آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

بیست و هشتمین جمعه ی انتظار

سلام بر فرزند پاک ترین پاکان عالم...

سلام بر یـــگانه منـــجی بشریـــت...

سلام بر مهدی..بر آقای خوبی ها...


مهدی جان!

می بینی... جمعه هایم دیگر دارند عطرِ تو را می گیرند...صبح ها آن لحظه که بوی نُدبه سراسر فضای آسمان را احاطه می کند، خورشیدِ حضورت بر سیاهی شب می تابد و انوار لبخندت بر جای جای روحمان بوسه ی عشق می زند...

و طلوع صبح های جمعه پُر از شادترین رنگ های عالم است.... پُر از خبری خوش... پُر از حسی تازه پس از یک هفته بی قراری...

                                                   پُر از یادِ توست آقای خوبی ها


و می نشینم کنارِ نسیمِ سحری که عطر حضورت را در جای جای فضا می پاشد...با نسیم تا خودِ صبح، تا طلوعِ حضورت درد دل ها می کنیم و حرف ها می زنیم و وصف تو را می سراییم در لحظه به لحظه ی نفس هایمان... و می آیی و گرما می بخشی بر زمزمه های عاشقانه مان... بر حرف های یواشکی مان.... بر گریه های یخ زده از نبودنت نورِ امید می تابانی و گل گونه هایم با اشک شوقی لبریز از گرمای حضورت، آبیاری می شود


و این است رازِ زیباتر گشتنم در طلوع هر جمعه ی انتظار...


گوش هایم

چشم هایم

دستانم

به دلم حسودی می کنند...

یادت با طفلِ قلبم تاب بازی می کند و گوش هایم هنوز در انتظار صدای دلنشینِ تو،پشت پرده ای در انتهای دالانشان چنبره زده اند...

یادت با طفلِ بازیگوش قلبم توپ بازی می کند و تیله ی چشمانم هنوز در حسرتِ قِل خوردنی بر سیمای نورانی ات درجا دورِ خود می چرخد...

و دستانم...

فقط حرارتِ وجودت ازفاصله ای به قدر یک نگاه کافی ست تا یخِ همیشه بسته در پس و پیچ مویرگ هایش را برای همیشه آب گرداند...

دستانِ من همیشه سرد بوده... مبادا روزی گرمایی را بچشد و گرمای وجود تو نباشد مهدی جان!!!


و حالا می رسم به این فراز زیبای ندبه ی جمعه هایم...


*...لَیتَ شِعری اَینَ استَقَرَّت بِکَ النَّوی،بَل اَیُّ اَرضٍ تُقِلُّکَ...*


*... کاش می دانستم که کجا دل ها به ظهور تو قرار و آرام خواهد یافت،

یا به کدام سرزمین اقامت داری...*


دلم می خواهد بدانم در کجای این کره ی بزرگ می شود در جوار نفس های تو ریه هایمان بوی دم و بازدم هایت را بگیرد...

کاش جایی بود که دل هایمان با حسِ حضورِ تو آرام می گرفت...


به مشهد الرضا که می روی، همین که پا در خاکِ مقدسش می گذاری، دلت ، جانت ، روح و روانت آرام می گیرد... حسِ بودنِ روحی خدایی در جای جای تنت جا خوش می کند و تو سرشار از آرامش می شوی... سرشار از بوی خدا... بوی بندگان خالصِ خدا... بوی رضا... بوی رضا... بوی رضا...

 

و دلم مشتاقانه مکانی را می طلبد که آرام گیرد در فضای سرشار از عشقِ تو آقای خوبی ها...

کاش بیایی...

کاش بر ما بنمایی جایی را که در جستجوی تو روزها به اعتکافِ عشق بنشینیم و روزه بگیریم روزهای نبودنت را...


مهدی جان!

کاش جایی بود که دل هایمان با حسِ حضورِ تو آرام می گرفت ....




تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید


اَللهُمَّ َعَجِّلْ لِوَلیِکَ الْفَرَج


تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید


رگبار1: سلام  جواب نظرات را خواهم داد... همچنان مهمون داریم و نمی تونم نت باشم...الانم خواب بودن یواشکی اومدم

از مهر و محبت تک تک دوستان عزیزم بی نهایت سپاسگذارم

نظرات 22 + ارسال نظر
محمد جمعه 8 مهر 1390 ساعت 08:29

تیک حضور بود؟

نازی‏ جمعه 8 مهر 1390 ساعت 08:51

دومممبرم متنو بخونم

محمد که حرف نزد..خودت اول می شی

خوش بگذره

نازی‏ جمعه 8 مهر 1390 ساعت 09:04

آجی عالی بود،خیلی آروم شدم

خوش حالم که آروم شدی

شدم فریناز قبلی یا نه هنوز؟

مریم جمعه 8 مهر 1390 ساعت 11:04 http://najvaye-tanhai.blogfa.com

می آیی ای فردای یلدای پریشانی
از انتهای جاده های خیس بارانی
با کاروانی از گل و لبخند می آیی
در واپسین انتظار تلخ و طوفانی
ای صبح یلدایی ترین شبهای تاریخ
آرامش دیروز یک فردای طوفانی
اینجا غروب عمر انسان بودن است
بازار وحشتزا ترین بحران انسانی است
کی می رسی ای دادخواه داد مظلومان
تا آدمیت را دوباره زنده گردانی
ای انتهای ظلمت شبهای بی ایمان
شرقی ترین خورشید عالمتاب ربانی
ردو خموشم من برای تو دلتنگم
تا به کی زیر ابرهای صبر می مانی
درد نهان، سرّ مگو، راز مپرس از من
بهتر ز من می دانم ای آقای من که می دانی
شد سینهُ آئینهُ آدینه ام مجروح
ای التیام ندبه های صبح عرفانی
باز آی ای احساس باران بر کویر کال
ای یوسف گمگشتهُ دل های کنعانی
من فدای این جمعه های انتظار نوشتت بشم نازنینم

ممنون مریم جونم...
چه شعر زیبایی رو چاشنی نامه ی انتظارمون کردی دختر

وقتی شما ها هستین حس بهتری دارم واسه نوشتن و ادامه ی نذرم...

یکتا جمعه 8 مهر 1390 ساعت 15:38

سلام با تاخیر

دباغی باز کردی؟
باشه بابا جایزه ت و میدم
به اسکین من جی کار داری

روز توام مبارک با تاخیر

روز دخترای خوبی مث من و تو و اون و ما و شما و ایشان


باشه حالا بقیه ش هم مینویسم
توام شدی مهدی؟

ویروسیه انکاری


اول شدنت تو حلقم
همه جا اولی دیکه
فدات بشم عزززززیزم
برکشتی حالا کجا بودی ؟ ها؟ها؟ها؟

سلام
تاخیرت جایز نیستا

آر دیگه چی فکر کردی پس

مگه الکیه اول شدن!

ممنون... من که خوبم حالا تو رو نمی دونم

خب خودت خوشت میاد جای حساس فیلم برق خونتون بره؟؟؟
نـــه! خوشت میاد؟؟؟

ادامشو سریع بذار بیایم...

نوشتم که کجا بودم... رفته بودیم تو غار

سهبا جمعه 8 مهر 1390 ساعت 18:01 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام نازنین .
یاد هفته پیش و دو هفته پیشش انداختی و اون دو تا دعای ندبه دوست داشتنی . کاش میشد همیشه از این دعا بهره مند بشم ...
حیف ...

سلام بر بانوی نرگس نازم
من هم جاهایی رو که دوست دارم رو می خونم...
مخصوصا معنی هاشو

امیدوارم دوباره برید و بخونید ... خیلی حال و هوای خوبی داره اون لحظه ها

مهرداد جمعه 8 مهر 1390 ساعت 19:55

سلام
آبجی فریناز میگم شما خوب مهمونداری میکنیدا
خسته نباشی
با این نذر قشنگت جمعه هام رو بهتر کردی
چقدرم زود ۲۸ تا جمعه رفت
مراقب خوبیهات باش

سلام
آره... چی کار کنیم! خودشون خودشونو دعوت می کنن شبم می مونن دیگه
حالا خوبه دیشب رفتن که امروز بیام دانشگاه

تو که پای ثابت این روزای منی مهرداد... یه دنیا ممنونم ازت داداشم

به همچنین

فاطمه جمعه 8 مهر 1390 ساعت 20:14 http://rafigheshafigh.blogsky.com

السلام علیک یا باب الله
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر


آمیـــــن

بانوی شرق شنبه 9 مهر 1390 ساعت 01:18 http://royavash.blogsky.com

چه عاشقانه نوشتی فرینازی

بوی خدا رو میده رویا

عاشقانه تر از این ها رو می طلبه...

ر ف ی ق شنبه 9 مهر 1390 ساعت 08:42 http://www.khoneyekhiyali.blogsky.com

آقای خوبی ها
ناب ترین لحظه های بیقراری ام
بی گمان همین لحظه هایی است که
بی قرار توام
تو که بیایی
ماه از پنجره می تابد
ومن چنان شاد می شوم
که تمام عاشقان درونم می رقصند
سلام فریناز عزیز
راز زیباتر شدن جمعه های انتظار
شاید همین دلنوشته های زیبای تو باشد

تو که بیایی
ماه از پنجره می تابد...

سلام بر رفیق دیرین این دیار
و شاید زیبایی اش برای خانه تکانی هفت روز دیگرم باشد در غبار بی یادیه آقای خوبی ها...
به زودی خدمت میرسم... ببخشید اگه نمی تونم بیام الان...

سپاس برای همه چیز رف ی ق عزیز






رمانتیک شنبه 9 مهر 1390 ساعت 09:25 http://www.romantic6370.blogsky.com/

سلام فرینازجونمممممممممممممممممممممممممممممممم
چطوری خانمی
عالی بود
قربون اون دل پاک و مهربونت برم
برای من هم دعا کن آجی
موفق باشی

سلاااااااااااااااااام زهرای مهربونم
ممنون...خوبم به خوبیه شما
من همیشه واسه آجی های نازم دعا میکنم...

زنده باشی عزیزم

سلام و خسته نباشید
بسیار مطالب ارزنده و پرباری بود. انشاالله موفق باشید
از شما دعوت مینمایم وبلاگهای هرهفته یک حدیث و فقط شیمی را ملاحظه نمایید بسیار خوشحال میشوم تبادل لینک نماییم.
۰۹/۰۷/۹۰
دیانت

سلام ممنون
اتفاقا با شیمی زیاد سر و کار دارم

چشم خدمت میرسم

گل مریم شنبه 9 مهر 1390 ساعت 18:16

سلاااااام
بعضی جاهاش خیلی قشنگ بود

روزت مبارک... (دو روز تاخیر) ایشالا سال دیگه تبریکم یه مدل دیگه میشه
امروز به همه ی بچه ها سر زدم چشمام درد گرفت

داشتم میومدم بگم منو یادت رفته
آخه همه جا بودی جز اینجا

که الان دیدم اینجایی

تله پاتی رو حال کردی؟

ممنون...

بخوابی خوب میشه

فاطمه یکشنبه 10 مهر 1390 ساعت 09:17

سلاااااااااااااااام...
خوبی؟؟؟
من بالاخره اومدم وبت...دیشب فقط وبمو به روز کردم و سرع رفتم...چون اونقدر خسته بودم که دیگه این جوریشده بودم...
میگما من نسبت به قولم بد قول نیستما....نبودم که بیام...
وگرنه حتی اگه کار هم داشتم بازم جمعه ها رو اومدم...
خوندم هر دو جمعه رو...یعنی با اجازت تموم مطالبی که نبودم...
مراقب خودت باش بانو...
سبز باشی

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااام
ممنون تو خوبی؟

رسیدن به خیر
زیارت قبول

میدونم عزیزدلم... تو حضوری رفته بودی ما از پس پرده مینوشتیم...

یه دنیا ممنونم... آدم یه دوست مثل تو داشته باشه دلش به اندازه همه ی دنیا گرم میشه بانو

فاطمه یکشنبه 10 مهر 1390 ساعت 09:21

راستش یه جا هست که میشه حضور آقا رو حس کرد...سامرا...سرداب امام زمان...جایی که ایون ازون جا از نظر ها مخفی شدن...
و همین طور مسجد سهله تو نجف که مسجد خاص ایشونه...
با سرداب امام زمام که یه زیر زمینه خیلی حال کردم...پر بود از حس خوب بانو...
راستش حرف زدن در موردش خیلی سخته...
به یادت بودما اونجا....
همه جا...

گفتم بوی خدا رو گرفتی فاطمه....
دیدی راست میگفتم؟

همش صدات میکردم که بهت برسه

تله پاتیم قویه فاطمه

ممنون عزیزدلم

فاطمه یکشنبه 10 مهر 1390 ساعت 09:22

باور می کنی.مگه نه؟؟؟

آره عزیزم... یه چیزی بیشتر از باور...

حس میکردم

مهسا یکشنبه 10 مهر 1390 ساعت 09:40 http://Www.mano-mano-mano-man.blogfa.com

سلام آبجی جونم خوبی ؟ بازم با خوندن مطلبت پُر شدم از خدا ...

سلام عزیزم
کجایی؟ نیستی خیلی وقته!

خوشحالم...

باشو یکشنبه 10 مهر 1390 ساعت 11:04

سلام فرینازجونم کجایی عزیزم؟ سری حالی نمی پرسی کجایی گل من بیا منم دلم بارونی شدازحرفات اللهم عجل لولیک الفرج

سلام
ممنون
آدرس نمی ذاری آخه

خب آدرس بذار بیایم پیشت

آمین

ندا یکشنبه 10 مهر 1390 ساعت 11:19 http://www.neday-zendegi.blogsky.com/

سلام خوشحالم میبینمت دعامون کن محتاجیم به دعا

سلام...
همیشه دعات میکنم خانومی
همیشه

عاشق کوهستان دوشنبه 11 مهر 1390 ساعت 09:28 http://mountain.persianblog.ir

سلام عزیز

به به لذت بردم

ممنونم
اللهم عجل لولیک الفرج

سلام

خواهش میکنم

آمین

عاشق کوهستان دوشنبه 11 مهر 1390 ساعت 09:31 http://mountain.persianblog.ir



درود و سلام بر امام زمان(عج) و عاشقانش

به به لذت بردم

فداش بشم الهی

لطف دارین

Ziba چهارشنبه 13 مهر 1390 ساعت 07:31 http://zibaaa.blogsky.com/

چقدر من تنبــــــــــــــل شدم واسه وبلاگ اجی فریناز خودمممممممممببخشی خانومی

عیب نداره عزیزم
این آواتورت منو یاد قر های خودم میندازه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد