ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
- ولی خوب شد بهشون گوشزد کردم.مگه نه؟
- واللا چی بگم! مامانش که بدتر از خودش بود! لزومی نداشت شما بهشون تذکر بدی.
- خیلی هم لازم بود؛ باباش صبح زود می ره سر کار آخرشب برمیگرده. مامانشم مشغول بزرگ کردن بچشونه.تکلیف سن حساس این دختر چی می شه؟ اصلا خوب بزرگش نکردن.داره بد بار میاد! این چه وضع ظاهرو اخلاقه؟
- خب اینطور بزرگ شده مادر من!
- مادرپدرش نمی دونن این چیزا رو!اگه می دونستن که بیشتر مراقبش بودن! ببین شماها چه خوب بزرگ شدین. مث شیر بالای سرتون بودم! الان همه به خوبی شماها غبطه می خورن؛ غیر اینه؟
- ...
شما درست می گی...
صداش می لرزید...سرشو برگردوند به طرف خیابونای شلوغو پُر بوق! اس ام اس اومد از طرف...! تنش یخ کرد... کاش می تونست به مامانش بگه که اشتباه می کنه، اونم دختر خوبی نیست...
سلام فزیناز
خوبی؟
سلام
چه سوال سختی!
من بدم اما بدی نیستم!
خوبی را دیگری معنی می کند و من به ناچار می پذیرم
بدی را خود میدانم و از آن می گریزم...
من عروسک باورهای بی نشان شده ام.
...............
شب شما خوش عزیزم.
چه خوب گفتی الهام...
من بدم اما بدی نیستم!
یه موقع هایی بر طبق تعاریف خودت ازبدی هاست که بد میشی.و بر اساس تعاریف خودت از خوبیه که خوب نمی مونی
اونوقته که واویلاست...
به همچنین بانوی بیدار
هیچ کسی کامل نیست...
کامل بودن چه ربطی به خوبو بد بودن داره آخه
جمله اول نظر بالایی هم قبول دارم
منظورم الهام بودا
بله متوجه شدیم
با این جمله
اون دختر خوبی نیست
اون پسر خوبی نیست
هیچ وقت موافق نبودم
انگار که ما خیلی خوبیم!
شایدم خوبیو بدی یه تعریف نسبیه
شما بر چه اساسی آدم ها رو می سنجی امید خان؟
وای حرف دل منو زدیا

خوب این کاملا روشنه که هیشکی خوب مطلق و حتی بد مطلق نیست اما بعضی وقتا بعضی آدما بدیهاشون جلوۀ بیشتری پیدا می کنه و خودشون هم نمی فهمن مثل اون قورباغه ای که به گرما شدید حساسه و میذاریش رو حرارت یه آب در حال جوش اولاش نمی فهمه و درک نمی کنه چون حرارت آب کم کم زیاد میشه و زیاد به چشم نمیاد اما وقتی که به خودش میاد که آب در حال جوشه و ای دل غافل به کجا رسیده طوری که فلج شده و دیگه نمی تونه حرکت کنه
حالا یه فامیلی داریم ما که دوره ، فامیل دور
پدر مادرش از هم جدا شدن و دختر و پسره چون هر دوشون دبیرستانی هستن پیش باباهه هستن و مسلما باباهه هم به فکر یه خرجی برای تو خونه س و به تربیت بچه ها نمی تونه برسه دختر دوم دبیرستانه و از رفتارش معلومه که وضع چندان نرمالی نداره یه مدت میومد خونۀ ما به بهانه درس خووندن و تدریس من، بعد میدیم این دختر حواسش به تنها جایی که نیست درسشه و گوشی مبایلشو یه لحظه از دستش نمی افته به مامانم گفتم یا به باباش بگین یا به مامان بزرگش اما مامان گفت الان اونا فکر می کنن دختره اینجا مزاحمه و ممکنه ناراحت بشن حالا موندم خودم چجوری به مامانبزرگ یا باباش حالی کنم که دخترتون داره می افته تو منجلاب و برای نجاتش داره دیر هم میشه
این بود خاطره من از یه روز جمعۀ دلگیر
وای فریناز چقدر حرف زدما
خب خودت باهاش صحبت کن خانومی.زبون شما رو بهتر می فهمه تا پدرشو
طلاق...بیچاره این دو تا بچه...
منظور من یه بدی بود در عین خوبی! نه به این وضوح...
شخصیت داستان کوچیک من اصلا مث اون دختر نیست...
یه وقتایی بحث قیاسه.قیاس بین بد و خوب نسبی نه مطلق.
جالبه برام.با نظراتی که بچه ها دادن اینطور به نظر می رسه که هیچ کس منظور داستان منو متوجه نشده
شاید صاحب اصلی بیاد بخونه و متوجه بشه
خدارو چه دیدی!
خداوند درسوره شمس با یازده قسم تأکید می فرماید که خوبی وبدی هر کسی را به خودش الهام کرده ایم.با استناد به این سوره میشه گفت که خوبی و بدی فطری است و اعتباری نیست که یکی بگوید خوب است و دیگری بگوید بد است نفر سوم قیاس کند این خوب و بد را..
خوب ممکن یه جا حوب باشه یه جای دیگه بد ..و بلعکس!
اساسأ چیزی به عنوان خوب یا بد وجود نداره(کشتن یه جا خوب است مثل جنگ..ویه جا بد مثل قتل عمد..)
نمیخوام زیاد سرتو درد بیارم عزیزم فقط اینکه خوب و بد صفاتی هستند برا سنجش که ما ادما بکار میبریم و مطلق نیستند..
سوره ی شمس...!!!
یادم باشه بخونم
منم نگفتم مطلقن رها جون!
وقتی خودت از دیدگاه خودت میگی من خوبم یا من بدم یعنی با شناخت می گی.یعنی نسبت به اطرافیات و خوبی ها و بدی هایی که دیدی میگی
چرا هیچ کس منظور منو نگرفته!
خیلی برام جالبه
همه به جایی گیر دادن که ظاهر داستان بوده
کسی اینجا عمقی نگر نیست؟!
چی بگم والا


