ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
سلام برآل یاسین
سلام بر تو ای دعوت کننده ی خلق به سوی خدا
سلام بر تو ای خــلیــــفه ی خـــدا
سلام بر تو ای حجّت خدا
سلام بر تو ای ...
در دنیای خود که باشم تا دست و زبان یاری ام کنند سلام می دهم بر یگانه امام این روزهای انتظار...
و حالا سی جمعه است که خورشید جمعه هایم با سلام و درود بر تو طلوع می کند...همّت و تلاش و پشتکار که می خواهد اما همه ی اینها به کناری می خزند اگر تو نخواهی مخاطب دل های مشتاقانت قرار گیری مهدی جان!
هنوز پنج شنبه ها که می شود در تب و تاب شتافتن به حضور تو ام مولایم ...و در اشتیاق نوشتن جمعه ای دیگر از آسمان و ستارگان و ماه و خورشید ... از گل ها و پرندگان و درخت های سر به فلک کشیده ... حتی از مورچه ی رهگذر سنگفرش کنار خیابان هم حرف هایشان برای تو را سوال می کنم...
و عجیـــب زمانی ست که نام تو را بر زبان می آورم!
همین که می گویم مهدی، آسمان آبی تر می شود... خورشید درخشان تر... ماه زیباتر...
اطلسی ها شیپور بر آسمان می گیرند...
شمعدانی ها شاداب می شوند...
همیشه بهار ها، در انتظار بهاری زیباتر از هر بهار دیگری به پایکوبی می روند
و دیده ام که کاج مان قد علم می کند... دیده ام که سَرْو ها به استقبالِ ظهورت صف می کشند...
من دیده ام که زبان گنجشک پر از رقص می شود... دیده ام که سمفونی آمدنت را در قلب برگ برگش با باد می نوازد...
و دیشب نارونی را دیدم که تارهای زردش را هرس می کرد...می خواهد سبز سبز بماند حتی در این پاییز طلایی...
وقتی می گویم مهدی، گام های مورچه ها هم بیشتر می شود.حتی غذایش را بر زمین می نهد تا خبر شنیدنِ نامِ تو را به ملکه شان برساند و مژدگانی بگیرد
انگار همه می داند خبری در راه است...
و دل هایمان عجیـــــب قرص است به آمدن مسافری در راه...
مسافری که ســال هـــــاست دارد می آیـــد...
هنوز با یادِ نامِ زیبایت، به سلامی میرسم که مهربانْ معبودِ بی همتایم تو را بر ما وعده داده است... همراه با ضمانتی خدایی
.¤* اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَعْدَاللهِ الَّذی ضَمِنَهُ *¤.
*¤. سلام بر تو ای وعده ی خدا که خود آن وعده را ضمانت کرده است .¤*
پلکِ دلمان سال هاست که می پَرد آقا جان... جمعه ها که می شود کارزاری در راه است میان مژه های پایین و بالای شهر...
از پَریـدن خستـه ام مهدی جان...
هنـــوز هـــم نمی آیـــی؟؟؟
اَللهُمَّ َعَجِّلْ لِوَلیِکَ الْفَرَج
برای چی حال پریدن نداری آجی؟

فکر کنم سیستم پیشرانه ات بهم ریخته باید یه دستی به سر و گوشش بکشم
حس مکانیکیت گل کرد دوباره؟
بسم الله...
حیفه سوم نشم
واقعا حیف بود
خب دیگه از قدیم گفتن در اوج باید خداحافظی کرد
منم امروز اینجا در اوج بودم
دیگه باید کیبرد رو ببوسین بذاریم کنار
پس تا بعد همچنان چخلصیم
اوجت منو کشته


إ زشته یعنی چی کیبردو ببوسی؟!
مردم چی فکر میکنن آخه
چمنتیم
سلام فریناز جونم!!!
داشتم دعای ندبه رو زمزمه میکردم دم صبحی که یاد سی امین جمعه انتظار دل تو افتادم برات دعا کردم خانمی خوش به سعادتت برای دل منتظرت
راستی قالبت محشره محشر مبارکت باشه
سلام مریم جونی


آره واقعا چه خوشبختم که دل های پاکی مثل تو واسم دعا میکنن
ممنون خانومی
برگا رو هم ازت دزدیدم
ببخشید خلاصه
چقدر ازش دور شدیم که هنوز هم اومدنش طول میکشه ... انگار یه راه طولانیه ... .
اللهم عجل لولیک الفرج
مسافری که سال هاست دارد می آید...
آمین
اَللهُمَّ َعَجِّلْ لِوَلیِکَ الْفَرَج





خوش به حالت که اینقدر دلت پاکه فریناز
آمیـــن
سعی می کنم پاک بمونه...
اما دل پاک مایه ی دردسره! زود لک می گیره
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر
سلام بر آنان که در کلاس انتظار غیبت ندارند...
وسلام به فریناز خانوم
آمیــــن

سلااااااااام به شاگرد زرنگه ی شهرمون
خوبی بانو؟
¤* اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَعْدَاللهِ الَّذی ضَمِنَهُ *¤.
سوسوی فانوس نگاه تو
آرامش این راه تاریکه...
----------------------------------------------------
جمعت به خیر و شادی فریناز
به خیر و شادی بود مهرداد...

ظهر مهمون داشتیم تا عصر
بعدشم خودمون رفتیم مهمونی تا آخر شب...
جات خالی داداشی
فقط یه چیزی خیلی آزارم میده...این روزا!
سلام
خوبی؟
مثل همیشه متن قوی و گیرایی بود .. من واقعا لذت میبرم میخونم پست هات رو .. مخصوصا که گاهی هم صدام رو موقع خوندن مطالب این چنینیت شبیه گویندهای تلویزیون میکنم ..
اللهم عجل الولیک الفرج
سلام


ممنون
خداااااااای من!
یه لحظه ذوق کردم
ممنون لطف دارین...
خب صداتونو ضبط کنین ما هم ببینیم چطوری میخونین
خبر آمد خبری در راه است
سرخوش آن دل که از ان آگاه استشاید این جمعه بیاید
شاید...
پرده از چهره گشاید ...شاید...
اللهم عجل الولیک الفرج
نگین!


درست نیم ساعت قبل از ساعت این کامنت، داشتم بهت فکر میکردم تو کارام... که الان خوابگاهی و دلتنگیو...
باورم نمیشه همون ساعت اینجا بوده باشی
واقعا خوشحالم کرد بودنت...
آمین
سلام فریناز جون





توی خوابگاه چون بچه ها از شهرای دیگه اومدن و از خونواده هاشون دورن، موقع غروب فضای دلگیری بوجود میاد که به نظر من بدترین غروب ِ عمرمونه!
الان بچه ها نشسته بودن داشتن صحبت میکردن با همدیگه، منم همین متنتو واسشون خوندم، نیستی ببینیشون،یکی اشکش دراومده یکی هوایی شده
خلاصه فضای خوبی ایجاد شد با خوندن این متن توی اتاقمون
الهی که این قلم ِ قشنگت همیشه بنویسه و این دل پاکت همیشه مواظب صاحبش باشه
سلام عزیزم



داری ما رو معروف می کنی یا
امیدوارم...
با بودن خوبانی مثل شما انگیزه ام چندین برابر میشه
خوش بگذره خانومی خوابگاه
روزای خوبی میشن... مطمئن باش
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله میداند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
چه شعر خوبی بود سینا
ممنون...
حافظ چه شیرین فالی زده بر این روزهای ما...
سلام و ممنون از همه چیز...
خوشحالم از آشنایی...بی اندازه
تـقصیـــر مـن اسـت اینـکه ، کـم مــی آیـی
هـر گـاه شـــدم اسیــــر غـــم مــی آیــــــی
ایـن جمعـه و جمعـه های دیگر ، حـرف است
آدم بشــوم ، سـه شنبـه هـــم مــی آیـــی
سلام
اینجا هم شعر سه شنبه ها رو آوردین؟
منم سه شنبه اومدم وبلاگتون
سربلند باشید
سلام من آپم خوشحال میشم بیای
سلام!
چقدر دلم گرفته بود این جمعه فریناز ...
نبینم گرفتیشو بانو!

به عشق همونایی که معصومن بازش کن...
زمین و زمان تنگ ترش میکنه عزیزم
سلام...

بانو دیروز اومدم وبت اما نتم قطع شد و نشد که نظر بدم...
شرمنده..
اما حالا اومدم...
اللهم عجل لولیک الفرج
به این همه پاکی غبطه خوردم...
سلام


الان تو جواب دادن ها منتظرت بودم...
یادم باشه به استاد بگم بی غیبتی جمعه ها
پاک تر از دل کربلایی تو نیست که عزیزدلم
سلوم.
سیلام
نوشته هات قلب آدمو تسکین میدهد
ندا جونم جات خیلی خالی بود این روزا...
ممنون خانومی... قلبت پاکه حتما