آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

شانه های باران

ببار بارانم

ببار تا قطره های غیرت مرد ِمن در پس دانه هایت محو گردد

ببار تا سالار ِمن بداند تنها نیست امشب

ببار تا سر بر شانه های همدردی تو بگذارد و قامت رعنای مردانه اش خم ِ جور و ستم فرومایگان نگردد پس از من...

ببار بارانم

ببارو اشک فرشتگان باش که دیگر محدّثه ای نیست برروی زمین سردو خاکی..

ببار که باریدنت وصال است و فراغ...

وصال من و معبودم...من و پروردگار بی همتایم...من و مهربان پدرم؛محمد(ص)

و فراغ...فراغ من و مرد ِمن...من و علی ِمن...من و دو پاره ی تنم،حسنینم... من و بانوی سختی های روزهای پس از من،زینبم... من و جگر گوشه ام،دردانه ی سه ساله ام،ام کلثومم


خداوندا

علی را چه کنم؟!

مرحم اشک های مردانه اش باش

پنـــاه بی پنــاهی های دردآورش باش

تکیه گاه شانه های خمیده اش باش

خداوندا!

فانوس شب های تیره و تارش باش

همزبان لحظه های تنهایی اش باش

همدرد دقیقه های بی کسی اش باش

خداوندا

همراه لحظه به لحظه ی زندگی اش باش

راهنمایش باش

ایستادگی اش باش

شور و نشاطش باش

اشتیاقش باش

انگیزه اش باش


پروردگارا

علی را چه کنم؟

و خودم را...

لحظه های بدون علی را

خانه ام بهشت برینت

و من چراغ ِخانه ی بهشتم

صاحبخانه را چه کنم الها؟!

نیمه ی جانم را چه کنم پروردگارا؟

که بر روی زمین جا مانده در اندوهو غمو ماتمو صبر...


علی بود که من زهرا بودم و درخشان چون نور

علی بود که من فاطمه بودم و رهاشده از بدی ها و دور


حال تو بگو پروردگارم

علی را

نیمه ی جانم را

همدم لحظه هایم را

صلابت گام هایش را

گرمای حضورش را

لبخند نگاهش را

در این سرسرای بی انتها

از کجا بیابم؟

که مرا بانوی علی آفریده ای تو

و علی را تمام ِ دنیای بانویی از جنس نور...


جان به جمال جانان زنده می شود

و حالا

چه کنم بدون علی، من؟!

چه کند بدون من، علی؟!


ببار بارانم

ببار تا علی ِمن، روح و جان من، تنها نماند امشب


بارالها!

علی را...پاکترین دنیای دلم را... هدیه ی زیبایت را امشب به تو می سپارم

آرام جانش باش پروردگارا...

آرام جانش باش که علی با من علی بود و من با او زهرا...


ببــار بارانم

ببـــــار

تـا علی ِمن

تنهــا نماند امشب...


رگبار1: ناله های وداع زهرا را اینگونه شنیدم من!

تو چگونه می شنوی مهربان؟!


رگبار2: یکی از بیقرارترین رگبارهای طولانی بهاری بود امشب...آسمون فقط می باره...


رگبار3: جناب امید، شما از داغ دل سالار فاطمه بگو و من از دل نکندن های یاس کبود علی...

نظرات 12 + ارسال نظر
ستوده چهارشنبه 6 اردیبهشت 1391 ساعت 08:17 http://sootoodeh.blogsky.com/

شهادت بانو تسلیت فرینازی .
همه باید از داغ ان دو عزیز بگن تا زنده هستند .
دارم میرم شهرمون روضه خدانگهدار

به همچنین بانو جان

خوش به حالتون.منو کسی روضه نمیبره

التماس دعا

نازنین چهارشنبه 6 اردیبهشت 1391 ساعت 16:02

خوبه بگو
بگو

دیشب اینجا هم آسمون از ظهرش میبارید

خوب خوب خوب بارید
خیلی خوب
یه دل سیر

اینجا هم دو روزه بارونیه
امروز از صبح هم ابره و رعدو برق ولی هنوز نباریده

بارون دیشب واقعا عجیب بود
رگباری بی نظیرو نادر!

نازنین چهارشنبه 6 اردیبهشت 1391 ساعت 16:06

چقدر دلم میخواست امروز مدینه یا کربلا بودم

منم دلم می خواد...
مخصوصا بقیع

سینا پنج‌شنبه 7 اردیبهشت 1391 ساعت 21:08 http://omide-ma.blogsky.com


با دلم گریه کن خون ببار
در شبهای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار
ای بارون
دلا خون شو خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
دلا خون شو خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
به سرخی لبهای سرخ یار
به یاد عاشقای این دیار
به کام عاشقای بی مزار
ای بارون
ببار ای بارون ببار
با دلم گریه کن خون ببار
در شبهای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار
ببار ای ابر بهار
با دلم به هوای زلف یار
داد و بیداد از این روزگار
ماه رو دادن به شبهای تار
ای بارون
ببار ای بارون ببار
با دلم گریه کن خون ببار
در شبهای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار
ای بارون
دلا خون شو خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
دلا خون شو خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
به یاد عاشقای این دیار
به کام عاشقای بی مزار
ای بارون
ببار ای بارون ببار
با دلم گریه کن خون ببار
در شبهای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار
ای بارون
با دلم گریه کن خون ببار
در شبهای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار
ای بارون
- فریناز باور کن با صدای استاد شجریان لذتی از شنیدن این اواز خواهی برد که هرگز هرگز هرگز فراموشش نمی کنی.
خواستی خودم برات اپلودش می کنم

بهر لیلی چو مجنون ببار
ای بارون

خودشم لذت بخش بود
مررررررررررررررررررررسی سینا

میشه لینکشو بذاری منم گوش کنم؟ممنونت می شم بذاری

سینا پنج‌شنبه 7 اردیبهشت 1391 ساعت 21:19

ببار ای بارون ببار
اولش بود که جا موند

حدس می زدم

سینا جمعه 8 اردیبهشت 1391 ساعت 01:30

اینم لینکش

http://uploadkon.ir/uploads/c135fb3047ca39001ab889ec11be761c.mp3

مررررررررررسی سینا

باید خیلی قشنگ باشه
بازم ممنون عمو جون

سینا جمعه 8 اردیبهشت 1391 ساعت 01:46 http://omide-ma.blogsky.com

ببار ای ابر بهار
ببار ای ابر بهار
ببار ای ابر بهار
با دلم به هوای زلف یار
ببار ای ابر بهار
با دلم به هوای زلف یار
داد و بی‌داد از این روزگار
داد و بی‌داد از این روزگار
داد و بی‌داد از این روزگار
ماه را دادند به شب‌های تار ای باران
ماه را دادند به شب‌های تار ای باران
ای باران ای باران ماه را دادند به شب‌های تار
ای باران بر کوه و دشت و هامون ببار ای باران

اینم یکی دیگه ست که برخی از کلمات عوض شده و لحنش سوزناک تره از همون البوم"شب سکوت کویر"

http://s3.picofile.com/file/7366035157/06_Saz_o_avaz.mp3.html

بازم ممنون سینا
سازو آواز زیبایی باید باشه

سینا جمعه 8 اردیبهشت 1391 ساعت 01:48 http://omide-ma.blogsky.com

جمعی از بزرگان موسیقی کشور در این البوم جمع بودند.منتشر شده در سال77
دستگاه : شور محلی

تنظیم، تدوین و آهنگساز: استاد کیهان کلهر

استاد کیهان کلهر: کمانچه، سه تار

استاد اردوان کامکار: سنتور

استاد بیژن کامکار: دف، دایره

مرتضی احیان: تنبک

بهزاد فروهری: نی

همایون خسروی: ویولن سل

استاد مرحوم حاج قربان سلیمانی(بزرگ مردی بود): دو تار

استاد علی آبچوری: قوشمه

چه شناسنامه ی کاملی!
مهم اینه که بزرگان کار بزرگی رو منتشر کنن
ممنون

سینا جمعه 8 اردیبهشت 1391 ساعت 01:49 http://omide-ma.blogsky.com

آها شعر هم از علی معلم دامغانی بوده

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن

بحر: هزج مسدس محذوف

این دوتای اخری رو خودم هم نمیدونم چیه اما چون تو شاعری باید بدونی

آخه من کجام شاعره پسر خوب

امید شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 09:16 http://garmak.blogsky.com/

علی را بدون فاطمه می شود دوست داشت و عشق ورزید
اما علی را با فاطمه می شود پرستید

این را از من نشنیده بگیرید
من با زبان احساسم گاهی حرفی را می زنم

چرا نشنیده بگیرم! خیلی حرفای نشنیده شده می رم تو ناخودآگاهت
اونوقت یادت نمی ره شرط پرستیدن یه آدم چی میتونه باشه

امید شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 12:33 http://garmak.blogsky.com/

اگر بحث صرف پرستیدن است
پرستش خدا و سنگ یکی است

اما اگر در هر چیزی خدا را بشود دید
می شود هر چیزی را پرستید و مهر نماز کرد


شرمنده
قصد مجادله ندارم
اما دوست دارم بیش از انچه اموخته اند ما را یاد بگیریم و حرف بزنم

در پناه حق

مجادله چیه!

میدونم داداش
خوب می شناسمتون

منظور منم دیدن خدابودو شرط پرستیدن جز حضور معبود نیست! چه به صورت مستقیم چه تجلی حضورش حتی تو وجود بنده هاش

این بیشتر خواستن خودش یعنی راکد نموندن...یعنی هنوزم تغییر کردن به سمت خوبی ها
واسه همینه می گم زلالی کودکی هنوزم باهاته داداش

رها سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1391 ساعت 18:36 http://parvaz-raha.blogfa.com/

سلام.
خیلی خیلی قشنگ می نویسی...
نوشته هات پر ارامشه...
موفق باشی...

سلام
مرسی رها جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد