ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
انارِ سُرخ تَـرَک خورد
مجنون، عــاشق شد
لیلی اما ! مجنون شد
مجنونِ مجنون ...
لیلی گریه کرد
انارِ دلِ لیلی، تَـرَک خورد...
مجنون پشیمان شد
انارِ خودش را از دست داده بود...
مجنون گریه کرد
لیلی اما روزها بود که رفته بود...
دانه ای از انارِ دلِ لیلی هنوز در دستِ مجنون جا مـانده بود...
آخی
واسه چی؟
دلم گرفته بود...
همین
دلکم...
ب
ی
چ
ا
ر
ه
سلام...
چرا بانو؟؟؟
خوبی؟؟؟
سلام...
آره عزیزم... خوبم.
مینویسم آروم میشم...
دلم از مجنون گرفته بود! شایدم لیلی!
نه
اصلا شاید دلم از انار سرخ گرفته باشه
من میمیرم واسه انار ترش

دوباره تو مردی؟
منم که کلا کشته مرده ی انار سرخ و ترشم
نه مثله اینکه باز محمد باید دست به کار شه!
من نمیدونم آچار فرانسه فامیل که بودیم باید آچار فرانسه جوامع بشری هم بشیم!!!
چرا؟
نظر بعدی
دست به چه کاری اونوقت؟

ماشینم درسته ها
اون ماشینم فعلا با باتری کار میکنه
من نمیدونم چاه باز کن داریم...

لوله باز کن داریم...
در قوطی کنسرو و نوشابه باز کن داریم...
دل باز کن واسه دلهای گرفته نداریم!...
فکر کنم باید آستینها رو بزنم بالا یه دل باز کن واسه آجی درست کنم
(از سری ایده های فداکارانه از محمد ٬ دهقان فداکار بلاگ اسکای:دی)
نداری؟


پس داداش مکانیک میخوام چی کار؟!
منتظرم محمد... فقط سریع بساز... خونم رد نمیشه ها
بیشتر شبیه پترسی تا ریزعلی
آجی سعی کن دلت گرفته نباشه به زودی خبرهای خوشی از دل باز کن من و پسرخاله ام میاد!!!
اگه مثل همون غذا پختنتون باشه از الان باید بگم اشهد الله اله...
ولی اون پسر داییت بود انگار...مگه نه؟
سلام
میگم از اون پستای ذهن در گیر کن بودا
از اونایی که تا آدم میخونه با خودش میگه الان فریناز در چه حاله
تا اسم انار میاد آدم دهنش آب میفته
حالا از اینا بگذریم
یه سوال
لیلی هم مجنون رو دوسداشت؟
راستی وبلاگدار شدم البته فعلا چیز خاصی توش نیست
سلام





آره دیگه کلا درگیریه اینجا
الان در حال... آنلاینی میباشیم
آره... خیلی دوستش داشت
مجنون مجنون بود...
وااااااااااااااااااااااااااااااای
تبـریــــــــــــــــــــــــــــــــــک داداشی گلم
بالاخره اغفالای ما اثر دادا
خبر خیلی خوبی بود... امیدوارم پایدار بمونه
سلام
دانه های جا مانده انار دست به دست میچرخند ... گاهی از لابلای انگشتان بر زمین میریزند و کسی حس خم شدن و جمع کردنشان را هم ندارد ...
زیبا بود .. پر از حس قشنگ
سلام
وقتی میریزن نمی بینمشون... با قدم های غرور لهشون میکنیم...
دلم واسه قرمزیشون خونه... خون!
ممنون...
وگاهی نیز پشه مانع رسیدن شکیبا به اناری شیرین میشه!!
الـــــــــــــــهی بمیره اون پشه
انار فقط ترش و قرمز شکیبایی
فرینازجون سلام عزیزم بیایه نظرقشنگ یادگاری بذار
باشو جان لطفا آدرس بذار
من کجا بیام آخه؟؟؟
نه اونکه پسر داییم بود سرش شلوغه
پسر خاله ام یکی دیگه اس
میشناسیش که!!
آره... گفتم که پسر داییت بود تو هی میگی پسر داییت نبود... یعنی برعکس

چی شد نفهمیدم
بی خیال...
آره من کلا ایل و تبار تو رو میشناسم
خیلی متن زیبایی بود...
واقعا همیشه برای عشق های که میرند خاطره هائی میماند خاطره هائی که هیچ گاه جاشون پاک نمیشه
دیگه مجنون که با لیلی این کارو بکنه فاتحه عشقای آبدوغی از اول تولد خونده ست
نیومدی که...
اول صبح اومدم اما نیومده بودی
ببخشید عزیز دلم


از ای پیم ببین صبحم باز کردم وبتو اما داشت سرویسم میرفت نتونستم نظر بذارم...
فکر کن از شنبه تا چهارشنبه هر روز از ۸ صبح تا ۴:۳۰ کلاس دارم
شرمنده الان میام بانو
گفتی انار، یادش خودش افتاد...

من عاشــــــــــــــق انارم...
الان بدجوری هوس کردم جون شوما
منم عاااااااااااااااااااااااشق انارم


اونم قرمز و ترش
ولی تو بهت میاد شیرین دوست داشته باشی
می خرم برات
دختره داره غرق میشه میگم دستتو بده به من میگه می خوای نجاتم بدی؟
پــَـَـ نــه پــَـَـــ میخوام واست لاک بزنم!
بخون حال و هوات عوض بشه
به یارو میگن روزه ها رو میگیری ؟
میگه دو روز اول رو نگرفتم ، دیدم میتونم نگیرم
بقیه رو هم نگرفتم!
خیلی باحال بود سینا
دومی از این آبگوشتیا بود اما باحال
ممنون
سلام
عجب لذتی بردم از این انار...
دست مریزاد.
اگر مجنون دل شوریده ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بی...
سلام
لطف دارین
خیلی قشنگ بود فرداد خان.... سپااس
برین کنار من اومدم

انار بیرون زیاده ها، بهش بگو بره بخره
میگم مجنون عجب اناری داشتا
خوش اومدی
انار خودش خریدنی نبود... مجنونم گاهی سیماش قاطی میکرده
اوموقع برقکار نبود بیاد سیم پیچیاشو درست کنه که قاطی نکنه بنده خدا
اناراشو از کجا میاورد پس آیا؟!
برق کار!!!
نه دیگه اون روزا چراغ نفتی بوده انگار
اناراشو از رو درخت دیگه
دل لیلی هم بود خب
مشکلی هست هنوز؟
صد دانه یاقوت دسته به دسته
با نظمُ ترتیب یک جا نشسته...
.
.
.
خب چی کار کنم نظر دیگه ای به ذهنم نرسید
اسم انار میاد همین نظرو میدی یا

یادته یه پست داشتم انار دل... اونجا هم همین نظرو دادی
ثبات شخصیتیت منو کشته
فریناز عزیز
سلام
با لطافت نامه ی پر از لطفت شاد شدم و از بودنت به خود بالیدم بانو
نازنین رفیق! آشنای راه دور ... شکرت
زیبا نوشتی ...
لیلی و مجنون و همان نار
نبینم فریناز ... گرفته باشد
قربان دل نازت عزیز
سلام نسرین جان
بالیدنت آرزومه عزیزم...
دله دیگه... از بی وفایی ها ... از نامهربونی ها... از نادیده گرفته شدن ها... از رفتن های بی بازگشت می گیره...
لطف کردی نسرین جان
یه لحظه بیا طرف ما
به چشـــــــــــم داداشم
سلام فرینازی .




الان با خوندن این نظرت من اینجوری شدم
میدونی من بچه نمیخوام .
خدا نکنه .
انشالله خودت ده تا بیاری همه شون تو سرت واق واق کنن
میخوام شوهرم دوست نداشته باشه من بچه میخوام چیکار همین دو تا بسه
سلام خانومی



خب مگه بده؟
نگاش کن گل گلی شده از جوش
حالا بذار باباشون بیاد بعد یه مهدکودک میزنیم
در مورد ایشون هیچ نظری ندارم...
اگر یک بار دیگه از این دعا ها برام بکنی دعا میکنم خدا ده تا پسر وده تا دختر بهت بده تا نتونی موهات راهم شونه کنی


پس بیشتر دعا میکنم برات
منم که عاااااشق بچه
خدایا به این فریناز بانو ده تا لیلی عطا کن که مجنون بیچاره از دست همشون سر به بیابان بذاره
آمین
آمیــــــــــن
بلند تر بگو دومیشو
چرا دونه انار را گذاشتی دست مجنون بمونه برگرد برو پسش بگیر بیار آقا ما نیازش داریم .


میخوایم اون دانه را بخوریم
مجنون!!!

خوردنی نبود...
تیکه ی دل لیلی بود...
دانه.. انار.. دل لیلی..


سلام بانوی دریایی
متنت خیلی قشنگ بود. خیلــــــــــــــــــی
امیدوارم هیچ وقت دلت نگیره، چون اون وقت دیگه دل باز کن ِ آقا محمد هم چاره ی کار ِ تو نیست!
سلام عزیزم...
اومدی بیرون از لاک خودت
دلگرفتگی و دل باز کن قضیه ی زهر و پادزهره...
دل باز کن میشه همون عامل دلگرفتگی... که نیست الان!
سلام فریناز عزیز زیبا بود اما بیچاره مجنون تا کی باید دستشو بسته نگه داره !؟
سلام...
تا وقتی که اون دونه بهش جون بده...
لیلی که برنمیگرده
مجنونم به حکم مرد بودنش زود فراموش میکنه...
دونه رو... شاید حتی بخوره
و مجنون هرشب اون دونه رو توی دستش میگرفت و به خواب میرفت تا شاید خواب لیلی شو ببینه
خیلی قشنگ بود فریناز جون
و غمگین
لیلی بره تو خوابش من میدونم و اون!!!
مجنون بی خود کرده بخواد فیلش یاد هندستون کنه
اون موقع که انار خودشو نادیده گرفت باید فکر اینجاهاشم میکرد
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین درختان اسکلتهای بلور آجین زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه غبار آلوده مهر و ماه زمستان است
نبینم غمتو فریناز عزیزمممممممممممم
نمیشه گفت نباش تو این حال چون واقعا این روزا برای همــــــــــــــه هست و فرار ازش شاید غیر ممکن باشه ولی میتونی
ممنون زیبا جون
این آپا چی بود گذاشته بودی؟
امیدوارم حل بشه مشکلت
فدای داری عزیزم
قربونت
انقد انار انار کردین دهن منم آب افتاد
خب بفرمایین
نوش جان
سلام فریناز

همیشه با جمعه های انتظارت دلم میگرفت و اشکم درمیومد
حالا با این پستت و این آهنگ ِ ...
یعنی دیگه ...
فریناز...
چی بگم من به تو الان؟؟
اشکمو درآوردی بخدا
هیییی

دلم به درد اومد نگین...
به زمان نیاز دارم...
ممنون از حرف های خوبت عزیزم...واسه خودم سخت تره اما برای حفظ پاکیه رگبارم مجبور بودم...
نگین آدم پست زیاده
نمی خوام مطالب من واسشون حکم توبه رو داشته باشه
خودتو ناراحت نکنی یا
سلام بانو جان. من رفتم و اومدم و دعا گوی همه بودم. تو خوبی/ چه خبرا؟
امروزم رفتم از فاطمه سوغاتی کربلا گرفتم . جات خالی
سلااااام



زیارت قبول سهایی
منم می خوام خو
فاطمه دستم بهت برسه کشتمت
حالا خودت سوغاتیای منو رد کن بیاد تا به فاطمه هم میرسیم
سینــــــــا
شما باید بمونی...شما طرفدار داری.قلمت موثر واقه میشه اگه بری طرفدارات ناراحت میشن مثل من نیستی که اگه برم هیچ کی ناراحت نشه.
کی گفته اگه عمو سینای من بره ناراحت نمیشم؟؟؟
هر کی گفته بیخود کرده
میام... به زمان نیاز دارم... تحملم تموم شده بود سینا
باز دلت از چی گرفته فری سونامی؟
تو ندونی بهتره...
انگار یادت رفته نباید خبر بد بشنوی یا
خوب میشم ناری جونم
سلام فرینازی جونم
اگه خسته شدی و برات یک نواخت شده مدتی اینجا نباش
ولی میدونم که بالاخره بازم دلت هوای دوستاتو میکنه
چون اونا هم خیلی دلشون هوای توی میکنه
دوست دارم دوست خوبم
سلام خانومی

میام پیشتون... فقط اینجا نمینویسم فعلا
واسه منم خیلی سخته ننوشتن
منم دوستت دارم عزیزم
انار دلمان سالهاست



آبلمبوی دست تقدیر شده
دلم بد جوری گرفت فریناز عزیز
چه شده آن شیرین شکر شادو امید بخش مارا که با آمدنش
لیلیان گوئی مجنون دل می بینند و
قیس ها صدای پای لیلی؟
انتظار کشیدم تا این سکوت را در ارتباطی دریابم
هیچگاه چراغ امیدی نیفروختی
زمین خورده ام
برخاسته
به لباسم نگاه کردم
شاید در او چیزی است که نگاه مهرت را نگران دیدم
و حرفی از رد پا زدی
بهتم افزودی!!!!!!!!!!!!!
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کم آمدن من نه از سر دلیلی غیر مشغله است
که خود میدانی که با همه فرق می کنی
اما این فیلی شدن
و خانه جدید و بزرگ
چقدر مشغله ام افزود
بیا و کمی بر دانسته هایم بیفزا
که دل دل کردن در هراسم
ببخشید استاد...


میام براتون توضیح میدم...
بد موقعی اومدم پیشتون... درست همون پست که نباید!
دلم به درد میاد از دیدن رد پای ایشون...
یادآور اتفاقات بدن واسم!
میام خدمتتون الان... اینجا نمیتونم بیشتر جواب بدم
سلام
ممنون از حضورتون
مطالب وبتون جالبه .
تا که از جانب معشوق نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
همچنین:
امیدوارم دیگه جمعه ی منتظرانه نداشته باشیم.
.
.
.
و یار اومده باشه.
سلام
من کی اومدم آخه؟؟؟
ممنون
آی گفتین
این شعرو نیاز داشتم اما یادم رفته بودش
سلام فریناز








خوبی خانوم؟؟ سلامتی؟
یادی از ما نکنی یوقت
چقدر عوض شده اینجا... تو چقدر بزرگ شدی!!
راستی روز دختر هم مــــبارک
ببینم نمیدونی روز پسر کیِ؟
امیدوارم همیشه شاد باشی و زندگی بر وفق مراد...
سلااااااااااااااااااام






توی این حال و هوا خیلی خوشحال شدم دیدمت اینجا امیـــــن
خب تو که در حد جلبک شده بودی تو نت
نمیگی اینجا دلمون واست تنگ میشه؟
حسودی نکن! روز پسر نداریم
میبینی تقویمم شما رو ... حساب نکرده
ممنون... خیلی خوشحالم کردی
به همچنین
جه روزکاری شده هاااااا
دیکه درد دل دوستامم نمیتونم بشنوم
آره یادم نبود
اه
برات بهتره عزیزم

حتی رمزای بانو رو هم عوض کردم...
بهتره که این چیزا رو نخونی و نشنوی
حالت و سلامتیت واسم واجب تره عزیز دلم