میگی، نباید گوش کنی... باید بعضی وقت ها تنبیه ِش کنی... بعضی وقت ها هم تشویق...
یادت باشه که نباید گول حرفاشو بخوری... نباید گول گریه ها و زاری هاشو بخوری...
باید مثل یه معلم دلسوز رفتار کنی و گاهی یه سیلی محکم تو گوشش بزنی...

اونوقته که میتونی امیدوار باشی که دیگه خطا نمیکنی...

(یکی منو از بالا منبر بیاره پایین آهایییییی )

میگم مشکوک میزنیا...

ولی جدا من خیلی رفیق بامرامیم... هرکی سیلی میخواد میاد پیشه من، منم دریغ نمیکنم و چنان میزنم که بعله شوما نمیخوای ؟

راستی احساس میکنم به کلمه "گنده" حساسیت پیدا کردی؟

بیا پایین تا نکشیدمت خو

مرسی یادم می مونه
بالاخره این معلمیه تو به یه درد من خوردا

می کشمت اگه بگی گنده ها!!!یعنی چنان یه فن کونگ فو میام تو شیکمت که یادت بره گ ن د ه زن بود یا مرد


یکی منو از این همه خشونت نجات بده
الان ترسیدی حتمنا

کوروش سه‌شنبه 3 خرداد 1390 ساعت 04:12 http://korosh7042.blogsky.com/

سلام فریناز عزیز

اگر چه هنوز در دنیای آزادی ها قدم میزنی

روزت خجسته و هر روزت به شادی باد



سلام کورش عزیز
دارم می نویسم واسه مادرم
به روز می شم الان

ممنون روز زن رو به خانوم محترمتون و دختر گلتون تبریک می گم


دختر مردابی سه‌شنبه 3 خرداد 1390 ساعت 09:06 http://www.mianboribedaria.blogsky.com

بوی دستانت دارد مرا به جنون می کشاند...

همه گفتنی ها گفته ای در همین یک جمله
زیبا بود فریناز جان خیلی زیبا

و سلام

همه ی حرف های من در همین یک جمله خلاصه می شود سمیه جان

مثل همیشه تنها کسی هستی که درست دست می گذاری در نقطه ی اوج فهم نوشته هایم

چه قدر دوست دارم بودنت را

روزت مبارک عزیزم


مقداد چهارشنبه 4 خرداد 1390 ساعت 04:00

منم کم کم دارم عاشق نوشته هات میشما، یکی منو بگیرهببین وقتی نری به دوستات سر بزنی مجبور میشی تا خود صبح بری واسه بچه ها کامنت بزاری
آهنگ وبت خیلی فشنگه

یکی اینو بگیره

واسه من حضور مهم تر از کامنته

حضوری که دل به خواه باشه

ممنون خوش سلیقه ایا مقداد

گل مریم چهارشنبه 4 خرداد 1390 ساعت 08:36

خیلی حال کردم با نظر محمد!
رو حرف من حرف نزن مگر نه شترق
...............
امیدوارم الان که این نظرو میزارم جای سیلی رو صورتت نمونده باشه

می خوای یکی بزنم بیشتر حال کنی؟

متاسفانه اثر نکرد!!!

ولی هنوزم نیاز دارم بهش

همین حوالی سه‌شنبه 24 خرداد 1390 ساعت 01:28

دوباره خوندم
چند باره خوندم
همونیه که تو دل منم هست
نمیدونم چرا
ولی هست
حرف منم هست
اما من اون سیلی رو فقط از خدا میخوام
میخوام بزنه تا بیدار شم

منم خیلی اینو خوندم و هنوزم شاید حرفم هست عزیزم
منم از خدا خواستم و دیدی که چطوری جمعه بهم زد

خانومی قرآن بخون...آروم ترت میکنه و خدا خیلی قشنگ باهات حرف میزنه
یا شایدم مثل استخاره ی من یه کم با تشر یه شترق بزنه و ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد