ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
حـَـتّے جـُرعه اے اَز مُحَـبَّـتَـت را نَـگُـذاشتـے ....
هَمـه را تا آخَـریـن قَـطـره بَـر مَـن نوشانـدے وَ حـالا دوبـاره به اُمیـدِ هَمـان جُـرعه هـا تـِشنـه گَشتـه اَم...
چِقَـدر دِلَـم بَـراے قَـطـره اے ... فَقَـط قَـطـره اے اَز مِهـربـانـے هـایَـت تَـنـگ گَـشتــه اَسـت ...
کاش آن زَمـان کـه بـے حِـسـاب مَـرا اَز چِـشـمـه ے عِشـق، سیـراب مـے نـمـودے،
کـمـے ...
فَقَـط کـمـے
به تِـشنِگـےِ روزهـاے دور اَز تـو بـودَن، فِـکـر مے کَـردے ...
قَـلبَـم دارَد شَـهیـدِ یِـک قَـطـره مـے شَـوَد ... فَـقَـط قَـطـره اے اَز چِـشمـه ے عِـشـقِ بـے اِنـتِـهـــــایَـت ...
از آنجایی که همیشه در پی آرامش هستم..نام بلاگتان مرا به اینجا دعوت کرد!
سلام
پاینده باشید
سلام
خوش اومدین دوست عزیز
امیدوارم زیر رگباری از آرامش خیس خیس شده باشید...
آخی خیلی قشنگ بود اگه دقیقا منظورت همونی باشه که من برداشت کردم
خب تو چی برداشت کردی مگه؟
منظور من یه دلتنگی شدید بود...
پست جدید گذاشتم پیش ما بیا
چشم حتما خدمت میرسم
تو واقعا داری حیف میشی... میترسم بدُزنت
میگم تو هم رفتی تو فاز عشق و عاشقیا!
حالا ایراد نداره، امیدوارم اون جرعه ای که تو تمنا میکنی، بشه یه دریا که شاید غرق بشی توش از دستت راحت بشیم! (شنا که بلد نیستی؟!ها؟)
اوهوم... بادی گارد سراغ نداری ام اس تی؟




اگه منو بدزدن دیگه کی بیاد کچلت کنه؟
ما فاز مشترک کار میکنیم.... مشکلی هست؟
اتفاقا شنام بیسته....بیا بریم یه روز استخر بهت میگم کی میبره
البته با حفظ شئونات اسلامی
ای مردمان بگویید، آرام جان من کو


راحت فزای هر کس، محنت رسان من کو
من مهربان ندارم، نامهربان من کو
نامش همی نیارم، بردن به پیش هر کس
گه گه به ناز گویم، سرو روان من کو
در بوستان شادی، هرکس به چیدن گل
آن گل که نشکنندش، در بوستان من کو
جانان من سفر کرد، با او برفت جانم
باز آمدن از ایشان، پیداست آن من کو
من مهربان ندارم، نامهربان من کو
انوری
جانان من سفر کرد.... با او برفت جانم....



درود و سلام بر کورش کبیر... یگانه مرد اسطوره ی دل های عاشق....
سپاس مهربان...
بودنتان دنیا دنیا شادی بر رگبارآرامشم می پاشد....خیسٍ شادی میشوم...خیس عطر گل ها ی سرخ.... خیس محبت
دوباره با شبنم روی گونه هایت دل را به دست عاشقانه ها سپردی و از شبنم اشکی که از سر شوق و سادگی ریختی سیرابمان کردی


دست مریزاد تو را که ترجمان عشق شدی ...
سلام دختر دیار نصف جهان
قلمت چه خرامان خرامان بر صفحه ی سفید احساس چرخیده است
مرحبا ...
سلام بر مرد روزهای گذشته ی این دیار



شبنم اشک است یا دانه های شرم را نمی دانم اما به حرمت خوانده شدنشان با دلی پر مهــــر با چشمانی به پاکیه دریا و با گرمای رفاقتی پر از محبت، هجا به هجای عاشقانه هایم از فرط شادی به پایکوبی قد علم کرده اند....
به حرمت خوانده شدنشان توسط دل رفیقی شفیق....
سپاس مهربان
آنسوی دلتنگی ها همیشه خدایی است که داشتنش جبران همه نداشته هاست
هر وقت عاشقانه مینویسم اینو میگی نازنین....

قبول... اما قلب من واسه یه قلب زمینی تنگ شده.... خیالش راحته خداش پیششه
من فکر میکنم تو اون جام رو کاملا سرکشیدی

به قلبت بگو این تشنگی با هیچ شرابی از بین نمیره
پس فقط خوب ازش مراقبت کن
سلام فریناز جون خوبی عزیزم؟
سر کشیدم... نه بهم داد و خودش ریخت تو کویر قلب من...

نمی دونست سال ها طول میکشه تا دریا بشه.... نمیدونست نمی تونم به یه جام اکتفا کنم...
نمی دونه که الان ...
سلام... ممنون خوبم... امروز کمی دلتنگ بودم... کمی خیلیییی
من خیلی بیشتر از خیلی
راستی شیرینی خانوم
ما همینطوری اجازه نمیدیم تشریف ببری دانشگاها
آسمان دل ،دشت ِ دلتنگی


غم در او چو آهوئی
چشمه سار دل را اشک
می خرامد چنان قوئی
کوچ دارد این پرستو دل
رو به ناکجا آباد
چشم تو به پرواز است
آسمان ِ آبی و شاد
هان کجا، بگو کجا رفتی؟
ای تو همراه دیرینم
من اگر منزوی و غمین
تو شدی یاد ِ دیرینم
ناله های این دل ِ خاموش
خنده های پریشانی است
قصه های این لب ِ تلخ
دادهای حیرانی است
برو ای شب ، که خسته ام از تو
دیگرم بوم ِ تو نخواهم بود
بومی ِ سالهای تیره گی ات
بودم و جغد تو شوم تو نخواهم شد
(کوروش)
هنوز از شب خسته نشدم.... اما شبی که شما گفتینو چرا! از اون شب سال هاست که خسته ام...




درود بر یگانه استاد عشق
بر من ببخشایید اگر نمی تونم به زبان شعر از شما پذیرایی کنم استاد
همین بس که بگویم دست مریزاد.... چون شما دیگر بر این گیتی پای ننهاده... سایه تان بر سرمان مستدام باد
سلام
به قول علی اکبر:واسه دلخوش کردن هیچ کس چیزی نگویید که بعدها دلیل دلتنگی اش شود ...
سلام
آقا علی اکبرتون چه قشنگ گفتن....
ولی خب الان گفته شده و دلیل دلتنگی من شده...
بانـــو جــان:
به دل بگو بی قطر سیراب شود،
سیراب که شوی، دلت همچون دریایی خواهد شد که دیگر به قطره نیازی نخواهی داشت.
اول سلامت کو؟

علیک سلام
مگه می شه بی قطره آخه؟؟؟ دلم طمع آبو چشیده یه زمانی... دیگه بچه نیست که گول بخوره
بانو جان:
دلتنگ که میشوی اینجا محرم رازت میشود.
اما نمیدانی دلتنگی ات دلهای نه چندان آرام گرفته را بی قرار میکند!
نگینی ناراحت می شی نخون عزیزم

اگه اینجا راحت نباشم جای دیگه ای نمی مونه....
به هر حال بازم شرمنده
سلام







میگم فریناز جان، اولا ممنون بابت عیادتت
ولی یه گله دارم:
مگه نمیدونی واسه عیادت مریض باید کمپوت ببری؟
.
.
.
.
.
.
اااااااااا یادم نبود اهل اصفهانی
میگم حرفاتو زدی حالا سلام میکنی؟






سلام به روی ماهت
خواهش می شه... وظیفه بود خانوم سر شکسته
خوبه خودت می دونی اصفهانی اما
چه توقعا از آدم دارن واللا!! حالا شاید یکی ازکمپوتای مطهره رو واست آوردم
چند تا کامنت بالاتر، استاد عزیز( کوروش) یه شعر نوشته که من خیلی دوسش دارم.
استاد بسی ممنون
استاد کورش شعراش تکه
مثل خودش
قلبم دارد شهید می شود ... شهید یک قطره از چشمه ی عشق بی انتهایت ....
سلام نازنین . اینقدر زیبا بود و دلی ... که نمیدونم چی باید گفت . ممنونم گلم . سرشار عشق باشی همیشه .
سلام سهبای مهربانم...
سپاسِ بودنت بانوی نرگس
دلم عشقی حقیقی می خواد... دل پاکت واسم دعا میکنه دیگه؟ خیالم راحته
سلام. این روزا حرفم نمیاد بانو...
بقول فاطمه حرف مگو زیاد دارم.
سلام

بابا آوااااااتور
میگم سها می بینم که نمک گیر بلاگ اسکای شدی
یه دفه وبلاگتم بلاگ اسکای کن دیگه
الان خونه فاطمه ام. دیدم تو وبش نوشته بودی. اومدم حالا ببینم.
پس خود فاطمه کجاست؟


فاطمه مگه هنوز اینجاست؟
آخخخ جای من خالی
سها برو یخچالشونو از طرف من خالی کن و بیا
salam are vaghean canada zendegi mikonam,na man 3/4sali hast blog daram ama bloge ghablim por az khatere haye talkh bud velesh kardam,ino az no shuru kardam,mamnun ke umadi pisham
سلام

خوشحالم که هنوز ایرانی بودنت یادت نرفته شهرزاد جان
امیدوارم این وبلاگو با شادی و دلی خوش همراه با بهترین خاطرات بنویسی
شاد باشی و آرووووم در پناه حق
سلام...
ما هستیم اینجا پیش هم ...با سها...
هنوز اینجام بانو...
نرفتم...
میام خصوصی میگم واست...
سلام بانو

اونوقت تو الانه باید یه جای خوب باشی که
ایشالله زووووووودی میری و جای ما رو هم خالی می کنی
راستی یخچالتون سهم منه ها
با سها هماهنگی شده از قبل
حرف از دوری و دلدادگی که می شود ذره ذره ی وجودم میلرزد...
قصه را نمیدانم اما آرزو میکنم آخر قصه ات شادی تو باشد...
خوش آمدی سمانه ی عزیز
و همچنین شما... کم شدن فاصله ها را برایتان آرزومندم
فقط یه قطره؟!
همون یه قطره قلبمو از شهادت نجات میده...
نقاش خوبی نبودم
اما این روزها به لطف تو
انتظار را دیدنی میکشم!
آپـــــم آبجی
عالی بود مهسا جان

ممنون...
ببخشید عزیزم بعد از چند روز دیدم که آپی
چشم در اولین فرصت حتما میام پیشت
ناراحت نمیشم عزیزم







. خوب شدم دیگه، زمان کمپوت اوردن تموم شد
شاید اگه تو هم همچین آپی تو وب من ببینی همین حرفو به من بزنی.
درضمن، حق داری، به قول خودت اینجا راحت نباشی کجا راحت باشی؟
پس راحت تر از همیشه باش
درضمن، من از کمپوتهای مطهره نمیخوام
نمی دونم.. شاید

ممنون نگین جان
اگه نتونیم مقاوم باشیم امتحان خدا رو می بازیم....
آره دیگه حتما تا الان سرت خووووب خوب شده
پول کمپوتا می ره تو جیب خودم
عشق که باشد هر کجا که مرا ببری در آرامشم....
قشنگ بود...
آپم
و جمله ی شما هم خیلی قشنگ بود...
چشم حتما خدمت میرسم
نه مث که من برداشتم یه چیز دیگه بوده
ولی به فکرمنم بسیار مرتبطه
راستی جوابتو دادم
شکر خدا دخترم
هزار مرتبه شکر
خب می شه چندین برداشت ازش داشت.... اصولا این سبک و خط که می نویسم واسه دلتنگی های زمینیه...
آره خدا را شکر که دختری
سلام
چی کار کنم الان
آهان!
سوت می زنم
من نظری ندارم
سلام

واللا نمی دونم چی بگم بهت!
خود من اگه بخوام واسه این چند تا جمله نظر بذارم یه ۱۰-۲۰ تایی تو آستین دارم
مگه چارباغه که سوت میزنی؟
من باید برم یه کلاس، این مشکل نظر گذاشتنم رو حل کنم
چی کار کنم خب، باور کن حرف پیدا نمی کنم
تو توی زندگیتم همینطور کم حرفی؟
بیچاره شوهر آینده ات گلی
یه شوهر کر بگیر که خسته نشه از سکوتت
گلی، استاد بهتر از فریناز پیدا نمیکنی
از ما گفتن بود
ما متعلق به همه ایم

بفرمایید
بفرمایید
این قدر دست نزنید دارم آب میشم
و آن فقط یک قطره نجات خواهد داد کویر خشکیده ام را چون دریا
عالی نوشتید تبریک
خوش آمدید و ممنون از لطفتون...
چشمان شما عالی میبینه
وبلاگ بسیاز زیبا و دوست داشتنی داری
ممنون
آره نگین جون حق با توئه، چرا به فکر خودم نرسیده بود
هزینشم مشکلی نیست، فقط من شاگرد خنگیم باید حسابی حوصله به خرج بدی
ساعتای آزادتُ بگو با هم کنار میایم
من نبودم اینجا کنفرانس راه انداخته بودین؟


واللا میبینی که سر و دست و پاهام خیلی شلوغه
حالا تو سر کیسه رو شل کنی منم وقت پیدا میکنم واست گلی جون
خودتم می دونی که خنگی
سلام دوست عزیز
واقعا وبلاگتون آرومه و قشنگه...نوشته هاتون خیلی زیبا هستن....
متن قسمت درباره وبلاگ واقعا به دلم نشست
اجازه هست لینکتون کنم؟
سلام
ممنون
شما که مختارید... منم میام وبتون خوشم اومد بهتون میگم...
تبادل تو کار من نیستا
گفته باشم از الان
میگم چرا برا نوشته هات کسره ضمه میزاری جون فری نزن تو کار عربی خوشم نمیاد نه از عرب نه عربی همیشه تو درسا با عربی مشکل داشتم
نه بابا عربی چیه!


ال که نداره بگی عربیه
آخه دوست میدارم با علامتا بذارم
حس میکنم سخت تر میشه خوندنش
آزار دارم مگه نه؟
سایتون سنگین شده خانوم خانوما
واللا سایه مو نمیدونم ولی خودم که سبک تر شدم از ماه رمضون تا حالا
فریناز خوب فهمیدم چی گفتی
کاملا درک کردم ... چه قدر سخته ... طعم قشنگ محبت رو بچشی و بعد حس کنی دیگه هیچوقت حق حس کردن اون لحظات و اون طعم شیرین رو نداری

نگینی!!!


تو هم آره؟؟؟
ملت درگیر بودن یه زمانی یا
فقط این گلی بی بخار مونده
سلام
چه دعای نابی ! چه طلب با احساس وزلالی !!
اونم توی باغی که اکثر گلهاش ، قدر دستای پینه بسته باغبون رو نمیدونن !!!
زیبا مثل همیشه
سلام

کجایی آقا مهرداد؟
نمی گی دلمون واسه کهکشانی ها تنگ میشه؟
و چه توصیف شایسته ای بود...
شما استاد مایین مهرداد خان
سپاس
هر چی آرزوی خوبه مال تو...
و چندین برابرش واسه داداش مهرداد گلم که هوای آجی بزرگه رو همیشه داره
سلام
همیشه عاشق باشی...
همیشه عاشق بمانی.
سلام
شما هم که خیلی وقته زیر رگبار ما خیس نشدین
عاشق خدا را آره... ولی عاشق زمینی ها رو!!! نمی دونم فعلا که برام تعریف نشده
ممنون از دعای زیباتون
آبجی تو یهو کجا میری ؟؟؟؟؟؟ کجا میشی یهو
دلم میگیره وقتی یهو اینجوری پیدات نیست
از همون شب ۱۹ قدر زندگیم خیلی عوض شده مهسا....

حتی از اینجا هم زود خسته میشم! دنیای واقعیم که دیگه هیچ!
اما با این حال میام عزیزم....
دیر و زود داره اما سوخت و سوز نداره
سلام فریناز عزیز
حتما بیشتر از یک قطره خواهد داد ... خیلی بیشتر ...
سلام سایه ی عزیزم
به لطفش اگه باشه آره... ولی فعلا خودشم نیست چه برسه به لطفش
سلام
خوبی؟
کمی هم ازین چشمه به ما هم بنوشانید
سلام
ممنون
شما از چشمه ی خودتون بنوشید بهتره
الان خیلی دقیق تر از اون موقع خوندم متنت رو و تازه خوب حسش کردم اون موقع شلوغ بود اینجا درست حسش نکردم...
قابل درک بود بانو...خیلی...
قلمت عالیه فریناز...عالی...
آره دیگه


سها داشت میرفت یخچالتونو خالی کنه تو هم دستپاچه شده بودی حتما
ممنون فاطمه جونم
به عالی بودن قلم تو نمی رسه بانو جان....
استاد منی فاطمه...
راستی اون قد مجذوب متنت شدم که یادم رف سلام کتم...
شرمنده...سلام بانو...
سلااااااام به روی ماهت عزیزم
خوشحالم که خوشت اومده... از ته قلبم میگما
دوستان عزیز لطفا تشریف ببرید توی حیاط خونتون یه نگاه به آسمون بندازید







فک کنم فریناز رو اونجا بشه پیدا کرد
فریییییییییییییییییییییییییییییناز
کجایی بابا؟
گلوم درد گرفت از بس داد زدم و صدات کردم
بیخیال ستاره ها شو
بیا پایین بچه ها منتظرتنا
مگه من ستاره ام یا ماه یا خورشید؟
از دست تو نگین
خیلی باهوشی
مخفیگاهمو پیدا کردی
یکی از بال هام خراب شده بود نمیتونستم بیام پایین خو...
شرمنده ی تو و بقیه ی دوستان
عصر کانال اصفهان داشت ۳۳ پل رو نشون میداد فریناز

خشک ِ خشــــــــــــــک
حیفه بخدا
خشکیش که آره... ولی کمرشو شکستن نگین



زدن یکی از پایه هاشو شکستن
اگه رفتم و خلوت بود عکس میگیرم ازش میزارم واستون...
نمی دونی چقدر واسه ما اصفهانیا سخته! مخصوصا اینکه الان کل چهار باغ با تمام درختای قشنگش به خاطر مترو خراب شده...
همه ی درختاشو بریدن!
دیگه اصفهان نه زاینده رود داره نه ۳۳پل نه چهار باغ
دلم میخواد یه موقع هایی دیگه اصفهان نباشم.... واسه ماها خیلی سخته دیدن خرابیه این چیزا
اطلاعیه مهم :



یه عدد فریناز گم شده از یابنده تقاضا میشود هرچه سریعتر گمشده رو تحویل بلاگ اسکای بده
مژدگانی هم خودش میده
با تشکر مدیریت دوستان اسکای
حالا چرا بلاگ اسکای؟
آدرس خونه خودتو میدادی خو
از کیسه خلیفه میبخشی؟
من گورم کجاست که کفنم باشه
دوستان اسکای
میشه دوستان آسمونی
منم همینا که نازی میگه
منم همونا که به نازی گفتم
ما در میان کوچه های سبز احساس به دنبال قدم های تو می گردیم





پس کجایید بانو فریناز
جمعی از اهالی دنیای مجازی
درود ر ف ی ق عزیز


ببخشید... من اگه بتونم با سر و پا خدمت این دنیا و دوستای خوبم میرسم اما خب گاهی سر و پاتو که هیچ بال هاتم میبندن! اونوقت از تو آسمونا نمیتونم بیام اینجا
الانه بال هام درست شده اومدم پیشتون
سپاس
دوستان عزیز و گرام بنده تا همین الان تو آسمونا بودم و فرینازو پیدا نکردم.
حالا اگه ممکنه همه دسته جمعی بریم توی دریاها دنبالش بگردیم.
من که رفتم.
اول از همه از کارون خودمون شروع میکنم تا برسم به دریاها ( کارونم بالاخره یه رودخونه س و به دریا منتهی میشه )
پس از رودخونه ها هم غافل نشید!!
آخه میدونی چی شد نگین؟


بال هام که درست نمیشد! منم دامن یکی از قطره های بارونو گرفتم و رفتم تو یه دریایی قائم شدم
بعد یه ماهی اومد اون یکی بالمم خورد
حالا دیگه هیچ بالی نداشتم شنا کنم بیام رو آب!
نمی دونم یه دفه چی شد که یه موجی اومد منو پرت کرد رو ساحل
از ساحل تا به اینجا برسمم تا صبح طول کشید...
اینم قصه ی این روزای نبودنم