آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

چهاردهمین جمعه ی انتظار

سلام  مرد ِ پاک ترین پاکی ها!


مهدی جان!

این روزها غبار ِ ناپاکی با ابرها آشنا گشته است

دیگر از آسمان ِ اینجا باران زلال  ِ پاکی و صداقت و عشق، نمی بارد اما تا بخواهی غبار ِ ناپاکی و نامهربانی بر سر و روی زمین و زمینیان می ریزد یک ریـــــــــز

اینجا کسی چتر ِ محبت نمی فروشد و شانه ها تا بخواهی رنگ و روی بی مهری بر خود گرفته است.

و عجیـــــب ذرات ناپاکی ، قطرات بی مهری ، پولک های سرد ِ عاطفه ، شانه هایم را تَر نمی کند هنوز! 

اما ....

اما بگذار دوباره با دستان ِ اخلاص ، شانه هایم را بتکانم آقا جان!

....

آری انگار غبار ِ نبودنت عجیـــــب با شانه هایم عجین گشته و دیگر دستی مگر دستان ِ یاریه تو ، قادر به تکاندنش نیست مهدی جان!


ریه هایم را چه بگویم!

این غبار ِ سردیه عاطفه ها ، این تگرگ ِ خلأ ِ خوبی های بی حدّ ِشما ، تمام دم و بازدم هایم را منقبض کرده است...

و در سرمای مطلق ِنفس ها،دیگر دهانم برای میزبانیه دم ها بر خود زحمت ِ باز شدن نمی دهد!


و چه قدر سخت است نفس کشیدن در این سردیه مطلق!


شانه های ظریفم تاب ِ این همه گرد و غبار را ندارد!

ریه های گرمم را نشاید که با هوای یخ کرده ی نبودنت ، لبریز گردد

و چشمان ِ تابانم  که خسته از پُر گشتن ِ حجم ِ تیرگیه سرنوشت ِ قاب گرفته ی جلوی رویش است!


دلم باران می خواهد


باران ِ زلال ِ حضورت را


دلم همان خنکای روزهای بارانیه بودن ِ تو را می طلبد آقا جان!

شانه هایم محتاج ِ پاکی گشته اند

تنم رهایی از این غبار ِ سنگین ِ ماندن را تمنا دارد

وجودم گم گشتن در پرتو حضور ِ نورانیت را می جوید این روزها مهدی جان

و دلم که برای یک نفس ِ عمیق در پاکیه حضورت ، عجیـــــــب تنگ گشته است


بیا که دیگر نفس هایم دارند به شماره می افتند و کاش....

کاش زودتر از آنکه دیر شود ، تمام ِ وجودمان را لبریز ِ باران ِ بودنت گردانی ای مرد ِ پاک ترین پاکی ها...


ببــــار بر ما

ببار و بگذار در خنکای نفس های مسیحاییه ِ تو بال هایمان را تا آسمان ها  تا خدااااااا به پرواز در آوریم....

بگذار ریه هایمان به بودنت گرم گردند...



دلم عجیــــــــب  باران ِ زلال ِ حضورت را می طلبد این روزها مهدی جان




تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید


اَللهُمَّ َعَجِّلْ لِوَلیِکَ الْفَرَج


تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید



نظرات 54 + ارسال نظر
همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 00:10

اول

مبارکه حوالی جووووووووون

همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 00:11

دوم رو هم کسب کنم بعدش نظرمو میگم

بابا چند تا جایزه میخوای؟

تبریــــــــــک عزیزم

همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 00:11

دلم نمیاد سومی رو از دست بدم

دیگه واجب شد جایزتو بدما

دلت که اینجاست کجا نمیاد

همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 00:13

خب دیگه شوخی و خنده بسه، بریم سر اصل مطلب:

و چه قدر سخت است نفس کشیدن در این سردیه مطلق!
نفس کشیدن در یک بغض
نفس کشیدن در یک دوراهی
آمئنت سردی را به بهار تبدیل خواهد کرد
و وجود ما را به اقایی چون تو ، دلگرم تر از همیشه

اگه بگم با یه بغضی شبیه بغضی که میگی نوشتم شاید خوندنش خیلی واست رووون تر بشه عزیزم

