ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
یه مـ ـکـ ـث...
نمی دونم تا کِی اما نیاز دارم به یه مکث
دلم زده شده از اینجا... از آسمونی که توش پُره از پرنده های گوناگون...
بین این همه پرنده کسانی هستند که حتی دیدنِ پروازشون از دور آزارت می ده...چون یکرنگ نیستن! چون رها پرواز نمی کنن... چون هدفشون از پرواز نمایشِ بال هاییه که همه ی پرنده ها دارن! چون پَرِت با نوکشون زخمی شده.چون می بینی واسه رسیدن به مقاصدشون...
نه بیشتر نمی خوام بگم!!
نه اینکه تحمل پروازشون رو نداشته باشم! نه... تحمل کارهاشون رو ندارم...
دلم می سوزه... هر کدوم بالاشون زخمی می شد یا خسته ی راه می شدن ضماد می گذاشتم روی بالشون تا خوب بشن... یه موقع هایی یواشکی... یه موقع هایی آشکار... اما روشِ تشکرها گاهی نوک زدن و زخمی کردنه...
دلم هوای یه جای دیگه رو کرده...یه جایی که با شروعِ اسمِ من، تموم میشه...
تا کِی رو نمی دونم اما فعلا اینجا نمی نویسم...
شاد و آروم باشید در پناه حق...
رگبار۱: جمعه های انتظار سر جاشه...
رگبار۲: دو دسته از آدما هستن که هیچ وقت امیدی به خوب شدنشون نیست:
۱- اونی که کمبود داره...از هر لحاظ !
۲- اونی که از نظر روانی مریضه...
امیدوارم هیچ وقت جز این دو دسته قرار نگیریم...
رگبار۳: گاهی وقتی دلی می شکنه خودمونو حلاجی کنیم... شاید نا خواسته پاشنه ی کفشمون توی دلش فرو رفته... شاید اون موقع توی گوشمون هندزفری بوده و نشنیدیم صدای شکستنشو...
شاید این ما بودیم که باعث دل شکستگیش شدیم...