آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

دنیای مجازی من!

همیشه آدم هایی هستند که خاطراتشان را زودِ زود از یاد می برند...

و تو را در خاطرشان برای همیشه در بایگانی قرار می دهند... همان جا که شاید ماهی   سالی   قرنی به یادت بیفتند و تازه اگر یاد خاطرات خوب تو باشند خیلی که به تو لطف و محبت داشته باشند، می گویند یادش به خیر...

اما این آدم ها انگار نمی دانند اگر امروز بزرگ شده اند یا تغییر کرده اند برای همان روزهای خوبی بوده که با یکدیگر در دانشگاه زندگی درس ِدوستی پاس می کرده اند...با هم تقلب می کردند. با هم درس می خواندند... حتی گاهی برگه هایشان را عوض کردند و خودکارشان را یکی انتخاب می کردند تا امتحان زندگی را برای همدیگر جواب دهند...

و خدای مهربان چه مراقب خوبی بود که به خاطر امدادهای غیبی،خط قرمز بر برگه هایمان نمی کشید...


و دنیای مجازی من!

اینجا...

اینجا و خاطراتی که از کلمه به کلمه هامان برای دوستانمان به جای می ماند،‌تا سالیان سال جاوید است...

گاهی رگبارخوانی دارم! می روم به همان روزهای اولم... ماه های اولم...درست یک سال پیش یا شاید هم کمی کمتر و بیشترش را می خوانم...

به نظراتش که می رسم حس غریبی تمام جانم را پُر می کندو تنها آهی می ماند و جملاتی با افسوس فراموش شدنی که برای من همیشه اگر هم اتفاق بیفتد گران تمام می شود...

گران تر از گزهای خوشمزه ی اصفهان...!!!



چقدر آدم ها زود عوض می شوند...


و روزی با استاد کورش بحثمان سر همین حرف ها بود... وقتی تحلیل می کنی می بینی همان آدم ها را با شخصیت های قبلی شان بیشتر دوست داشتی و دلت هنوز برایشان تنگ می شود...


می بینی گاهی عوض شدن ها خودت را از خودت دور می کند... از خدایت... از دوستانی که تو را یاد خدا می انداختند... از پاکی و صداقت دوستی های این دنیای مجازی...


امروز خیلی هایی که روزها قبل اینجا خانه خودشان بود دیگر نیستند...

دیگر نه اس ام اسی می دهند نه تماسی می گیرند نه آفی می گذارند نه حتی حالی از ما می پرسند...


حتی یکی دو نفر هم از تو به نامردی! کینه بر دل گرفتند و رفتند تا دور دست ها مگر خود را در خودشان بیشتر از قبل پیدا کنند...


روزهایی در زندگی مان هست که به قول گل مریم flash back می زنیم به خاطراتمان...

گاه از یادآوری و خواندنشان خنده تمام چهره مان را پُر می کند و گاه گریه میهمان چشمانمان می شود...

اما

حالا می بینم خیلی ها هستند پس از یکسال دوستی مجازی تغییر چندانی نکرده اند...

طوفان ها چه بد و وحشتناک زندگی شان را لرزانده اما آنان استوار ایستاده اند و می جنگند...

همچنان می جنگند و شاید گاه خودخواه تر از همیشه دیگران را قربانی خودشان کنند...

و کسانی هستند که هر روز باید برایشان فاتحه خواند چرا که با اولین زلزله با خاک یکسان گشتند و رفتند یا اینکه روحشان در جسمی دیگر است اما! اما هنوز دلشان برای همان جسم اولی شان در تب و تاب و دلتنگی است!


این روزها فرصتی برای نوشتن و آمدن به خانه هایتان را نداشتم...

اما رگبارخوانی هایم ادامه داشت و بیشتر از همه حرف های شما دوستان مهربانم که چه اینجا باشید چه نباشید چه فراموش کرده باشید یا حتی فراموش شده باشید،برای من هنوز عزیز و گرامی هستید...

گاهی برای یافتن خودت، برای اینکه بدانی تو چه بوده ای و چه شده ای باید به عقب بازگردی....


امروز

آری همین امروز

برو و بازگرد به روزهای قبلت...

به همان روزها که چه خوش بودیم و صادقانه یکدیگر را ورای مرزهای دست و پا گیر، به پاکی دوست داشتیم و یاد می کردیم...


همین امروز

آری همین امروز که به نماز ایستادی، برای تمام دوستان دنیای مجازی ات از ته اعماق قلبت دعا کن...


و ببخش


هر آنکه تو را آزار داده...

هر آنکه به نا حق با تو به دشمنی برخواسته

هر آنکه روزهای تلخی را برای تو رقم زده

هر آنکه گریه بر گونه هایت نشانده...


ببخش

به حرمت سلامی که گذشته ها چه گرم و صمیمانه ادا می شد


ببخش

به حرمت دوستی های پاک و بی ریایی که دیگر در زندگی ات تجربه نکرده ای...


و یادت باشد هر گل بوی خاصی می دهد...

یکی بوی گل مریم می دهد،دیگری گل رز، دیگری اطلسی... یکی بوی گل نرگس می دهد... یکی بوی شمشاد های پر عطر را می دهد... یکی می شود همان امین الدوله ها...

و هر کس رنگ و بویی دارد برای تو و برای خودش!



و هیچ وقت

دوستی هایت را

به قیمت گزاف دل شکستن، زیرپا نگذار...



امروز...

آری همین امروز

ببخش و بازگرد به خود قبلی ات...


من به فرینازم

تو به خودت

او به خودش

.....


تو مگر چند وقت یک بار آنتی ویروس هایت را آپدیت نمی کنی؟

یادت باشد

تو نیز باید آپدیت گردی ...

پاک شوی از کینه ها

از ناراحتی ها

از دلخوری ها

امروز خودت را با آخرین ورژن انسانیت، آپدیت کن...


http://s1.picofile.com/file/6233916496/6666666.jpg



رگبار1: اگه روزی، زمانی باعث ناراحتی کسی شدم ازش معذرت می خوام...


رگبار2: در تمام این روزهایی که اینجا بودم، تنها یک نفر با دلخوری اینجا رو واسه همیشه ترک کرد.... از ایشونم معذرت می خوام! گرچه همیشه تقصیر دو نفره نه یک نفر!


اصلا و به هیچ عنوان دلم نمی خواد هیچ کس تحت هیچ شرایطی از فریناز رگبارآرامشی ذره ای ناراحت و دلگیر بشه....




                               امروز

                                           بیاین

                                                      خودمون رو

                                                                          آپدیت کنیم

                                                                                             با آخرین ورژن انسانیت...



نظرات 34 + ارسال نظر
فرداد پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 08:38 http://ghabe7.blogsky.com

تو خیلی انسانی فریناز عزیز...
درود و آخر هفته خوشی داشته باشی.

لطف داری فرداد خان

شما انسان خوبی هستین که همه رو خوب می بینین

سپاس و به همچنین

سها پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 11:07

سلام بانو
خیلی خوشحالم که نوشته هام برات علامت سوال گذاشته. این یعنی اینکه درد منو لمس کردی. فهمیدی دردی هست.
یه آپ متفاوت گذاشتم. بیا...

سلام سهایی

کلا همیشه پر از علامت سوالم اما یه موقع هایی نمیتونم بپرسم

باشه خانومی میام

نازی پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 12:29

میبینم که نمیبینم شما رو رفتی آپدیت کنی خودتو آجی؟

آجی من که خودمو آپدیت کردم

ببین

نازی پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 12:30

آجی آجی...

یه چیز بگم؟

من دیشب خودمو آپدیت کردم...دلتم بسوووووووزه

تو هم اصلا خبر نداشتی

بگو بگو

منم که اصلا خبر نداشتم

دیشب مو کشیدنا اثر داشت انگار

خیلی خوب بود

نازی پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 12:31

من نمیدونم چرا همه جا بحث گل مریمه...

اینجا گل مریم..آنجا گل مریم...همه جا گل مریم...تازه چند روزط دیگه قراره به دنیا بیاد دخترمون

آره
گل مریم همیشه همه جا حضور داره

آره دیگه داره فعلا گلدای آخرو میزنه به مامانش

کوروش پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 12:42 http://www.korosh7042.com/


در پاسخت مهربان نوشتم

چه بد شد نقطه ضعفم را بهت گفتم (لبخند)
جدا که این آواتار را دوست دارم
نمیدانم در این لبخند چه نهفته ای دارد که دلم را می لرزاند . شاید خنده های کودکی های فروغ را برایم بیاد می آورد .
از اهواز زمان ِ جنک تا گرگان شوق دیدارش ، خواب و آرام را از من می گرفت
وقتی که میرسیدم . بی توجه به همه میرفتم روسرش که در خواب بود ، آرام می بوسیبدمش ، بیدار میشد و دستانش به دور گردنم حلقه می کرد
وای چه ذوقی ، گویا تمام خوشی دنیا را درآغوش دارم
ممنون لطفت و دعایت را هزاران برابر برایت ارسال می کنم
شاد باشی و دلت پرخنده باد


نه استاد خیلی هم خوب شد دیگه حواسم هست حتما آواتورمو بذارم واستون

فروغتون... چه بابای مهربونی داره

خدا حفظش کنه...

استاد ذوق و شوق صادقانه تون تمام تن و روح منو پر کرد...
و سپاس برای تمام خوبی هاتون...

برای بودنتون استاد عزیزم

کوروش پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 13:10 http://www.korosh7042.com/

و اما فریناز عزیز
دختر گویای ِرویاهای خواستنی همه
که همه چنین می خواهیم
زیباست و پسندیده
امید که در ورژنی دیگر ظهور یابیم
تولدی دوباره


چه زیبا گفتید مهربان...
دختر گویای رویاهای خواستنی همه

با کمترین واژگان بیشترین معنا را می رسانید استاد...
امید که همیشه آپدیت باشیم

سهبا پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 14:24 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام نازنین. فدای شما بشم خانومی , آخه مگه این آخرین ورژن انسانیت دست همه هست که بتونیم باهاش خودمون رو آپدیت کنیم ؟ میشه یه نسخه از خودتون برامون کپی کنین خانومی ؟

سلام سهبا جون

دلم واستون یه گنجیشک شده بود...
ببخشید نمی تونستم بیام پیشتون

آره خانومی... هر کسی با دعا و نماز و راز و نیازای عاشقانه ش می تونه هر روز سحر یوزر پسورد آخرین ورژنش رو دریافت کنه و خودشو آپدیت کنه

این چه حرفیه بانو
تو و انسانیتت زبانزده... شما باید نسخه ی سهبایی تو منتشر کنی گل بانو

نازی پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 15:07

آجی آپدیت کردی خودتو اومدی الان؟

منم آپدیتم نیگااااااا

آره دیگه

تااااااااازه شکم داداشیا رو هم آپدیت کردم و اومدم

آفرین آجی
آجی خودمی دیگه

فاطمه پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 15:08

سلام بانوی عزیزم....
خوبی؟

راستش زیاد از متنت چیزی نفهمیدم...
منظورتو نفهمیدم...
اما مگه میشه کسی از تو که این همه مهربونی ناراحت بشه؟
نمی دونم چی بگم...

خوبی بانو؟
امیدوارم بابت موضوعی که ازش نوشتی ناراحت نباشی...

اما انصافا حرف قشنگی زدی...آپدیت شدن با آخرین ورژن انسانیت...
لازمه...
عین همون آنتی ویروس...
مثال قشننگی بود...

مام مثه تموم آنتی ویروسا به یه سروری که وصل شیم به روز میشیم...
مگه نه؟


خیلی خوبی بانو....
سبز باشی

سلام فاطمه ی نازم
ممنون بانو

منظورم که واضحه!
خب بودن تو توی این دنیا مثل بودن من نبوده بانو جان...
واسه همینه چیز زیادی دستگیرت نشده!


آره خودمم خوشم اومد
آخه امروز صبح داشتم آپدیت می کردم آنتی ویروسمو دیگه یه دفه به ذهنم زد ای فرینازی تو که داری اینو آپدیت می کنی خودت که جا موندی دختر!

سرور خدا...
بهترین و معتبرترین سرور

تو بهتری فاطمه ی نازم

خیلی خیلی هم بهتری

نازی پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 15:09

آجی میگم دیشب همچین موهامو کشیدی از دیشب تا الان یه ریز دارم مو جمع میکنم

مو که نیست آخه شبیه تار انکبوته

حقت بود

دیگه موهات داشت پر از موخوره می شد

نمی رسیدم به دادت کچل می شدی بهت می گفتم حسن کچل
نه نازی کچل

خدا بده برکت

نازی پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 15:10

آجی نیگا کن تو رو خدا...این دوستات هی میان تو دستو پام... نظرامون قاطی میشه خو

آجی میگم ببین چقد وبت طرفدار داره ها

آجی آجی نگو قربونت برم
این همون فاطمه س که دیشب بهت گفتما

آره دیگه خط رو خط میوفته

اون که بله

لطف دارن بهم آجی

نازی پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 15:12

خو دیگه منم برم کل خونه رو آپدیت کنم...که اگه نکنم این دمپایی دست مامانم میاد رو سرم شتــــــــرق

خو دیگه...فهلا آجی

آجیتو هم یادت باشه آپدیت کنی
همون که دیشب....

یادش به خیر
آجی جدی جدی شدی همون مهرناز قبلی

اون روزا همیشه ترس این دمپایی رو داشتی

باشه عزیزم خوش بگذره

نازنین پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 16:07

یادش به خیر
یادِ روزای گذشته
یادِ آدمای گذشته

فکر نمیکنم کسی ازت دلگیر باشه
اگر هم بوده دیگه نیست...

از کجا می دونی؟

نازنین پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 16:09

اینجا همه دوسِت دارن خانومی
همه مثلِ من

منم همه رو دوست دارم

همه رو مثل تو

DadaSh Hamid پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 17:15 http://sokote-eshgh.blogsky.com

سلاممم فریناز جان
خوبی ابجی
خیلی خیلی ممنونم گلم که اومدی به وبم سر زدی نظرات هم دیگه تاییدی نیست
ببخشید اگه کم سر میزنم اصلا حالم خوش نیست ببخشید
راستی من اپم دوس داشتی بیا

سلام داداش حمید
ممنون تو خوبی؟

خب حالا دیگه میایم راحت تر سکوتتو می شکنیم

واسه چی تو همیشه حالت خوش نیست؟!

بی خیال حمید

زندگی کن
خوش باش
مگه تا کی زنده ای آخه؟

MST پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 18:42




هِی من میگم تو استعدادشو داری، تو بگو نه

10 خط سخنرانی کرده بودم واست که بگم یه سری از حرفات غلطه ولی همشو پاک کردم... حسش نبود بفرستمش

خوب ولش کن... خودت چطوری؟

میگم الان تو آنتی ویروست هم اپیدیت شده؟ یعنی دیگه ویروس و تروجان و از این چیزا... نمیگیری؟

استعداد چیو؟

حسش بود این حسش نبودتو بنویسی اونوقت حسش نبود اون حسش بوداتو بگی؟

عجبا! آدما قاطی پاتی ان کلا

منم خوبم
تو هم که الان پیش منی حتما خوبی

نه دیگه! دوستات منو نمی گیرن

MST پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 18:44

راستی، چرا اینقدر جلو بقیه از من عذرخواهی میکنی؟

باشه بابا، بخشیدمت... اصلا حلالت کردم...

حالا دیگه میتونی شبا با آرامش بخوابی... کابوس هم نمیبینی

کلا پررویی تو

آخه اگه به حلالیتم باشه تو باید منو حلال کنی که اینقد اذیتم می کنی

خودتم می دونی خواب تو رو دیدن مساویه با کابوسا

نازی پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 18:56

اوا آجی ایشون همون فاطمه خانوم بودن؟
حالا بد شد که...

اصلا خوب میکنن میان تو دست و پام

اصلا بچه ها هر چی تو دست پا باشن نظر دادن بیشتر حال میده

اصلا میدونی چیه آجی...من اگه کسی نیاد تو دست و پام نمیتونم نظر بدم

ایندفه میخوام تو دست و پا فاطمه خانوم نظر بذارم..بیشتر حال کنم

خوبه آجی؟

الان یعنی آب ریخته رو جمع کردم

بـــــــــله عزیزم

عیب نداره
فاطمه از خودمونه

یه آبم روش ریختی فک کنم

بیخیال آجی
تو کلا نمی خواد چیزی رو درست کنی

نازی پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 19:13

آجی میگم مگه نمیدونستی من همون مهرناز قبلیم؟

آجی از دنیا عقبیا

من خیلی وقته مهرناز قبلی شدم

از این زاویه بهتر نما میده ها...یه نیگه بنداز

حالا فهمیدی من همون مهرناز قبلیم؟

الان داریم به شترقهای کاری نزدیک میشیم آجی...

نه نبودی عزیزم
ولی شدی
دیگه آپدیت شدی دیگه

آره از این زاویه خیلی ویوی خوبی داره

اینم خوبه ها

شترق؟!

واسه چی آجی؟

نازی پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 19:26

و اینک شتــــــــــــرق

ووووووووووییی...کتک مامان حرف نداره آجی...

بدنم حال اومد الان

الان دارم به مامانم میگم
مامانی

یه دوهه دیگه یه دونه دیگه



اینقد شترق دوست داری می خوای منم یکی بزنمت؟

حتما دمپایی شون ابریه وگرنه تو که فوتت کنن...آره

مثل خودمی

نازی پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 19:27

منظورم "دونه" بود تو نظر قبلی

فک کردم د۱۰ ه بوده

مهرداد پنج‌شنبه 19 آبان 1390 ساعت 20:01 http://Friendly90.blogfa.com

تلنگر خوبی بود
به دل هم نشست
همچنان ممنون که هستی

امیدوارم زیاد دردت نگرفته باشه

و ممنون که داداشم همیشه هست

رضا جمعه 20 آبان 1390 ساعت 02:41 http://sedayekhasteyebaron.blogsky.com

اپم کردی...
با صفااااااا..

قربونت

نگین جمعه 20 آبان 1390 ساعت 03:03

آپدیت خوبه فریناز
خیلی خوب...
ولی گاهی دلت واسه ویروسهایی کشتیشون تنگ میشه!

راستی، سلام

سرورش معتبره

وقتی دلت تنگ میشه پس ویروس کامل نبودن!
مطمئن باش

سلام به روی ماهت

سها جمعه 20 آبان 1390 ساعت 12:17

سلوم. اره برادرزاده هامن. اینا خودشون درس ندیده اتیش پاره هستن عزیزم. به عمه جانشون رفتن.
سوالت زیاد سوالی نبود که بدونم چی بجوابم. راستی چند ژیش خواب می دیدم بهم زنگ زدی منم اصلا تعجب نکردم
برام دعا کن بانو منم روز عرفه یادت بودم. من عاشق عید غدیرم دعا کن اتفاق خوبی پیش بیاد. یه کاری دارم که باید خداد مثل همیشه کمک کنه تا درست بشه. خیلی مهمه بانو. دعام کن.
اخه این روزا آشناترین ها هم یه جورایی غریبن. دیگه هیجا و پیش هیچکس آرامش ندارم.

سیلام
خلاصه اگه تیغت بهشون نبرید بیا خودم یه جور درسشون می دم که درسته دیوونه ت کنن

اونوقت صدا و تصویرم داشتی سها؟

قشنگ بود؟
هم صدا هم تصویرو میگما

چشم عزیزم... کلا همیشه خیلی مرموزی اما من فقط می تونم واست دعا کنم که بهترین اتفاقا واست بیفته و به قول فاطمه حالت همیشه خوش باشه

چرا آخه؟
من هیچ وقت نمی فهمم این همه ناآرومی واسه چیه سها!
گفتم که
همیشه واسم یه سوال بودی

فاطمه جمعه 20 آبان 1390 ساعت 17:54

سلام...

اللهم عجل لولیک الفرج....

چه بد شد که پاک شد...

راستی به دوستتم بگو بی خیال...سخت نگیره...
و شرمنده ...ازین به بعد موقعه نظر دادن حواسمو جمع می کنم...
خندیدم ولی...

سبز باشی

سلام
الان فهمیدم شاید خیلی هم بد نشده بانو...
فقط وقتم...
این روزا وقت واسم خیلی خیلی مهمه... مهم تر از هر چیز دیگه ای

مهرناز فاطمه با تو بودا


آخه میدونی چیه؟ شب قبلش داشتم از تو واسش می گفتم و دوستیمون!

حالا عیب نداره مهرنازکه دختر بود
مراقب پسرامون باش بانو

دیگه دیگه

سلام گل مریم عزیز خوبی بانو ؟

من بعد از مدت ها به خاطر کارها.... اومدم شرمنده ام که خیلی وقت بود نبودم اما اومدم دعوتت کنم بیای به وبلاگم به فریناز هم گفتم میاد....
من همیشه میودم و مطالب وبلاگ تو و فریناز رو میخودنم به هر حال منتظرتم

گل مریم؟

فرشاد خان! حالا که اومدی اینجا هم یه سلامی ... علیکی ... خوبی ... خوبم...

گلی جون فرشاد با شماست

الان فرشاد ما رو یعنی دعوت نمی کنی دیگه؟

یعنی شما میومدی این همه مدت؟

سیما جمعه 20 آبان 1390 ساعت 19:29 http://omideziba.blogsky.com

سلام فریناز جون
مرسی به وبم سر زدی
مرسی از نظرات زیبات
موفق باشی عزیزم

سلام سیما جان

خوش اومدی...
وبلاگت خیلی برام خوب بود...
ممنون

Salam farinaze aziz vay cheghad man gij shodam payame goli ro vase to va payame vase to ro eshtebahi vase goli gozashtam az bas havasam parte kare man beine yek mosht mohandese balaaye 30 sal kheili karM sKhte boro toye webloge gole maryam onja poste yeki mondeh be akharesh ro bekhoon commente man eshtebahi baz onjast

منم کاملا شکه شدم! چون یه دفه گفتی سلام گلی بانو! اونم اینجا
عیب نداره فرشاد.
گفتم که غیبتات طولانی ان اما موجه
درگیر کارت باشی شاید از سردرگمی های روزهای گذشته آزاد تر بشی
و همین آرزوی همسفرت بود

می رم میبینم

سلام فریناز عزیز خوبی؟ خوشی؟ خوش میگذره؟ ببخش قبلی رو یکی سوتی دادم یکی قبت نشد منم حواسم نبود... حالت خوبه؟ چه خبرا؟ امیدوارم این چند وقت حالت خوب خوب بوده باشه البته من میومدم و وبلاگ تو و گلی رو همیشه گذرا نگاه میکردم.... کلا سوء تفاهام باعث شد توام سرد از من استقبال کنی چون من گیج بازی در آوردم ... عجب ترک گوشه نشینی بود.. شاید همیشگش بشه بهتره

سلام
این شد فرشاد خودمون
عیب نداره کلا راحت باش اما حواست جمع باشه
یه وقت پیش یه نفر سوتی بدی که باهاش رودربایستی داشته باشی اونوقت خیلی بد می شه ها

ممنون... حالم همیشه خوبه اما کیفیتش متفاوت می شه...
تو چطوری؟
رها شدی از اون چیزایی که باید رها می شدی؟ همون کلاف...

دلم نمی خواست سرد برخورد کنم اما خب جای من بودی شکه میشدی خودتم

نه اصلا! انسان تا یه جایی باید گوشه نشین بشه اونم مفید! از یه جایی به بعد باید اون کمالاتی رو که در راه عزلت به دست آورده استفاده کنه

خوشحالم که گوشه نشینی رو ترک کردی
موفق باشی فرشاد

شکیبا شنبه 21 آبان 1390 ساعت 01:57 http://kavirbienteha.blogsky.com/

سلام فریناز جان

دنیای مجازی هم مثل دنیای واقعی شیرینی و تلخی های خاص خودشو داره...
شاید اگه بگم من توی دنیای مجازی درس زندگی برای زندگی واقعیم گرفتم چیزی دور از واقعیت نگفتم...

بهترین دوستامو تو دنیای مجازی پیدا کردم که یکیشو خدا برام فرستاد وگرنه از غصه دق میکردم میدونی اسمش چیه؟

فرینازی خانوم گل

فرینازی جونم نمی دونم حکمت کار خدا چیه...ولی همین که میبینم آدمی مثل تو وجود داره و منم باهاش دوست هستم دردهای قدیمیم خیلی کمرنگتر میشن...

حتی من تو این دنیای مجازی حسابی داغون هم شدم...
ولی دیگه مهم نیست چون خدا الان دوستای خوبی بهم داده...

شاد باشی عزیزم

سلام شکیبایی جونم
ماهایی که خیلی تو این دنیا بودیم و به قول ستوده جون چادر زده بودیم خیلی خاطرات و درسای زیادی داریم و گرفتیم از همین دنیای مجازی...

شایدم به قول یکی از دوستان اینجا دنیای واقعیه یا تجلی دنیای واقعی! نه مجاز...

ممنون عزیزم

تو هم دوست خیلی خیلی خوبی بودی و هستی واسه من

یادمه ... اون روزا وقتی اومدم که درگیری هات تموم شده بود و من تازه اولش...

دوست خوب یه نعمته شکیبا...
دوستایی مثل تو و گلی و فاطمه و مهرناز واقعا ارزش دوستی رو دارن

داغونیشم یه جور درسه...

امیدوارم همیشه ی همیشه شاد و آروم باشی شکیبایی جونم

مقداد شنبه 21 آبان 1390 ساعت 11:47 http://shaperak.blogsky.com

چقدر قشنگ اینجا حرف دلتو گفتی آجی خیلی به دلم نشست من با این که واسم سخته ولی میبخشمت
راستی، سلــــــــــــــــــــــام

معلوم هست تو کجایی مقداد؟!
اصلا پیدات نیست!
انگار آجیتو به کل فراموش کردی یا

من باید تو رو ببخشم

سلام به روی ماهت

مقداد دوشنبه 23 آبان 1390 ساعت 06:30 http://shaperak.blogsky.com

من؟ زیر پاتو ی نگاه بندازی منو میبینی کم پیدا شدم ولی همیشه به یادتونم، از نازی بپرس

اختیار دارین شما سرورین

هر جا هستی مراقب خودت باش داداشی
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد