آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

بانو و طوقی!

رسیدیم به آتش

نه پری ماند و نه شاهی

شاهزاده را دیگر ببخش بانو


مگر بر بخشش ِمن است طوقی؟!


آری و رهایِش ِتو!


رهایش من؟ رهاتر از این؟!!!


آری تا دورهای بودن

تا جایی که تا نداشته باشد تا بی تا ها


ولی من نمی توانم بیش از این!

ببین دستانم را هنوز میلرزند

ببین قلبم هنوز می گرید!

ببین چشمه ی اشک هایم را!!!


لرزش برای تو نیست!

گریه نه تو راست بانو !

قوی باش

محکم

دریااااا


- دریا باشم, ماهی ها را چه کنم؟

دل ِ من در بند ِخورشید است!

تبخیر می شوم طوقی!!


گفتم که خورشید را رها کن!

می سوزاندت بانو

میلرزاندت بانو

رهایش کن

دریایی باش برای ماهی ها نه برای آسمان بانو!

آسمان خود گدای تو می شود بانوی دریایی...


.....

می ترسم طوقی!


تو بر ایمانت بر احساست مومن باش

از چه می ترسی بانو!؟

از من ؟از او ؟ از نبودنش؟ از بودنش؟ از دریا ؟!

از خورشید؟!

از چه ؟!


-  ..... 

   ........


+ چرا سکوت اختیار کرده ای بانو ؟

حرف بزن !

از چه می ترسی؟؟


از رها کردن ها می ترسم...

از اینکه کفتر جلدی نباشد و پر بکشد تا ... تا بی تا ها!!!


+ کفتر جلدیه تو نباشد بودن در بند ِالانش هم

لطفی ندارد بانو!

پس رهایش کن...

خورشید دریا را تبخیر میکند بانو

رهایش کن


می گویی رهایش کنم؟؟؟

تا کجا؟ تایی بگذار بر من طوقی


+  تا جایی که دیگر قلبت نلرزد از بودنش!

تا ضد لرزه کردن احساساتت...

تا عادت گشتن ِ دوست داشتن ها!


و من فرو می ریزم نه در بیرون که از درون  طوقی!!!


+  و تو می شوی دریا .... فرو ریختگی ها را حل می کنی

در خود...تو درونت را در درونت حل میکنی بانوی دریایی

 

سخت است طوقی

چرا من؟چرا قلب من؟ چرا اصلا خود من؟!

 

+  چون تو قرار است بهترین باشی


-  آینده چه می شود طوقی؟

من سنگ می شوم دیگر...

احساسی نمی ماند اینجا درون قلبم!

و تباهیه قداست ِدوست داشتن ها


+  .......

    ..........


-  حالا تو سکوت می کنی طوقی؟


برو بنشین کنار آب...

مگر دریا به کفـــَش است که پر از سنگ است؟

همه ظاهر دریا را می بینیم!

زلال  آرام  پاک آبی


-  ته ِدریا که دیگر دریا نیست! زمین است

اما  

من یعنی قلبم

قلبم یعنی من

می فهمی طوقی؟

قلبم سنگ شود من سنگ می شوم!!!


+  .....

پس استثنـــــایش کن بانو!

اولین و آخرینی که کلامش تو را نلرزاند!


حلال و حرامش چه؟ گناه و ثوابش؟

تا کجا؟


دریا آب است و دنیا دنیا پاکی

غیر از این است بانو!؟


-  نـــه!


+ دریا باش بانو

دریا باش تا ناپاکی ها هم در تو حل گردد

خوب بودن و خوب ماندن تاوان سختی دارد بانو

و تو که می خواهی بهتریــــــن باشی

....


- چرا این حس ِخوب ِحالا را همیشه ندارم طوقی؟

چرا دوباره قاشق از دستم می افتد و دست ِقلبم میلرزد؟


+  تو بانویی حق بده بر خودت

لطیفی بانو

ظریفی

چون گلبرگ ِگل های زیبای رُز

 حق بده بر خودت بانو جان!


من و این لطافت توان ِ دریا شدن را داریم؟



+ و خدایی که در این نزدیکی است

.....


نمی شکنم طوقی؟

طوقی تقدّسش عادت نشود!


+  گفتم که استثنـــا ...

فکر کن او استثناست!


-  طوقی...

اما...


+  بهانه بی بهانه بانو! می خواهی بهترین باشی یا نه؟


- بله می خواهم


+  پس بر امر خدای مهربانت سر تعظیم فرود آر

خوب و بد دست اوست

راه سخت است

دشوار

و از دورن میلرزی  روزها  ساعت ها  ثانیه ها

اما

تو می توانی بانو...

تو خدایی داری که در این نزدیکی ست


طوقی بر من ببخش اگر دوباره بی قرار خواهم گشت روزها بعد!

بگذار آرام آرام نلرزم دیگر... یکباره که نمی شود طوقی!


تو می توانی

آرام گیر آرام ِآرام بانو

تو خود رگباری از آرامشی

می توانی

هر روز آرام ِ آرام ترشو تا دیگری روزی رسد

که نلــــــرزی


خداوندا

بر شانه های لطیفم

بر جسم نحیفم

بر قلب ظریفم

ضد لرزه ای از عشق خودت بپاش

که راه سخت است و

همراه سخت تر...


+  بانو دریا در گرو ِخورشید است و خورشید در گرو ِدریا!

اما رها از هم

درکش کن بانو

بفهم


-  و اگر یکی نباشد دیگری نخواهد بود

می فهمم

کاش قدرت ِهضمش را داشته باشم طوقی



+ حرف آخرم

بانو جان

یادت باشد

تو می توانی 

تو بهترین خواهی شد 


و خدایی که در این نزدیکی ست...

........

......

...




http://s1.picofile.com/file/6622249494/a3adc644dffbbc077b6ca2a4d829e77694672554.jpg



رگبار۱:دلیل نوشتن های پی در پی امروز من رها کردن عزیزیه که باید رها بشه از زندگیم...

اونقدر می نویسم تا آروووم بشم

باید بتونم

باید بتونم رها کنم

باید بتونم دریا بشم

بانوی دریایی



نظرات 24 + ارسال نظر
پرنیان پنج‌شنبه 26 خرداد 1390 ساعت 18:07 http://fathebagh.blogsky.com

سلام فریناز عزیزم
نترس ...
زندگی هر چقدر هم ترسناک باشه میشه بالاخره از پسش براومد.
باید قوی بود ... خیلی قوی .

سلام پرنیان جون
ترسناک نیست
سخته
!
اوهوم مثل شما
ممنون

مهتاب پنج‌شنبه 26 خرداد 1390 ساعت 20:28




چه جالب بود

مرسی
واقعیت بود

مهتاب پنج‌شنبه 26 خرداد 1390 ساعت 20:29

خودت گفتی نه ؟!!؟!!؟!؟

مکالمه جالبی بود .. این که تصورت جالبه .. درآن واحد دو نفر باشی

بله
گفتم که تمام نوشته های من بر اساس زندگیمه
همش واقعیه

ولی این مکالمه ها رو دوست دارم
مثل خودم با خودم

مهتاب پنج‌شنبه 26 خرداد 1390 ساعت 20:29

صبور باش بانو

یکتا پنج‌شنبه 26 خرداد 1390 ساعت 21:38

و خدایی که در این نزدیکی ست
حاصل عشق مترسک به کلاغ نابودی مزرعه است
نمیدونم جرا این جمله اومد به ذهنم
شاید به خاطر تضاد دریا و خورشید

وای یکتا نگوووو

ولی تا دریا نباشه تا آب نباشه خورشید و نورش هم الکیه و برعکس...

تمام زندگیه من تضاده
دقت کردی یکتا؟

مثل همین رگبار ِ آرامش

ر ف ی ق پنج‌شنبه 26 خرداد 1390 ساعت 23:30 http://www.khoneyekhiyali.blogsky.com

سلام فریناز عزیز وبعد بگذار بگویم ... که رهایش کن اما فراموشش نکن !!تا حالا همچون شمعی هستی ِ خویش را برایش گداختی و باریدی و از حالا واژه واژه و کلمه کلمه در ستایش ِ شمشِ خود بنویس اگر درد تو تا حالا اضطراب بی او ماندن بود حالا داغ ِ بی او زیستن را تجربه کن وابن همه ی داستان عشق است

سلام رفیق مهر
می شه بگین کجایین شما؟

چه زیبا توصیف کردین...
دست ِ دستان ِ من که نیست
دست قلبمه و فکر میکنم حالا حالاها مینویسه

داستان سختیه!
آدمو از عمق ِ بودن غرق میکنه



ستوده جمعه 27 خرداد 1390 ساعت 00:35 http://saba055.blogsky.com/

سلام بانو فریناز اصفهانی .
میگم تو هم لقب بانو گرفتی چه خوب حالا مثل هم شدیم .
ببخشید بانو فرینازمیخوام نظرتون را درباره لووگوی خودم بدونم .
خیلی دوسش دارم خوشکله مثل خودم
عجب دخترپرویی شدم دیدی هان کسی از من تعریف نمیکنه هی خودم از خودم تعریف میکنم

سلام خانومی
آره بانو رو بیشتر از خواجه دوست دارم
ممنون

مگه شما هم بانویی اونوقت؟

میام خانومی در اولین فرصت میام
فردا امتحان دارم ستوده جون

ستوده جمعه 27 خرداد 1390 ساعت 00:40 http://saba055.blogsky.com/

لقب بانو را دیدم جو گیر شدم گفتم یه کم از خودم تعریف کنم یه دفعه تو دلم عقده نشه .
میدونی که من دختر حساسی هستم .
من خوشکلم ونازم وتو دل برو
دیگه چی بگم .
برو دختر چرا هی از خودت تعریف میکنی .
این آواتارم را هم خیلی دوست دارم .
ببخشید این از اون شب هاست که شیطونه میره تو جلدم

مبارک صاحبت باشه دخترم

خوش به حالت خانومی

امروز واسه من یکی از بدترین و سخت ترین روزای زندگیم بود

امیدوارم همیشه شاد و خوش و خندون باشی

فاطمه جمعه 27 خرداد 1390 ساعت 00:47

فقط آرامش...
فقط آرامش...
آرامش...

تو میتونی...
بانوی دریایی...

قدر دلتو بدون...خیلی...

فاطمه سخته

دارم دلمو میزنم به دریا به حرف سها گوش کنم

fatemeh
please pray for me and my heart

for my forgatten smoooth

sea heart....
very hard
very

همین حوالی جمعه 27 خرداد 1390 ساعت 02:39


توی همین حوالی منتظرتم

حتما عزیزم
فک کنم فردا بیام

امتحان دارم فردا

نگین جمعه 27 خرداد 1390 ساعت 04:01 http://www.mininak.blogsky.com

منم مثه تو دنباله همی نبودم ...اینکه رها شم ... ورها شدم ... حسه خیلی قشنگیه ...امیدوارم تو هم رها شی

خوشحالم که رها شدی بانو آلبالویی
ممنون

آفتاب جمعه 27 خرداد 1390 ساعت 07:44

سلامم

سلام

فاطمه جمعه 27 خرداد 1390 ساعت 07:53 http://www.faseleha-30.blogsky.com

وااااااااااااااااای سلام اجی جونم چقد نا می نویسی وای کلی کیف کلدماجی خودمونیما تاج همه وبلاگای جمعتون خیلی صمیمی ومهربونانس خیلی شحالم ازاین که پیداتون کردم البته بودینا کم سعادتی از من بودش
خیلی دوس دارم اجی منم بشین
قربونت عزییییییییییییزم
شاد باشی

سلام
ممنون
اوهوم اینجا دوستای من بهترین دوستای دنیا هستن

خوش اومدی
شما هم آجیه من

فاطمه جمعه 27 خرداد 1390 ساعت 07:55 http://www.faseleha-30.blogsky.com

راسی اجی جون غلط املاییهی منم ببخشا چون وقتی سند میکنم میبینم غلطاملایی دارم کاریشم نمیتونم بکنم

خب اول ببین بعد سندش کن
چون اینطوری سخته خوندنش

حمید جمعه 27 خرداد 1390 ساعت 09:42 http://hamidshams.blogsky.com/

سلام
من اومدم
به نظرم شما بهترین هستی
و بهترترین میشوی اگه همین الان بلند شی بری
برا من
شرینی بیاری
راستی
من گوشت طوقی
خیلی دوست دارم

سلام
خوش اومدی
(نظرات تکراری جواب تکراری داره)

من نمیدونم اگه کلمه ی شیرینی نبود تو میخواستی چی بگی

طوقی هم گوشت تو ررو خیلی دوست داره اتفاقا

سوفیا جمعه 27 خرداد 1390 ساعت 10:05

آجی باید ستایشت کنم

باید قدرتو بدونم

آجی خیلی خوب نوشتی خیلی

صبور باش بانوی دریایی من



ممنون عزیزم
all of them are real

امیدوارم..

سوفیا جمعه 27 خرداد 1390 ساعت 10:10

آجی بنویس
نوشتن خیلی برای دریایی شدن خوبه
منم میخوام بنویسم

بنویس آجی من میدونم تو بهترین هستی و بهترین ها میشی

ممنون
تو که ماشالله همه فن حریفی!

راستی شاید یه زمانی بزرگ که شدم داستان زندگیمو رمان کنم....

فک کنم بشه پرفروشترین رمان دنیا

سوفیا جمعه 27 خرداد 1390 ساعت 10:11

آجی دیروز اصلا نت نبودم

آجی سرم داره بیشتر از قبل شلوغ میشه

اصلا وقت سر خاروندن ندارم
تازه فردا هم باید برم مدرسه

فدای دل دریاییت آجی
فعلا

خدا گوشیتو برات نگه داره که بازم بودی

سر منم شلوغ میشه آجی

تابستونه دیگه

استراحت که معنی نداره

موفق باشی عزیزم

فاطمه جمعه 27 خرداد 1390 ساعت 11:33

حتما بانو...
اگه قابل باشم حتما به یادتم...
فردا امتحان دارم ولی اومدم طبق قولم...
اما پس کو مطلب جمعه هات؟؟؟

میخای به حرف سها گوش بدی؟؟

ممنون عزیزم

فکرم مشغوله...ولی الان مینویسمش...
ببخشید دیر شد!

فکر کنم بهترین کار همین بود
آره

مهتاب جمعه 27 خرداد 1390 ساعت 14:44

ممنون مهتاب جان

کوروش جمعه 27 خرداد 1390 ساعت 14:46 http://korosh7042.blogsky.com/

یافتم روشندلی از گریه های نیمشب
خاطری چون صبح دارم از صفای نیمشب

شاهد معنی که دل سر گشته از سودای اوست
جلوه بر من کرد در خلوت سرای نیمشب

در دل شب دامن دولت به دست آمد مرا
گنج گوهر یافتم از گریه های نیمشب

دیگرم الفت به خورشید جهان افروز نیست
تا دل درد آشنا شد آشنای نیمشب

نیمشب با شاهد گلبن درآمیزد نسیم
بوی آغوش تو آید از هوای نیمشب

نیست حالی در دل شاعر خیال انگیز تر
از سکوت خلوت اندیشه زای نیمشب

با امید وصل از درد جدایی باک نیست
کاروان صبح آید از قفای نیمشب

همچو گل امشب رهی از پای تا سر گوش باش
تا سرایم قصه ای از ماجرای نیمشب

رهی معیری

سلام استاد
خوبین؟
خیلی وقته کم سعادتیم از حضورتون

الانم با سخن افراد دیگه اومدین اینجا؟؟

مهرداد جمعه 27 خرداد 1390 ساعت 18:57 http://kahkashan51.blogsky.com

فریناز عزیز سلام
زیبا نوشتی و تاثیر گذار من همیشه دلنوشته هاتو میخونم ولذت میبرم. مانا باشی.

سلام آقا مهرداد

ممنون واقعیت این روزای منه دوست خوبم
سپاس حضورتون

س ح ر جمعه 27 خرداد 1390 ساعت 23:45 http://s-lonelygirl-18.blogsky.com

چرا انقد راحت از رها کردن حرف میزنی؟
تنهایی آدمو خرد میکنه،هرچقدم کوه باشی بازم خردت میکنه

رها کردن با تنهایی خیلی فرق داره
نمی دونی بگو توضیح میدم برات

ندا شنبه 28 خرداد 1390 ساعت 12:54 http://www.neday-zendegi.blogsky.com/

خدایا دستم رها نکن

آمین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد