ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
من خواب دیده ام که داشتم می رفتم به سر وقت دریا
خواب دیده ام مسافر جاده ای خاکی بودمو مقصدم خدا ؛ جاده دست در دست دریا بود و بر حیرت من آب پاشیدند! به التماس ِنگاهی شاید از سر ماسه شدن... من اما زلالی امواج خواسته ام نه تنی که بوی خاک دهد! من از تبار گِل و لای سرزمین درد بودم و سنگلاخ غصه بر سرم یکریز می بارید. من از جنس گدازه های سوزان داغ بودم در بستر سبز گذشته های دلم.من تکه های شکسته ی آینه بودم در پای عابران دیار دلدادگی ها.
خاک بوده ام اما! روز ازل که ورزیده بود گِل ِمرا خدا با دست های معجزه آفرینَش! و دمیده بود سرشت مرا در دلی به رنگ ایمان ارغوانی رنگ اقاقی ها به وصال و به ته رسیدن مبهم انتظار... خاک بوده ام و آغوش نرم ماسه ها مآمن رستگاری من بود به آرامش آب و آدینه ی وصال موج های بی قرار
و حالا خاک سوخته ای بودم در شراره های آتش تقدیر و تشنه به رستگاری زلال دریا...
خواب دیده ام عابری بودم و بر فرازم ابرهای تکه به تکه ی سپید و سیاه... دیدم اما خورشید در راستای مستقیم قوانین نور می تابید... از هر سو به حدود حریم زمین زیر پایش! نه یه وجب بیشتر و نه کمتر
چهره ی آشنایی دیدم در قرص گرد طلایی اش و لبخندی و آرامشی که جواب لبخند آرام گل سرخی بود در گوشه ای از باغ نگاه زیر پایش... محو هم! یکی ناز بود و دیگری نیاز... یکی لبخند و دیگری نگاه... یکی اشراق نور بود و دیگری اشتیاق گرم نار
و من رهگذر عابری از دور که شاهد زفاف گرم دل و دلدار بود در شب سرد آدینه!
محو گمگشتگی محض فاصله ای میان دنیا و رویا بودم که کسی مرا از کابوس سرد گرمایی رفته بیرون کشید... و من تمام خودم را در دشت خواب های بی پهنا جا گذاشتم و بازگشتم به دنیا... دنیای سرد و سیاهی که همه جبر است و اقتدار... ایمانم به امید و زندگی درجایی لا به لای گدازه های خاموش آتشفشان دلم مدفون گشته و من بازمانده ی شهادت حسی به رنگ ارغوانی اقاقی هایم...
من بازگشته ام به دنیایی که غم ارغوانی اقاقی ها از اول سهم دلم بود...
رگبار 1 : خواب هایی که سهم منند از وصال دامن سیاه شب به بالین روشن صبح
اولی واسه چند شب پیش و دومی واسه دیشب...شب آدینه!
رگبار 2 : دلم غصه داره... خیلی
چه احساس نابی
.پیش منم بیا
چشم
خوش اومدین
رستگاری زلال دریا با تو ! امید که همیشه خوابهایت تعبیر به بهترینها یابد .
سلام فرینازم .
تعبیر می شه
اما به رستگاری یکی دیگه...
ولی بازم خوبه که خوشبختی سهم یه نفر میشه...مهم نیست خودم تو غم ارغوانی دلم بمونم...
سلام بانو
من که نفهمیدم چی شد
ولی من فهمیدم چی شد
رویای شیرین بهتر از دنیای سرده
ندونستن واقعیت تلخ و تو رویای خود موندن شیرین تر از پی بردن به واقعیت تلخه
ولی
دنیای سرد و واقعیت تلخ باعث میشه کم کم بری دنبال رویاهای شیرین دیگه
البته نه الان
باید یه مدت زمان بگذره
ولی اگه خودت بخوای رویاهای شیرین دیگه ای هم هست
خوابای زیبای دیگه ای هم هست که این بار تعبیر میشه به رستگاری خودت به خوشبختیه خودت
ولی اگه خودت نخوای هر چقدر هم زمان بگذره بازم همون خوابای قبلی رو می بینی ولی اینبارکابوس وار!
تقریبا درست متوجه شدی
فقط من توی رویاهای الانم واقعیت تلخی رو می بینم که واقعا اتفاق افتاده...
این عذاب آوره...دیگه حتی نمی شه از تلخی سرد دنیا به آغوش گرم رویا پناه ببری
خودمم نخوام میبینی که رویاها و خواب ها و همه ی دنیا می خوان
می خوان که برم دنبال هدفی که رستگاری خودم ثمره ش باشه
تو می گی چیکار کنم که بخوام؟ من واقعا نمی دونم چطوری باید بخوام امیر حسین
من خواب دیده ام که کسی می آید
من خواب یک ستاره ی قرمز دیده ام
و پلک چشمم هی می پرد
و کفشهایم هی جفت میشوند
و کور شوم
اگر دروغ بگویم
من خواب آن ستاره ی قرمز را
وقتی که خواب نبودم دیده ام
کسی می آید
کسی می آید
کسی دیگر
کسی بهتر
کسی که مثل هیچ کس نیست....
ممنون الی جون
خط های آخر شعرت همون امید گمشده س که لای گدازه های وجودم مونده...
به امیر حسین:
منظور نفهمیدن نیست امیر حسین...اتفاقا همه میفهمن یه جایی باید بگی نفهمیدی...
اما چی باید گفت؟
چی میشه گفت که نتیجه بخش باشه؟
مثلا:
متنت زیبا بود بانو :) ؟
ترجیحا فعلا چیزی نمیفهمیم
چقد حس بدی دارم به این شکلک الان =»
به هر حال من نخواستم کسی بفهمه یا نه!
شروع نکن خواهشا
مهرناز!
اسم من فرینازه آقا مقداد
ممنون از حضورت
راستی موزیک و متن بالایی وبت خیلی خوبن
ممنون. لطف دارین
خوش اومدین
میفهمم چی میگی فریناز ...
منم خیلی وقتا این روزها رو گذروندم ...
خوابای گنگی که حس بدی بهم میده
روزایی که تو بیداری هم فکر و دلم درگیره!
ولی میگذره فریناز...
به قول یکی از دوستام یه روز تمام این غمها تموم میشه .
الان یه خصوصی برات میفرستم
خصوصیتو خصوصی جواب می دم
به هر حال زیاد مهم نیست بگذره یا نه
مهم اینه که منم بگذرم
امیر حسین راست میگه.. باید بخوای تا بگذری ازشون..
اگه نگذری میشه یه کابوس تلخ تر!
و اما اینکه چطور بخوای!!
اون دیگه دست خودته!
خودت باید بگردی و پیداش کنی!
من خودمم دارم کم کم گم می کنم نگین اونوقت برم راه حل پیدا کنم
بچه ها می گم به نظرتون خوبه اصن شبا نخوابم که خواب نبینم
خوبه؟
بجای اینکه جواب مسئله رو پیدا کنه داره صورت مسئله رو پاک میکنه!!
اون دانشگاه چطور به تو لیسانس داده خداوکیلی؟
هنوز که نداده
حالا تو صداشو درنیار یه وقت پشیمون بشن:دی

یعنی شبا بازم بخوابم نگین؟
میگم نمی شه یه برنامه بنویسی من تا یه 30-40 سال دیگه نخوابم؟
عجب دلتنگ و غمخوارم، ز حد بگذشت تیمارم
تو گویی در جگر دارم دو صد یاسیج گرگانی
مرسی
شعر قشنگی بود
و با ربط
باز این خواب دید!
تنها کسی که تو دنیا این همه خواب میبینه باور کن خودتی!
باور کن خیلیاشم نشات از ذهنی میگیره که هی درگیر همون مسایلی که تو خواب می بینیه!
من نمیگم علمم همینو میگه خواب در اکثر موارد واکنش مغز برای خالی شدن افکار روزانه است
مثله خیره شدن گه گاه که واکنش عادی چشم و مغز برای استراحت کوتاه مدته
ولی خب تو به خوابات اهمیت میدی میدونم ولی نمیدونم چرا!
این خودتی بچه

خیره شدنه برام جالب بود.واجب شد یه سرچی داشته باشم تو این زمینه
یه وقتی یکیش بهت الهام می شه که حس می کنی صادقه ست! دومی این حسو داشت برام...
میدونی چرا؟ چون صادقه بودن یه سریشون اونقدر واضح برام پیش اومده که خودم که هیچ! کسی که از قبلم می دونسته تو کفش مونده
کفش و جوراب نه ها! کفِش
درباره اینیم که گفتی دنیا همش جبر و اقتدار!
درباره جبر و اختیار دو نکته منو برای همیشه راحت کرده!
1.امام صادق(ع) مضمونی داره با این شرح که مرز جبر و اختیار خیلی کمه و اکثر انسانها از درکش عاجزند ولی چیزی که هست هر دوش هست ولی نه مطلقا!
2.عاشق صحنه آخر ماتریکس 3 ام که اوراکل (پیشگو) به نئو(منجی) از منظر پاسخ یه غیب دان(خدا) با نئو همچین مکالمه ای رد و بدل میکنه:
اوراکل: آب نبات؟(میل داری)
نئو: تو میدونی من اینو ازت میگیرم یا نه؟
اوراکل: اگر نمیدونستم که غیبگو نبودم!
نئو: پس اگه تو میدونی من چه جوری میتونم حق انتخاب و اختیار داشته باشم؟!
اوراکل:تو اینجا نیومدی که انتخاب کنی!
تو انتخابتو کردی!
تو حالا اینجایی که بدونی چرا این انتخابو کردی!
یعنی عاشق این دیالوگم
مو به تنم سیخ شد دفعه اول که از تی وی دیدم!
فکر میکنم روایت جالبی از جبر و اختیاره!
امیدوارم الان بفهمیم انتخابامون درست بوده!
نتم پرید دیشب:دی
یعنی ما کجا قبلا انتخابمونو کردیم؟ شنیده بودم قبلا ولی همون موقه هم برام سوال بود
یه جورایی به جبر انتخاب کنی یه جایی مثل ازل بعد بیاد با اختیار توی دنیا همون اجبار رو انتخاب کنی
همون چارچوبی که هست
نمی دونم باید بیشتر بخونم!
حتی اگه رویای صادقه هم باشه حجیت برای ادم نداره فکر کنم اینو میدونی
چه میدونم والا
ایشالا تهش ختم به خیر شه بقیه اش چندان نباید مهم باشه!
به هر حال من فقط نوشتم واسه دل خودم
برامم زیاد مهم نیست صادقه باشه یا نه
تقدیم به رگباز آرامشم
پاییز مبارک
http://www.persiancards.com/images/ecard/70.swf
مرسی مریمی
چقد این پروازو دوست داشتم
به چــــه تشبیه کنم نــام تو را
به بــــهار
یا به آبی ه زلال دریــــا !
ســـــاده تر می گویم
تــو تمامیـــت احساس منی
مرسیییی عزیزم
پاییزتان پیروز
پیروزتان نوروز
نوروزتان مبارک:دی
سک سک نصفه شبی رو انجام بدیم و رفع زحمت کنیم
با اجازه:دی
تو این ساعت بیداری!!!
من دقیقا تو خواب هفتمین پادشاه بودم:دی
پاییز شمام نوروز محمد آقا
تعبیرت این است که






در بلور ِ آب ها ، رقص ِ شعله های ِ دلخواه ِ تو بر پا می شود و
آسمان برایت فانوس ِ خیال می شود و
بر سریر ِ سبزه ، در گلبرگ های ِ ناز خواهی خفت و
عشق برپای ِ ادب بر درگاه تو خواهد ایستاد و
بابونه ها و گلپونه ها برایت عطر افشانی خواهند کرد و
دودِ آیه های ِ آه را براییت بی اثر خواهند کرد
سلام بر مشعل ِ فروزانِ دلهای بارانی
کاش تمام تعبیرهای دنیا از تعابیر شما خط می گرفت و خیالم خوش می شد به آسمانی که برایم فانوس روشن راه خیال می شود و آرام در گلبرگ های ناز زندگی خواهم خفت و عشق بر سر در قلبم قامتی دوباره راست خواهد کرد...


اما انگار دنیای حقیقی آدم ها ورای تمام تعابیر زیبایشان است
تلخی سهم ذره به ذره ی غمی ست که ارغوانی نگاهش تمام اقاقی ها را روسپید می کند...
اما باز هم شکر...شکر و سپاس معبود بی همتایم را
سلام رف ی ق همیشه شفیق
خوشبختم ولی من با مهرناز بودم
فعلا سماق بمک :))
سماق قرمز دوست می داریم:دی
اگه واسه دلت نوشتی آجی که هیچی ولی کلا حساب کردن رو خواب و اینا درست نیست حتی اگه صادقه باشه حکم اسلام اینه که حجیت برای آدم نداره!
یه مطلب جالب اینجاست که برای تویی که زیاد از خوابات میگی بد نیست بخونی:
نمیدونم درباره جهان های موازی چیزی خوندی یا نه!
اما چیه این جهان های موازی!؟
پارسال بود گمونم که فیلم اینسپشن عین مور و ملخ با بازی لئوناردو دیکاپریو ریخت تو ایران!کافیه یه فیلم و یکی ببینه بعد با به به چه چه به بقیه توصیه کنه!
که تی وی خودمونم عیدی پخشش کرد!
ماجرا چیه؟
ماجرا اینه که چند نفر میرن تو خوابهای دیگران و تو ذهن اونها چیزایی رو که خودشون میخوان تلقین(اینسپشن)می کنند!
و از این طریق جهان های موازی برای فرد ایجاد میکنن بدون اینکه خودش بفهمه!
کلا زندگی امروزه و رسانه یکی از کارهاش همینه که یک چیز رو به ذهن تو تزریق کنه!
خواب یکی از راههای نفوذه!
کلا ضریب خطای ذهن آدم برای درک حقیقت به شدت بالاست و یه سری ها منافع رو در این میبینن که دنیایی رو برای افراد از طریق جهان های موازی ایجاد کنن و افراد اون گونه که اونها میخوان زندگی کنن!
ماتریکسم جهان موازی جهان واقعی فیلم بود!
کلا برای رسیدن به یه سری چیزها ذهن قابل اعتماد نیست!
خدا هم مینو میگه تو قرآن که ظن و گمان در ذهن ما می کارند در حالیکه حقیقت در دل های پاک است!
کلا تو خوابم دنبال چیزی نگرد!
یا ظنه و گمان!
یا حدس و واکنش مغز برای تخلیه ذهنی و استراحت
جای دریافت حقیقت دله که نمیشه دست کاریش کرد!
البته نه هر دلی
به خاطر همینه جبرئیل به قلب پیغمبر نازل می شد قرآنو براش الهام میکرد نه تو خواب و رویا
کلا درباره جهان های موازی بخون به دردت میخوره آجی
آره. واسه دلم نوشتم و دلم نمی خواد که بهش اعتماد کنم حتی یک درصد! هر چند عین حقیقت تلخی بود که...

جالب بود برام. حتما چشمم بهتر شد و کارام سبک تر در اولین فرصت یه سرچی می کنم
فکر می کنم به دردم می خوره
اونم خیلیییی
مرسی محمد
خوابها وقتی از سمت خداوند جاری شوند نشانه صادق حضور اویند ...
دستتو محکم توی دستش گرفته عزیزم ... چرا دلگیری؟
الان می فهمم چی می گی هدی...
شاید اگه چند روز پیش این کامنتو میخوندم نمی فهمیدم..
دستمو محکم گرفته
سلان دوست عزیز رگبار ازامش
من از دوستان سال پیش شما در وبلاگ نویسی هستن
بعد از اینکه ادرس وب رو عوض کردم دیگه وی نویسی هم نکردم
امروزم داشتم نظرات قدیمی رو میخوندم تا رسیدم به شما
خواهشا بازم بهمون سز بزن و بیا تبادل لینک
منتظر حضورت هستم
سلام
چشم در اولین فرصت خدمت می رسم
سلام چقدر شادمانم از اینکه مرا به یاد داشتی
ممنون
ارزو دارم همه ی رویاهایت تعبیر شود و در هیچ کدام از خوابهایت کابوس نبینی .... مبادا چشمان مهربانت به ترس و هراس و اندوه مبتلا گردد
سلام فرخ عزیز
مگه می شه فرخ گیلانی رو فراموش کرد!؟ با اون صدای مردانه ای که هنوز توی گوش هام داستان های حقیقی زندگی رو می خونه
ممنون جناب...
چشمانم...
چقدر حالا قدرشونو می دونم
قلمتو خیلی دوست دارم.
خیلی قشنگ بود.مرسی
ممنون رهگذر عزیز
به پای حرف های زیبای شما و شاهین خان نمی رسه
و کجا میتونه باشه آیا فریناز بانوی اصفهانی؟
پست رمز دارم
رجوع شود آجی خانوم...
میگما آجی
قبلا احوال پرسیات آنلاین بودا
سلام...ببخش اگه میونمون فاصله هست...
سلام
کاش بیشتر می نوشتین و بودین حبیب عزیز
کم کسی هست که بفهمه قصه العشق لانفصام لها...
خب خدا را شکر دوستان اینجا هوای رگبارمو داشتن
خواب خوش نشانه دولت است
یحتمل رئیس جمهور اینده شما هستید
بدم نمیاد رئیس جمهور بشم و سوژه ی اشعار گرمکی شما
جالب می شه ها
سلام فرینازم
کجایی تو خانمم؟؟؟
رجوع شود به پست رمز دار مریم جونی
همون رمز همیشگی
داری که؟
خواب هات طلایی عزیزم...
ممنون الهام جان
به همچنین
میگما، نکنه یه غیبت کبری درکاره؟!
رفته بود که بشه
فقط خدا را شکر که نشد
چه دلگیر