ولی خب جامعه به آدم های بد هم نیاز داره دیگه. نمیشه که همه خوب باشن
اونوقت دیگه کسی قدر ما خوبا رو نمی دونه هااا
بیا

اینم یه کلام از پدر عروس
برو خوش باش تو با خوبیات
الو
یک دو سه
آزمایش میکنیم
صدا خوبه ؟
بله
خب
پس شروع می کنیم :
...
با سلام و عرض ادب
اومدیم به دو دلیل به وبلاگ خواهر و سرور بزرگوارمون سرکار خانوم فریناز بانو یه سر محکم بزنیم که دوما ! ایشان از توسل به انواع قوای قهریه اعلام انصراف فرمایند و بنده را از نتایج سوء آن تصمیمیات پیشین رهایی بخشیده و اولا ! رسم ادب را به جا آورده و بدون تصدیع وقت فقط و فقط زمین ارادت بوسیده و میدان را پیش از ابری شدن آسمان و غرش های متعاقب آن تا شرف حضور آتی ترک نماییم !
عزت و سربلندی قرین همیشگیتان باد
با احترامات فائقه : الاحقر آفتاب خان سرزمین الدوله
ببین کی اومده اینطرفا!







نکنه خواب میبینم
نه
انگار آقای آفتاب هستن ایشون
سلام.بلندگوها سالمه.راحت باشین
سرتون می شکنه محکم بزنینا! اینجا خودش به اندازه کافی رگباریو سرشکن هست جناب!
الآقای الآفتاب! خودتون متوجه شدین چی شد الان؟
اعتراف می کنم که این همه کلمه قلمبه سلمبه رو یه جا نخونده بودم تا به الان
خوشحال شدم از دیدارتون جناب
راستی اون شماره رو ندادین ها
اینجا تایید اتوماته ؟

حالا شاید من اومدم و حرفای { بیب ... } دار نوشتم
باید فوری بره کنار نظرات ؟
به نظر من اجازه بده با همه ایراداتش بخش نظر دهی جوری باشه که خودت بتونی قبل از انتشار تاییدش کنی
کجایی پس؟ حالا من به زور متوسل بشم ؟
با اجازتون



اینجا یک سالو نیمی هست که نظراتش بازه.مشکلی هم براش پیش نیومده.
ولی به نظر من بخش نظردهی واسه مخاطبای وبلاگه.به جز در مواقع لزوم من حق دخالتی ندارم توش.پس اینطوری بهتره
در اون مورد بیبو اینا هم یه بزرگی میگه کامنت شما نشانه ی شخصیت شماست
شما به زور متوسل بشی؟!
میام زیر آبو می زنما
حالا خواستین بیاین
یعنی من اگر اینجا صدتا پست آپ شه ۱۰ تا شو به زور میفهمم:دی
سطح بالاست:دی
یه زمانی تو خوب می فهمیدی
دیگه پیر شدی رفت محمد
شایدم مادرش راست می گفته...آخه تو این زمونه معیار خوبی و بدی عوض شده...
ولی من همیشه معتقدم ...خوب خوبه و بد هم بده...معیار و زمان هم سرش نمیشه...نه؟
قلمت رو همیشه دوست دارم...
سلام فریناز عزیز
هفته ات به خیر.
آره شایدم راست می گفته
شایدم
خوبی برای اون مادرو دختر تعاریف متفاوتی داشته...
شایدم اگه بد بده و خوب خوبه، اون دختر خوب نبوده یا کارش خوب نبوده...
سلام فرداد خان. ما هم که شیفته ی عکسای عاشقانه تصویر شده هاییم
تمام هفته هاتون به زیبایی لبخند بهار گرامی
ما با هم غریبه ایم قصه این است
به یکی از هدف های من واسه نوشتن این داستان اشاره کردید
سپاس
حالا چرا ته جاده؟!
آهان.این شد یه سوال خوب

عکسو نگاه کن مهرداد
ته جاده سیاه تره...
مامانا بچه های خودشونو هیچ وقت بد نمیدونن...اونا رو با یه چتر خوشرنگ میبینن ولی جاده های دورترو سیاه تر می بینن!
در صورتی که هر دو تا جاده می تونه یکی باشه.حتی جلویی بدتر!
مهم اینه که چاشنی نگاهت چه رنگی باشه
یه جاده است انتهای جاده شاید سیاهی شاید خوشبختی. ..امادر طول جاده ممکنه به جایی برسی که سوسوی چشم های گرگ های بیابون بشه چراغ راهت در حالی که میبینی از نگاه خودت این سیاهی در این قسمت از جاده آزاردهنده و مرحله سخته اما شاید اون انتها خوشبخی باشه که این نشانه اش باشه. ..بستگی به نوع نگاهت داره...جهان زیباست اما چون چشم های ما گاهی زشت میبینه اون رو زشت تصور میکنیم...جاده. ..چطر رنگارنگ انتهای سیاهی...گاهی سیاهی آغاز دنیای رنگیست. ..ایندست خودت هست از موقعیت ها چطور استفاده کنی...
به باطن شاید که خوشبختی باشه...شاید چون دوریم فکر می کنیم سیاهه ولی سیاه نباشه!
نگاهی که زیبا باشه حتی جغد شب بیدار رو هم زیبا می بینه! و چه خوبه که خوشبین باشیم همراه با زیبا دیدن ها نه فقط دیدن زیبایی ها
راستی فرشاد ادامه مطلبو نخوندی فکر کنم.نظری نداشتی در رابطه باهاش؟
ربط کامل نبودن همه با خوبی و بدی اینه که:
هیچ کس خوبِ خوب نیست
هیچ کس هم بدِ بد نیست...
ولی مهم اینه که خوبیات بیشتر از بدیهات باشه...
پس با انجام یه کارِ بد نمیشه بگی دختر خوبی نیستی...
منظورم این بود
منظورت باحال بود آجی

راستی امروز بابا اومدن دنبالت؟
رمز ؟!!
فدای مهربونیاتون بانوی سایه ها
رمز همون رمز همیشگیه
بازم میام بهتون میگم
فریناز...

نمی دونم چی بگم...
می دونی چی خیلی بده؟
این که همه مخصوصا پدر و مادر فکر کنن خوبی ولی نباشی...
چه قدر کوتاه و در عین حال کامل حرفتو زدی...
راستی نمی دونم صاحب داستان کیه ولی خدار و چه دیدی شاید خوب شد و دیکه صداش نلرزید...
راستی کم پیدا شدنت چه نتی چه اس ام اسی نشون میده که خوب نیستی...
از ما گفتن که فکر نکنی نمیفهمیم...والا
بیا بگو چه طوری اگه میشه البته
سلااااااااااااااااااام فاطمه جونم





اصن معلوم هس کجایی تو؟
دلم واست یه گنجیشک شده بود
تو که باید بدونی صاحبش کیه! چون تو میدونی بانو کیه
د منم که دارم همینو به تو می گم که!
حالا رفرش کن پست جدید دارم.امروز می خواستم بت زنگ بزنم تو اوج بارون ولی موبایلم داشت خاموش میشدو کلی عکس نگرفته بودم
ولی امروز زیر اون شدت بارونم فاطممونو یادمون بودشا
تو که فقط از من متن می خونی فاطمه.حالم همینه که اینجام...همینه که... باور کن
و این که همیشه ته جاده بد نیست و سیاه...

شاید تهش بهتر باشه
نمی دونیم که چیه...شاید باید یه جوره دیگه دیدش...
آره

منم نظرم همینه
فقط کافیه یه کم بهش نزدیک بشی
همین
راستی
خیلییییی خوشحالم کردی که اومدی
خیلیییی
کاش می تونست بگه !
هیچ کس کامل نیست تا بگه خوبه یا بد ! اما تو دل خودش پیش خداش می دونه !
مهم اینه که تصمیم بگیره خوب شه !
تحت تاثیر قرار گرفتم فریناز !!
آره...تو دل خودش پیش خداش
منم از کامنت خوبت و جمله ی آخرت تحت تاثیر قرار گرفتم دریا
راستی اسم آهنگ اینه
Tarpon
ولی نوازندشو نمیدونم
مرسی نگین جون.فکر کنم بشه پیدا کرد خودآهنگشو
اونم دختر خوبی هست
تو که همیشه می گی اون خوبه
من رمز رو ندارم !
خب من چیکار کنم
آهان
باید بیام رمز بدم
مــــــــــــبادا گــم کنــــم راه قشـــــــنگ آرزوها را
مـــــــــــــــبادا گم کنــــم اهــــــــداف زیـــــــــبا را
مـــــــــــــــــبادا جا بمانم از قطار موهبت هایت
دلم بیـــــن امـــــــــید و ناامیـــدی میزنــــــــد پرســـــــــه،
میکــــــــــند فریاد،میشـــــــــــود خســــــــــتــــــــه
مـــــــــــــرا تـــــــــــــنها تو نــــــــــــگذاری،خداونــــــــــدا..
خداونــــــــــدا...
مـــــــــــــرا تـــــــــــــنها تو نــــــــــــگذاری،خداونــــــــــدا..
مرسی سحر عزیز
؟
از عوارض رمز دار نبودن اینه که آدم متوجه نمیشه همین الان چند تا کامنت جدید داره
اما حرفت کمی تکونم داد
شاید رفتم رمز رو برداشتم
منظورتون تایید نظرات بود دیگه
شاید هم دختر خوبیه و خودش خبر نداره
ممنون که به وبلاگم سر زدید و نظر دادید...به زودی هم یه قالب آبی می ذارم
آره...هنوزم بهش می گن خوبه!
بذارید که دنیاتون آبیش قشنگ تره
یک نفر همره باد ...
آن یکی همسفر شعر و شمیم...
یک نفر خسته از این دغدغه ها ،
آن یکی منتظر بوی نسیم...
همه هستیم در این شهر شلوغ،
این کفایت که همه یاد همیم...!!!
سلام فریناز عزیزم
مرسی از تو بانو
بهترین ها رو برات آرزومندم
تا سلام و درودی دوباره بدرود
این کفایت

که همه
یاد همیم...
سلام سحر عزیز
چه زیباست شعرهایی که میذاریو من چندین بار می خونمشون
ممنون
سلام فرینازم
ممنونم از اعتمادت . فدات بشم که اینقدر نازی . البته من کوچولوتر تصورت می کرم . حالا می بینم خانومی هستی واسه خودت . ایشالا همیشه موفق باشی و سربلند . دختر فرهیخته ای مثل تو باید خیلی محکم باشه . این و می گم چون گفتی ناراحتی هایی برات پیش اومده . می دونی عزیز دل زندگی همیشه یه جور نیست فراز و نشیبش زیاده . و هر روز متفاوت ... اینها گاهی جذابش می کنه و گاهی دلتنگی و ناراحتی میاره و به قول ئآگرین در جایی که دلت کنج حلوت می خواد باید لبخند بزنی ..
پستی که می خوام کاملش کنم در این رابطه است امیدوارم قابل بدونی و بخونی ولی هرجور بیای و بری و در سکوت من ناراحت نمی شم و نمی گم کو نظرت ؟! راستش برای این چیزها نیست که می نویسم برای آرامشه !!
اما همیشه دیدن کامنتهای تو من و شاد می کنه ..
شاد باشی عزیز شبت خوش
سلام سایه جون
حالا شما بیا اصفهان اونوقت از نزدیک می بینی یه شکل دیگه م
کلا عکسام با خودم متفاوتن

الان 22 سالمه ها
لبخند که همیشه هست...حتی تو بغض دارترین لحظه های تپش قلب! ولی یه وقتایی آدم می ترسه کم بیاره...واسم دعا کنین.چون قوی بودن لازمه ش انگیزه س که الان داره همونم میمیره...
شما هم مثل منی بانو...گفته بودم.ما ها معتاد نوشتن توی این سراییم...منم واسه کامنت نمی نویسم.کامنتای دوستان شاد و خوشحالم می کنه
شب سختی داشتم..امیدوارم امروز خوب بگذره