آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

روزهایی که نبودم

در هیاهوی خاطراتت

واژه هــا برایم شـــانه شدند

آنقدر گریستم تا چشمانم ستاره شد


قرارمان

نیمه های شب

زیــــر نــــور مــــــاه

 درخشان ترین ستاره ی آسمان

خنده های اشکـبار من است


یادت می ماند؟!



http://www.luclin.org/files/xahra/moonlight.jpg



چه روزای سختی بودن این چند روز.از یه طرف درسای ترم آخر و استادایی که از همین اول ترم یه عالمه کوئیز و پروژه گذاشتن و آخرین تیرهاشون رو می زنن! از طرف دیگه اتفاقایی که کاملا قدرت تفکر و تامل رو از من گرفته بود!

وقتی به بهونه ی حال و احوال بعد از یک سال و نیم به مینا پیام دادم و بعد تماس گرفتم فهمیدم مریم حتی با اونم خداحافظی نکرده!!! مصمم شدم باهاش تماس بگیرم! با خط دائم که نمی شه به خط های خارجی پیام داد.باایرانسلم بهش پیام دادم و بعد از چند تا پیام خودمو معرفی کردم! اصلا فکرشم نمی کرد من شمارشو گیر بیارم و بعد از یک سال هوس کرده باشم برم پیش فرزانه! 

تا اینکه گفت باایمیل باهات درتماسم! صبح ایمیلش بهم رسیده بود که اون از من شاکی تر و ناراحت تر بوده! ولی خب هنوزم قبول نمی کنه من اینقدر باهاش تماس گرفتم که یه لحظه ببینمش! میگه تو باید شرایط منو درک می کردی! یه اخلاقی داره که باید اونو تو عمل انجام شده قرار بدی! مثلا انتظار داشته مثل پارسال عید که یه دفه سرزده رفتم درخونه شون الانم این کارو می کردم.... این روزا تا قبل این که باهاش تماسی داشته باشم رفتم سراغ دفترچه خاطرات قدیمیم.بیشتر خاطراتشو می خوندم و وقتی یاد این همه تناقض رفتاری میوفتادم می دیدم وقتی دو تا مغرور با هم دوست باشن، شرایط بهتر از این نمی شه... قبول دارم من تا یک سال و نیم پیش شدیدا مغرور و نازنازی بودم.البته الان بیشتر سکوت می کنم تا این که بخوام مغرور باشم ولی اون یکی خصلتم همچنان پابرجاست خب اسمم همینه دیگه

می خواستم اینجا ازش بنویسم.از تمام اون سه سال و مریم و اتفاقات زیادی که افتاد؛ ولی دیدم اون دفترچه پر از رازه! بهتره بین خودم و خدام بمونه...

الان اون دفترخاطراتو دوباره جمع کردم که دیگه در دسترسم نباشه! شاید به قول خیلی از شماها صلاح بوده نبینمش! الانم فکر میکنم این 10 ماهی که ایران بوده هم مثل همون موقع ها خارج بوده و اصلا نیومده!

جایی که قبلا بودن دسترسی به نتش خیلی کم بود.الان این جا بهتر می تونه بیاد نت.ولی خب خیلی سخته وقتی یه آدم تو دنیای واقعیت بوده باشه بخوای اینطور مجازی باهاش درارتباط باشی!

یه کم آروم تر شدم.. نسبت به روز اول که فکر می کنم خیلی آروم تر شده باشم.ولی خب طول می کشه دوباره بشم مثل حال قبلم...از تک تک دوستای خوب و مهربونم ممنونم.و ببخشید که این چند روز نمی تونستم جواب خوبی هاتون رو بدم. سعی میکنم نظرات رو جواب بدم.


راستی  داداشی! سعی کردم هم چشمامو بازتر کنم هم گوش هامو تیزتر... شاید جوابای خدا رو بهتر شنیدم


یه پیامک جالبی بهم رسید که منو به فکر فرو برد.خیلی بی منظور و اتفاقی از دختر عمه م بهم رسید:


معبـودا!


مرا به بزرگی آنچه داده ای آگاه و راضی کن


تا  کوچکی آنچه را که ندارم آرامشم را برهم نزند...