دلگرم تر از همیشه...آمین

همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 00:15

یه کلمه رو اشتباه تایپ کردم،
تصحیح میکنم:
آمدنت سردی را به بهار تبدیل خواهد کرد

خواننده عاقله

شما نگران نباش

همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 00:16

میخواستم وارد مدیریت وبلاگم بشم دیدم توی وبلاگهای به روز شده نوشته رگبار آرامش
بدو اومدم اینجا گفتم سلامی عرض کنم
راستی سلام

ممنون خانومی

سلام به روی ماهت عزیزم
به چشمون سیاهت خانومی

همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 00:17

جایزمو همین امشب باید بدیا
من لواشک میخوام با یه دنیا خنده از طرف فریناز

الان که همه جا بسته است شکمو

باشه حالا میرم از خونه آرمان اینا کش میرم واست
بانو کلیدشو گذاشته پیش من

همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 00:19

نفس کشیدن توی بغض سخته
چون همون بغضه نمیذاره این نفسه به راحتی بره و برگرده
بغض مهمون همیشه ی ماست، این ماییم که باید با بغضمون مقابله کنیم و به خنده تبدیلش کنیم

اوهوم
پس بخند تا بخندیــــــــــم خانومی

همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 00:20

باور کن همین الان 12 تا لواشک خوردم
مامانم مونده من چجوری رودل نکردم
اتفاقا منتظرم آرمان برگرده یه پست لواشکی مخصوص بذارم

وااااااااای بترکی عزیزم

آره دیدم رفتی وعده دادی بهش
خب واسه ما هم بذاری یا

من که خونم لواشکی بوده از همون اول

می گی نه کارد بهم بزن ببین قرمزه

همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 00:24

رگبار آرامشت رگباریست همچو نسیم بهاری
رگباری که صورت هر رهگذری را نوازش خواهد داد
نوازشی از جنس آرامش
و این رگبار، آرامش را به دل و جان رهگذران هدیه خواهد داد.

ببخشید دیگه، یدفه ای شد
اسم وبلاگت یه جرقه شد واسم

من قربون این ذهن خلاقت برم که نصفه شبی شکوفا شده با خوردن ۱۲ تا لواشک

ممنون عزیزم
به عشق رهگذراش میوزه این نسیم بهاری خانومی

یکتا جمعه 3 تیر 1390 ساعت 00:26

.......
کاش بیاد..

عزیزم...نشد رو شعر کار کنم...
حالم گرفته شد...تمرکز نداشتم امشب

پستتو دیدم گلم
نگرانت شدم
ببخشید امشب نبودم یکتا!

عیب نداره هر وقت تونستی روش کار کن

همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 00:27

من رفتم
شب خوش

اگر رهگذر کوچه های این شهر شدی
توی همین حوالی یه کوچه هست که همیشه منتظرته
بهش سر بزن

چاییو دم کن دارم میام شب نشینی خانومی

من که همیشه اونجا پلاسم

همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 00:39

یه پست لواشکی واسه همه ی طرفدارای لواشک
اونم ازنوع ترش
چشم، اون پست متعلق به همه س جانم

هوراااااااااااااااااااااااااا
قربونت تا آرمان نیوده بذار که همشو خودم بردارم

من که عاشق سینه چاک ترش و غوره و قارا و لواشک و کلا این جور چیزاااااام

ممنون

همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 00:41

پس ببار ای رگبار
جانانه ببار
قدری جانانه تر
میخواهم در زیر رگبار آرامشت قدم زنان رگباری شوم و تا صبح آرامشت را استشمام کنم

میبارم بر شانه هایت بر عطر ِ تنت بر زلال ِ قلب ِ مهربانت
تا همه سرشارِ ِ عطر ِ بودن ِ تو گردند مهربانم

رگبار آرامشم را می ریزم بر سرت همین حوالی ها....
بدون چتر بیا تا خیـــــــس ِ آرامش گردی عزیز ِمن

همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 00:43

قدمت روی چشم
درخدمتم عزیز رگباری
میگما فریناز، من اگه تا صبح بشینم پای پی سی و هی کامنت بذارم فکر کنم یه شاعرک بشما

ممنونتم همین حوالی

شما که استاد ِ مایی خانومی
شاعرک واسه من و امثال منه که تازه قلمو میگیرن دستشون و مینویسن آب بابا

همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 00:45

فریناز جان اینم کد پیانو:
چون دوسش دارم اهنگو دوس دارم تو هم داشته باشیش، البت شما رو هم دوس دارما
شما جای خود داری
<embed src="http://morning.persiangig.com/Flash/Yiruma/Yiruma-Love_Me.swf" quality="high" type="application/x-shockwave-flash" pluginspage="http://www.macromedia.com/go/getflashplayer" align="middle" height="16" width="88"></embed></p><p align="center"><a title="MeLoDiC MuSiC" target="_blank" href="http://melodic.blogfa.com/page/music.aspx"><img border="0" src="http://morning.persiangig.com/Melodic.gif" width="90" height="45"></a></p>

ممنون خانومی

الانه میذارمش رو وبم عزیزم

ما هم دوستتون میداریم

همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 00:51

فریناز همین الا یه فکر به سرم زده
میگما موافقی یه شب شعر راه بندازیم؟
حالا بگو ببینم تو میای یا من بیام اونجا؟

آدرس بده ما با سر و پا میایم اونجا

بالاخره اینجا باشی خرج پذیرایی داره و این واسه یه اصفهانی گرون تموم میشه ها

نگین جمعه 3 تیر 1390 ساعت 00:53 http://www.mininak.blogsky.com

این روزا بیشتر از هر موقعی احساس میکنم که بودنش چه قدرلازمه بین ما آدمااَللهُمَّ َعَجِّلْ لِوَلیِکَ الْفَرَج

چه قدر خوبه که داریم این خلآ رو حس میکنیم

آمین

همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 00:56

پس منم باید از اساتیدی چون شما پند بگیرم و قلم در دست گیرم و بنویسم به امید روزی که شاعرکی شوم در گوشه و کنار همین حوالی

باور کن نصفه شبی دیوونه شدم من
عجبا !!
یکی نیس به من بگه دختر بسه دیگه
من دیگه خجالت میکشم کامنت بذارم.
باید واسه بقیه ی دوستان هم جا بذارم خب
بر خلاف میل باطنیم ولی
دیگه راس راسی رفتم
بای بای رگبار آرامش
رگباری که رگبارت آرامش است و ارامش است و ارامش

دوباره میگه ها!
بابا شما استاد ِ مایی خانومی پنجه طلا

نه بابا دیوونه دشمنه

راحت باش خونه خودته

اینجا ظرفیتش نامحدوده خدا را شکر

یاد آجی سوفی بخیر....
امشب اومدی اینجا یاد اون اوفتادم

میومد ۵۰ تا نظر میذاشت میرفت

ممنون عزیزم الانه من میام مهمونی پس

شب به خیر


همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 01:05

ای اصفحانی
باشه، شوما تشریف بیارید درخدمتیم
ما که حسابی مهمون نوازیم

ای بی سواد
اصفهان نه اصفحان

آره اینطوری تن منم نمیلرزه

همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 01:07

آخی یادش بخیر
خب من امشب یادش رو گرامی میدارم تا خودش بیاد و از خجالتت در بیاد

میگما، این من نیستما، روحمه که داره میاد اینجا
من خوابم الان

ممنون
آره واقعا نت سوت و کوره که سوفیا نیست...

ممنون عزیزم که اینجایی

بعــــــــــله میدونم
تو هم مثل من از این روح سرگردانا داری انگاری

مهرداد جمعه 3 تیر 1390 ساعت 01:09

سلام
اینجا داره بارون میاد
چند ساعته که داره بارون میاد...
صدای بارون
پنجره ی باز
یاد امام زمان
رگبار آرامش
اولین ساعتای جمعه
کاش که بیاد
کاش

سلام مهرداد جان
خوش به حالت
خیلی وقته بارون نیومده اینطرفا

امید دارم که میاد
یه روزی میاد و بارون ِ حضورش هممون رو خیییییس میکنه

تو هم که مثل من خواب نداری داداشی

همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 01:15

یه چیز بگم باورت میشه؟
دختر خاله ی من اصفحانیه، ( یعنی باباش اصفحانیه)
وقتی میاد خونمون یا کلا وقتی همو میبینیم شروع میکنیم به کل کل کردن درمورد اصفحانی بودنش تا موقعی که از هم جدا شیم
بهمن میگن جرقه
یعنی وقتی همو میبینیم جرقه میزنیم
بزرگ شدیم ولی دست از کل کلمون برنداشتیم هنوز
من اصفحانو دوس دارم، خصوصا زاینده رود رو
آخرین باری که اومدم نمیدونم کی بود، شااید 6 یا 7 سال پیش شایدم بیشتر ولی خشک بود فریناز
خشکه خشک
ادم گریه ش میگرفت به حال زنده رودی که روزگاری زنده بود و پر اب

بی سواد
اصفهان!

به منم میگن سونامی

پس شما هم از وجود اصفهانیای عزیز فیض میبرید خانومی

نه بابا تازه بزرگ که میشی بیشتر کل کل میکنی

الانم خشکه!
منم عاشق زاینده رودم وقتی پر آبه

همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 01:46

میگن چوب معلم گله
هرکی نخوره خله
منم شاگرد شمام خانم معلم مهربون
چشم خودموتنبیه میکنم و 10 بار مینویسم که دیگه یادم نره:
اصفهان
اصفهان
اصفهان
اصفهان
اصفهان
اصفهان
اصفهان
اصفهان
اصفهان
اصفهان
اصفهان

یکی اضافه نوشتم که دیگه شاگرد خوبی بشم

یاد یه چیزی افتادم ...

شبت بخیر

نترس من آروم میزنمت

چه شاگرد خوبی دارم منا
کاش همه شاگردام مثل تو خوب و مهربون و درس خون باشن

خب حالا دیگه یادگرفتی اصفحانو چطوری بنویسی؟

یاد گز که نیوفتادی؟؟
اینجا تا من میگم اصفهان همه میگن گـــــــــــــــــــز


الان ظهره ظهرت به خیر

ر ف ی ق جمعه 3 تیر 1390 ساعت 10:34 http://www.khoneyekhiyali.blogsky.com

این جمعه هم گذشت و تو اما نیامدی
پایان سبز قصه ی دنیا نیامدی
مانده ست دل اسیر هزاران سوال تلخ
ای پاسخ هر آنچه معما نیامدی
کز کرده اند پنجره ها در غبار خویش
ای آفتاب روشن فردا نیامدی
افسرده دل به دامن تفتیده ی کویر
ای روح آسمانی دریا نیامدی
سلام فریناز عزیزچهاردهمین جمعه ی انتظارت به خیر

سلام رفیق مهربونم

ممنون شعر زیبایی بود و دلم رفت تا روح آسمان هایی فراتر از آنچه در بالای سر من و توست

کوروش جمعه 3 تیر 1390 ساعت 10:52 http://korosh7042.blogsky.com/

چشم فریناز عزیز
سعی می کنم
از شعرهای ارتکابی خودم باشد


دلم در غربت خود بیقراره
بدنبالت به کوه ها رهسپاره
زدشت و دره و کوه خواستاره
بگوئیدش :دلم در انتظاره



ممنون استاد عزیزم
هیچ چی قلم خودتون نمیشه

بگوئیدش دلم پر گشته اینجا
بیا دیگر شدم من خسته حالا
و بارانت که خیسم میکند خیـــس
بیــــــــا دیگر بیـــــــا آقای دریــا





استااااااااااااد اولین باره دارم دو بیت میگم که وزن داره

همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 11:40

خانم معلم خودتم که اشتباه نوشتی که

من؟؟

ای واااااااااااای مگه تو شاگرد کوشا حواس واسم میذاری آخه

راستی من همین الان اومدم جواب دادم!
تو از کجا فهمیدی من اومدم؟

نکنه رادار داری؟

همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 11:41

دلم سابی گز میخواد
آدرس میدم بفرست واسم
فریناز گز مخصوص باشه ها

حسابی دیگه؟

وااااااااای تو مثل خودمی
چقدر گاف میدی

عزیزم چیز دیگه ای نمیخوای؟
چایی شیرینی شربتی ناهاری شامی دسری؟

خودم میام ولی گزم نمیاد

همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 11:42

یه چیز دیگه هم یادم اومد دلم نیومد نگم و برم:
فریناز پولکی هم میخوام
میدونی که نفرستی سر و کارت با منه

یه جوری میگه با منه انگار کرام الکاتبینه ها

باشه عزیزم تو لواشکا رو رد کن بیاد اصلا میرم کارخونه گزامونو میزنم به نااااااامت

فقط لو ندی یا

همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 11:45

این دومین دفه س که همزمان توی نت گیرت میارم
میدونستی من یه دوربین مخفی پیش تو دارم؟

نخندیا ولی به خدا دور و برم رو گشتم حوالی

نکنه واقعا رادار داری؟

همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 11:46

میدونی چرا سوفیا هی راه به راه نظر میذاشت اینجا؟
چون اینجا خیلی دوست داشتنیه
من که از دیشب تا حالا خیلی بهم خوش گذشته اینجا
کاش سوفی هم بیاد یکم کارم کم تر بشه
سوفیییییییییییییی بدو بیا جون من


آخه میزبانش خوبه
دااااااااائم بهتون ناهار شام و گز و لواشک و صبحونه میده

مگه چارباغه که خوش گذشته؟

بذار بیای اینجا اونوقت میبرمت گز و پولکی بارونت میکنم اونوقت میفهمی خوش گذشتن یعنی چی

سوفی فعلا نمیتونه بیاد...
سلام داره خدمت همه ی دوستان

همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 11:48

راستی فریناز میشه بگی رشته ت چیه؟ دوس دارم بدونم چی میخونی
اگه سکرته توی صندوق پستیم بگو
قول میدم به کسی نگم

یعنی تو نمیدونی رشته ام چیه؟؟

خب معلومه دیگه
من عاااااااااااااشق آشم
رشته آشیه

گرفتی؟

همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 11:49

خب خواستم درستش کنم حسابی رو
بعدش گفتم خواننده عاقله دیگه

آره بابا خواننده انیشتنه

به من میگم فری انیشتن

همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 11:53

به جون خودم شدیدا خندیدم بهت
آخه دختر خوب من چه جوری باید رادار بذارم اونجا؟
میدونی بعد چند وقت خندوندی منو؟

خب جا من بودی نمی گشتی؟

تا میام میای آخه

میخوای قلقلکت بدم یه دل سیــــــــــــــر بخندی؟

همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 11:55

ها !!
اشی دیگه چه صیغه ایه؟؟
نگرفتم جون خودم

صبرکن ببینم آشپزیه؟؟

تو میگی رشته ات چیه خوُ؟

رشته سوپی نیست رشته آشیه

نه بابا خدا نکنه!
اونوقت دیگه کسی زنده نمیمونه

میام خدمتتون برات آش میارم الان میگیری حوالی

همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 12:00

ببار بانو جان
ببار رگبارت را
بر سر من
بر دل من
بر جان من
بر پیکر من
ببار که بارشت آرامشی دارد عجیب
ببار که نگاهت
لطفت
خنده ات
آرامشی دارد عجیب
ببار که بارشت را فرصتی مغتنم میدانم تا بدون چتر در زبر آن قدم بزنم و بارانی شوم


اینو همون دیشب نوشته بودم ولی نشد واست بفرستم
الان فرستادم واست بانوی رگباری

ذره ذره ی من میریزد بر دلت بر جانت بر خنده ی شیرینت عزیزکم

خوش آمدی به بزم آرامشم
و احساس ِ ناب دخترانه ات که یافته ای در دل ِ خنده های شیرین ِ کودک ِ درون ِ من

و رگبارم که با افتخار، شانه هایت را خیــــــس ِ آرامش میکند


ممنون عزیزدلم

همین حوالی جمعه 3 تیر 1390 ساعت 12:04

دلم خنده میخواهد
دلم تنگ است برای خندیدن
از ته دل
از سر شوق
میبینی ؟
خندیدن دلیل میخواهد
علت میخواهد
خندیدن بی دلیل صفایی ندارد


دلیلی بالاتر از شادی و آرامش ِ خودت عزیزم؟

خودتو دوست داشته باش و تا میتونی بخند

درسته انگیزه میخواد اما اگه انگیزه ی اولی خودت نباشی نمیتونی بقیه رو هم قبول کنی اونم برای همیشه

پس
بخــــــند از ته دل از سر شوووق

امین اتاقک جمعه 3 تیر 1390 ساعت 16:57

ماشالا این حوالی که امون نداده به کسی

کی گفته من قهرم؟ دشمن؟؟

نکنه تنت میخاره واسه دعوا؟؟



میگم سلام. چطوری شمــــــــــــــــــــــــــا؟

اوهوم دیشب تا حالا هستن اینجا

آخه دیگه نبودی گفتم نکنه قهری

نه بابا دعوا چیه دیگه

دعوا واسه دشمنه

علیک سلام
چطوری با این پست آخریت؟

ziba جمعه 3 تیر 1390 ساعت 17:17 http://zibaaa.blogsky.com/

از خدا میخوام به همین وقت عزیز یه نشونه ای از دوستم به دستم برسه فری جونم برام دعا کن گلم

محتاج دعا تم

یا امام زمان

سلام زیبا جون
خوش اومدی عزیز

منم امیدوارم ازش یه خبری بگیری
نگرانش نباش
این روزاشم تموم میشه

رمانتیک جمعه 3 تیر 1390 ساعت 17:33 http://www.romantic6370.blogsky.com/

و باز هم واژه تلخ انتظار
اللهم عجل لولیک الفرج
ممنون فریناز جان
محشر بود

آمین

منم از تو ممنونم زهرا جونم که همیشه هستی

نگین شنبه 4 تیر 1390 ساعت 00:19 http://www.patty.blogsky.com

عزیزم ...
چه متن آرومی و ملایمی نوشتی :)

با آبی اینجا هارمونی داره ...

و آهنگ وب نازنین ...

چی شده ... روحیم رو به بازی گرفتی با این متن :)

+ شیفتگی ...

ممنون نگین جان

هر جمعه مینویسم
این بار یه کم غبار بی مهری شونه هامو خم کرده بود کمی غمگین شد...

+ شعف...

سلام دوست خوبم//////////////به وبلاگم دعوتت می کنم//////////////////

سلام
ممنون

فرداد شنبه 4 تیر 1390 ساعت 10:12 http://ghabe7.blogsky.com

سلام...
اگه یک روز انشالله آقا رو دیدی....تو را به خدا سلام من را به ایشان برسان...

سلام
ایشالله خودتون زودتر میبینینشون فردادخان
اونوقت شما سلام ما رو بهشون برسونین

نازنین شنبه 4 تیر 1390 ساعت 13:39

سلاااااااااااام

خوبی؟!

سلاااااااااا نانازی خانوم
ممنون تو چطوری؟

نازنین شنبه 4 تیر 1390 ساعت 13:40

وااای فریناز خیلی قشنگ بود


کاشکی آسمون بباره و این غبار ناپاکی ها رو پاک کنه


کاشکی زودتر بیاد آقامون
کاش نه
امیدوارم

ممنون عزیزم

اوهوم
منم امیدوارم که میاد

نازنین شنبه 4 تیر 1390 ساعت 16:00

راستی فریناز

آدرس همین حوالی رو پیدا نکردم
میخواستم ازش تشکر کنم
تو دیدیش از طرف من ازش تشکر کن واسه راهنماییش



ماشاا... حسابی اینجا شلوغ کرده ها
چشم سوفی رو دور دیده

چشم ازش تشکر میکنم

همین حوالی جان بیا که نازی تشکر کرده ازت


آره دیگه مسنجر آنلاین که میگن همینه

نازنین شنبه 4 تیر 1390 ساعت 16:01

میگم کد آهنگی که ساختم ولی الان فقط اکسپلورر میخونه
اینو دیگه نمیدونم چرااااااا؟؟؟؟؟

خب
الانه گل مریم که اومده ازش بپرس
چون من در کد ساختن اصلا هیچ تجربه ای ندارم

حالا هر وقت یاد گرفتم بهت میگم

ziba شنبه 4 تیر 1390 ساعت 18:37 http://zibaaa.blogsky.com/

سلام فریناز خوبم

خدا روشکر همه چی ارومه من چقدر خوشبختم
چه خبر درچه حالی مسنجر نبودی

تو روز زیاد نمیتونم ان باشم

دیگــــــــــــــــــ
ولی تو اون وقت کم هواتو دارم شدید

سلام زیبا جان

خدا را شکر که خوشبخت و آرومی عزیزم

مسنجر کم میام اگه کاری داشته باشم آن میشم

بـــــــــــــــله دیگه

ممنون عزیزم لطف داری

ziba شنبه 4 تیر 1390 ساعت 18:39 http://zibaaa.blogsky.com/

خانومی
خیلی مناجاتت با امام زمان دلنشینو و زیباست
انشالا که انتظارا به پایانش نزدیک شه

ممنون عزیزم

انشالله

زیبا جان این یه نذره که تا ۴۰ جمعه مینویسم

گفتم که بدونی چون تازه اومدی اینطرفا

آفتاب شنبه 4 تیر 1390 ساعت 22:16 http://aftab54.blogfa.com/

شانه هایم محتاج ِ پاکی گشته اند

تنم رهایی از این غبار ِ سنگین ِ ماندن را تمنا دارد

سلام عزیزم .. انقدر قشنگ نوشتی که جای هیچ نوشته ای خالی نیست ..

سلام آفتاب مهربونم

ممنون بهم افتخار میدین

اونقدرا هم که میگین تعریفی نیستنا

لوس میشم اونوقت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد