ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
مگر جنون گمشده ات را در متن حضور باد، در کودکان بازیگوش نور، نیافته بودی؟
مگر بیدِ گیسوانت را به دست باد و نوازش های مهربانش نداده بودی؟
تو در لیلای چشمان حادثه ای از جنس باران، جنون گمشده ات را یافتی و ....
و رفتـــی تا دور های این دنیای پُر از پَرواز دل های عاشق...
تو کجایی نازنینم؟
کجایی که در چشمانت جنونم را پیدا کنم؟
کجایی تا در عمق ِفهمیدن هایت غرق گردم؟
کجایی که آلاله ها دیشب تا صبح برای سلامتی ات گلبرگ هایشان را به سمت ماه، چرخاندند
تو کجایی که داغ دل شقایق ها را ببینی؟...
کجایی که میانبری به دریایت پُر از شنبم عشق، گردیده مهربانم...پُر از بارانِ انتظار...
پُر از:
* امّن یجیب المضطرّ اذا دعاه و یکشف السّوء *
دیگر چگونه در دریای احساس نابت آبتنی کنیم وقتی میانبری به دریایمان خود، پر از آب دیدگان عاشقانت گشته است؟...
خدایمان را قسم می دهم به غیاثیتش... به صریخیتش... به ناصریتش....
خدایمان را به قدرتش... به دانایی اش... به علمش... به مهربانی اش... به لطفش...
خدایمان را به حی و قیّومش... به بخشایندگی اش... به دلیلش...به حنانش... به منّانش..
خدایمان را به خدایی اش قسم می دهم که نور ِاجابت ریزد در کاسه های خالی دعاهای شبانه مان برای سلامتی ات بانوی مرداب...
و با هر دم و بازدم، با شقایق ها و شمعدانی ها و آلاله ها و نرگس ها و مریم ها و ستارگان و ماه و خورشید و زمین و زمان زمزمه می کنیم:
* امّن یجیب المضطرّ اذا دعاه و یکشف السّوء *
به امید بازگشتت دختر مردابی ... به دنیایی پُر از پَرواز ِ دل ها....
سلام دوست عزیز
وای چه وبلاگ باحالی داری
سلام
ممنون
امّن یجیب المضطرّ اذا دعاه و یکشف السّوء


آمیــــــــــــن
oh my gosh
what happened?
don"t worry
pray plz
سلام

قلم با احساسی داری
فرصتی باشد بازهم می خوانمت
سلام...
خوش اومدین... خاک سرخ قبلا بیشتر میومد
ببخشید منم دیگه نرسیدم مزاحمتون بشم
چی شده بانو؟؟

من نمیشناسم دختر مردابی رو...
نگران شدم بانو....
بیا پیشم...
نگرانم بانو آرامش...
توی لینکام هست...
به دعای پاک تو که خیلی نیاز داره...
به دل کربلاییت فاطمه
موضوع چیه؟! واضح تر بنویس خب!
دختر مردابی رو دورادور میشناسم
دیگه از این واضح تر؟
یکی دو ماه دیگه میشه یک سال که دوست منه
دعا کن... باشه؟
بسیار عالی..لذت بردم
نام بلاگتان مرا جذب کرد..
سلام
خوش اومدین...
چه اسم آشناییی...
او که بود




غزل ستاره ها نیز نورانی بود
و حالا که در کوچه باغ های احساس
بی او
تمام لحظه ها بارانی است
او می آید
و شب های قشنگ مهر دوباره مهتابی می شود
و دل پروانه صفت ما
به دور شمع وجودش
بی تاب می شود
سلام فریناز عزیز
بی شک حضور من در دنیای مجازی به تشویق و یمن حضورش بود که اگر نباشد من هم نیستم
سلام...



هنوز یادمه... دختر مردابی رو و کامنتای ر ف ی ق بی وبلاگو...
هنوز یادمه میومدم یه بار آپ سمیه رو میخوندم و یه بار نظر شما رو و یه بارم نظر سپهرو...
و چقدر خوشحال شدیم وقتی دیدیم ر ف ی ق خونه ساخته... یه خونه ی خیالی
چه قدر ماه ها زود میگذرن...
شایدم کنار شما عزیزان بودن، گذر روزها رو سریع تر کرده...
شما که باید باشین... سمیه هم حالش خوب میشه و برمیگرده... اون هیچ وقت ما رو تنها نمیذاره...
یادتونه؟ یه صفحه واسش نوشتین؟
دوباره ندای امن یجیب بسرایید ر ف ی ق عزیز...
دلم براش تنگ شده
منم آرزوی سلامتی میکنم براشون * امّن یجیب المضطرّ اذا دعاه و یکشف السّوء *
ممنون مهرداد
منظورتون از چه یه جوریه اینجا(اونجا یعنی) چی بود! دقیقا چجوریه !
خب یه جوریه دیگه!
مثل اینجا نیست
سلام عزیزم


خیلی مطلبت زیبا بود...
تاثیر گذار و جالب
واسه من محیطهای وب فرقی نداره...
چون از تنوع خوشم میاد توی اکثرشون وب دارم..
شاد باشی و سربلند
سلام مهرانا جان
ممنون...
امیدوارم موفق باشی...
تنوعت منو کشته
سلام
مضطر شدن شرط قبولی دعاست....همه مون همین حالت رو داریم.خدا جواب این دلهای یکدست رو بده و مریضمون شفا پیدا کنه.
خدا تو رو هم برای ما حفظ کنه.
برقرار باشی.
سلام فرداد خان

چند باره این صفحتونو باز کردم... همون آدمک ها رو... اما از ترس نمیشه نظر بذارم
امیدوارم...
جای سمیه واقعا خالیه... خیلی خیلی
سلاممممم ابجی گلمممم
خوبی
وای مرسی فریناز جونم خیلی خیلی منو شرمنده کردی
ممنونم بابت اینکه تولدمو یادت بود و بهم تبریک گفتی مرسی یه دنیا ازت ممنونممممممممم گلممممم
نمیدونم چجوری ازت تشکر کنممم کاش بتونم این محبتات و جبران کنمممممم
سلاااااااااااااااااااام

خوب روز تولدت قائم شدی یا
میخواستی کیک ندی بهمون؟
حالا من میدونم چی کارت کنم که کیکو بگیریم ازت
کیکی ابجی مهسا که خوب بود من که نخوردم ابجی مهسام هم زیاد نخورد دیگه باقی کیک باشه واسه تو خوبه که
راستی بابت گل ها هم ممنون خیلی خیلی قشنگ بود
بازم ممنون فریناز جون خیلی گلیییییییییییییییییی مرسی
قابل نداشت...
عیب نداره... واسه جبران کادو هات نصف نصف
امّن یجیب المضطرّ اذا دعاه و یکشف السّوء

سلام عزیزم
خوبی؟؟؟
دختر مردابی رو کم و بیش میشناسمش
خیلی ناراحت شدم
خیلی
سلام
ممنون تو هم که...
نه الان میدونم که خوبی
ناراحت نباش
دعا کن...
ممنون زهرا جونم که امروز رفته بودی حرمو و سمیه رو یادت بوده...واقعا ممنونم
ولی مطمئنم که خوب میشه


خدا صداهای ما رو میشنوه دیگه
فردا انشاا... میرم حرم
واسه شفاش میرم و دعا میکنم
دلم روشنه
آره...




خداست دیگه
اینقد مهربونه
امروز یعنی فردای دیشبت
ممنون که رفتی خانومی
امیدوارم حال خودتم خیلی خیلی خوب بشه و باشه
مرسی عزیزم که سر زدی
سلام فریناز
خوشحالم از آشناییت
سهبای عزیز همیشه به من لطف دارن
ممنون از تبریکت
سلام...

بابک!
همون کیامهر دیگه
و آدرس...
کاش میذاشتین
شک ندارم که خدا صدای دل پاک و مهربونت رو میشنوه و بی پاسخ نمیذاره نازنینم .
همیشه سلامت باشی و شادمان عزیز دل .
می شنوه بانو
سمیه خوب بشه هممون شادمان میشیم...
بانو... واسه حال خودتم دعا میکنم...
واسه این روزات که نمیدونی چته
یه دنیا حال خوب برات آرزو دارم
اللهم اشف کل مریض...
آمین
گفت و گوی عاشقانه با خدا تنها راه دست یابی به معصومیت راستین.هیچ یاری دهنده ای بهتر از خدا نیست...
از خدا واسه این دوست خوبمون شفا میخوام...
ممنون....لطف دارین
سلوم. بابا تو هنوز نفهمیدی من فقط نظرام رو تو شعر هر ماه فعال می کنم؟
اصلا ببینم تو چرا اینقدر کم پیدایی؟ هر موقع دلت می خواد میای و میری؟ عشقی شدی؟
انگا فاطمه شرح بانک رفتنمون رو برات گفته هان؟ خوب باهم مکاتبه داریدیا؟؟؟؟ باشه
سیلام سیلام سهایی




چرا بابا فهمیدم.. اما میخواستم یه کاری کنم بترسی و همشو باز بذاری
مگه بده عشقیم خو
آره...
همون بچمون رو گازه و ...
مکاتبه چیه بابا... مشاوره داریم
دیگه دیگه
با این همه نیات پاک و دعاهای ناب ...
مطمئنم دیر نیامدم ...
آرزوی سلامتی برای شما و همه دوستان دیگر ...
[گـل][یه غروب پاییزی][شمع][امن یجیب المضطر ...]
به دعای ناب و پاکتان نیازمند بودیم گرامی...

سپاس فراوان
باشد که صداهایمان یکی گردد تا خدا و دختر مردابی عزیز شفا یابد
چه حس خوبی میشه تصور این کلمات در کنار هم...
تجسم در واقعیتی در دل خودت
انشالله همیشه سلامت باشید
زنده باشه عزیزم
سلام فریناز جان
زبانم که قاصر است و قلمم نیز از این همه مهربانی
سپاس هم اگر بگویم هرگز لطف بی انتهای تو را جبران نخواهد کرد
به حرمت این همه مهر اگر نایستم چه کنم؟
دستان مهربانت را می بوسم
باز خواهم گشت من به امید بودن در کنار شما آن همه درد را تاب آوردم باز خواهم گشت و دوباره خواهم نوشت و از شما خواهم خواند
سمیه








سمیه
سمیه
بانو خودتی؟
سلام دختر سرسرای پاکی ها
دیروز خیس خیس بودم... و رحمتش یک ریــــــز بر سرم سجده می کرد...
دستان خالی ام دوباره بالا رفت... خیس دعا بود مهربان... خیس دعایی بارانی برای بازگشتت... برای سلامتی ات بانوی مرداب
زمزمه ام با باران بود تمام یادت نیلوفر مرداب
ببار به حرمت چشمانش...
ببار به حرمت دل پاکش..
ببار تا دوباره میانبری زنم به زلالِ پاکِ دریایش..
ببار و خورشیدمان را نور چشمانش کن...
و من سراپا امیدم بانو... روزی معجزه میشود و تو پر از خورشید...
روزی پر از نور میشوی بانو...
به انتظار آمدنت چشمانم را فرش قدم هایت خواهم کرد...