نظرات 18 + ارسال نظر
محمد پنج‌شنبه 20 بهمن 1390 ساعت 11:23

آرامش بهترین حس دنیاست اینو مطمئنم
امیدوارم هر روز آرومت بشی آجی
مثله الانت که از قبل بهتر شده

آرامش شیرین نه تلخ
ممنون.به همچنین

مریم پنج‌شنبه 20 بهمن 1390 ساعت 13:13 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

دوم شدم؟

بله

نازنین پنج‌شنبه 20 بهمن 1390 ساعت 13:48

آنسوی دلتنگی ها همیشه خدایی هست که داشتنش جبران همه نداشته هاست ...



اینجور وقتا هیچ چیز دیگه ای به ذهنم نمیاد ...

مگه مردی که حرفت یکیه!
هم پیامت هم نظرت

نگین پنج‌شنبه 20 بهمن 1390 ساعت 20:03

خدارو شکر

خوشحالم که با خوشحالی و آرامـــش برگشتی نازنازی

ترم آخر شدی بالاخره؟؟
از ترم آخر بودم متنفرم... به همچ وجه نمیتونم قبول کنم که دانشگه رفتنم یه روز تموم شه !

ممنون
البته خیلی آروم شدم! اصلا از این حالتم خوشم نمیاد!

قرار نیست که ترم آخر بشیم! حالا بریم فوق و بعدشم دکترا و حالا حالاها دانشگاه در خدمت ماست

راستی
پروژه م منو تا آذر سال دیگه می کشونه
بنابراین نگران نیستم که این ترم آخرم باشه

رضا پنج‌شنبه 20 بهمن 1390 ساعت 23:14 http://sedayekhasteyebaron.blogsky.com

سلام فریناز
دلم برات تنگ شده بود
احساستو دوست دارم
اینجا ارامشی بالا تر تز دل تنگی نیست...

سلام
ببخشید بی صدا میام و میرم
منم دلم واسه محیط ناب خداییت تنگ شده

خوش اومدی رضا

گل مریم پنج‌شنبه 20 بهمن 1390 ساعت 23:53

سلام
دختر تو که نگرانمون کردی
الان کدورتاتون برطرف شد کاملا؟!

سلام
این چند روزه همش غرق گذشته بودم.حال و روزم خوب نبود که بخوام اینجا باشم گلی جون
نه!
ولی ترجیح دادم دیگه براش وقت نذارم!

نگین جمعه 21 بهمن 1390 ساعت 01:50 http://www.mininak.blogsky.com

به به مبارکه پس فارق التحصیل و اینا

من که گاهی به همین ارتباطات مجازی هم راضیم بهتر از قطع رابطس ... یه دوستی دارم که از سوم دبستان باهاش دوست بودم . سوم راهنمایی شهرامون از هم جدا شد و از اون موقع ندیدمش الان بجنورد درس میخونه ... با این وحود هنوز دوست دوستیم با هم اس ام اسی و تلفنی

ولی خب اون عمل انجام شده قرار دادن جالب بود !

نه عزیزم!این نهضت ادامه دارد

واسه همین از فیس بوک خوشم نمیاد! اونجا 95% دوستای دنیای واقعیمن و آشناهامون. هر چند خیلی هاشون اصلا دیگه ایرانم نیستن ولی دوست ندارم رابطه مجازی باهاشون داشته باشم! راستش وقتی کسی رو واقعا بوسیده باشی هیچ وقت این شکلکا هیچ حسی رو بهت نمیدن

آره دیگه این مریم خانوم اینطوریاس
مثلا یه بار من همینطوری رفتم درخونه شون! بعدش میگفت چه خوب شد اومدی اون روز
ولی قبلش تماس گرفته بودم گفت حالم خوش نیست و اینا

سایه جمعه 21 بهمن 1390 ساعت 13:09 http://shadowplay.blogsky.com/

با این همه احساسی که تو داری فریناز جان مگر می تونی مهربون نباشی عزیزم ...

دلم تنگ بود برات خانومی .

سخته سایه جون ولی خب به سرم زده بود! گرچه یه فکر گذرا بود گویا! چون دیگه نتونستم بهش فکر کنم

منم همینطور.خیلی

میلاد.فهیمه جمعه 21 بهمن 1390 ساعت 13:39 http://www.erfan1138.blogfa.com

سلام دوست عزیز موفق باشی وب قشنگیه...
یا تبادل لینک هستی؟؟؟
اگه هستی مارو با اسم عشق میلاد وفهیمه بلینک وبگو شمارو با چه امی بلینکیم؟؟؟
مرسی

سلام
حالا چه عجله ای یه!

وقت بسیاره

نگین جمعه 21 بهمن 1390 ساعت 20:18 http://www.mininak.blogsky.com

اینو موافقم همون که فگتی وقتی مثلا یکی و واقعی بغل کرده باشی دیگه این اسمایلا حسی ندارن :(

خوشحالم ازا ین بابت

مریم شنبه 22 بهمن 1390 ساعت 23:56 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

اونوخت من باید بیام و بهت بگم فرینازی نمیای یه سر به خونه جدیدم بزنی؟
چرا نیستی خو؟

ببخشید مریم جون
الان میام پیشت

از صبح تا عصر سر کلاس و آزمایشگاهم.شب ها هم کم میتونم بیام نت فعلا
اینه که نت اومدنم خیلی کم شده

شرمنده بازم

مهسا یکشنبه 23 بهمن 1390 ساعت 01:57 http://deleasemooni.blogsky.com

زیباست

ممنون

انسیه یکشنبه 23 بهمن 1390 ساعت 02:14 http://http:/ensiehta.blogfa.com/

سلام عزیزم
چقدر زیبا بود از خواندنش خیلی لذت بردم و احساس آرامش کردم
وبلاگت خیلی حس خوبی داره بهم سربزن موفق و شاد باشی
هنوزم تو وبلاگم ادی

سلام انسیه جون
یادتم بانو
مگه میشه انسیه ی خوب و مهربونمون رو از یادمون بره

ر ف ی ق یکشنبه 23 بهمن 1390 ساعت 11:18 http://www.khoneyekhiyali.blogsky.com

دل های بارانی را ملالی نیست
جز اینکه
زمستان شاخه ی محبت دوست را بیمار نکند
سلام بر دختر زاینده رود
دلت همیشه رنگین کمانی

دل های بارانی تشنه ی بارانند...
نه زلال باران برایشان مانده
نه سپید برف های درخشان

اما چرا...هنوز زاینده رود پر آب است...
هنوز شب های زیبای زمستان، بر پل های سی و سه گانه که می ایستی فوج فوج کبوتر های دریایی تو را مست خوش پرواز می کند...

هنوز دلش در هوس باران است...


سلام رفیق عزیز
چند روزی نبودید نگرانتون بودیم

سایه یکشنبه 23 بهمن 1390 ساعت 12:43 http://shadowplay.blogsky.com/

سلام فرینازم ...
احوال دلت چطوره ؟!

سلام سایه جون

برنگشته هنوز
شما که غریبه نیستی
راستش هنوز خوب نیست

حمید یکشنبه 23 بهمن 1390 ساعت 13:48 http://hamidshams.blogsky.com

سلام
من اومدم
باماشین بریم دور دزفول در هشتاد روز
زودی لباساتو بپوش بریم

سلام
خوش اومدی

ببین حمید! من لباسامو می پوشم ولی خودت میدونی اگه بهم شیرینی ندی یا

مبااااارکه

نگین یکشنبه 23 بهمن 1390 ساعت 17:25 http://www.mininak.blogsky.com

معلومه که رمزو بهت میدادم عزیزم تو از دوستای قابل اعتماد من تو نتی
کلی شرمندم کردی ها
عزیزم :*
مسی

ممنون نگین جون

نه آلبالو جونم تو منو شرمنده کردی

یه دنیا بوووووووووووووووووووووس

ندا شنبه 6 اسفند 1390 ساعت 14:32 http://www.neday-zendegi.blogsky.com/

دوستی مثل تو داشتن باعث افتخار است

ممنون ندا جون
بودن شما و سلامتیتون افتخار بزرگتریه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد