آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

معرفت محرم

محرّم

این روزا همش تو محرم پارسالم... تک تک عطش های پارسال رو هزار بار خوندم و باز هم دلم می خواد که بنویسه...

پارسال شور عجیبی داشتم! از محرم خودش رو نمی خواستم! اصلا نمی دونستم باید معرفت محرم رو خواست نه فقط سیاه پوشیدن و گفتن از ده روز اولش. نذر پارسالم رو بی نهایت دوست داشتم. یکی دیگه از همون نذر های نتی که فکر می کنم خودم اولین ابداع گرش باشم

دوستان قدیمی تر یادشونه، نذری بود برای بازگشت کودکان بازیگوش نور به سیاهی ظلمتی که هنوز هم بی وقفه ادامه داره اما باز هم دلم می خواد که بنویسه. با نذر دیگه ای شروع کنه و محرم و معرفتش رو از خودش بخواد.وقتی از خودش بی حاجت، خودش رو بخوای شاید تموم خواسته هایی که حتی سال هاست پشت در خونه ی خدا موندن هم اجازه ورود و اجابت پیدا کنن.

محرم داره میاد و من روزهاست که منتظرشم!

امسال ِمن چقدر با پارسال فرق داره. خودم، اخلاق و رفتارم، آدم های زندگی م، حتی سبک نوشتنم، مخاطبینش حتی! چه دنیای واقعیم چه اینجا همه چی اونقدر فرق کرده که وقتی می رم و "باد می رقصد" پارسالمو می خونم می گم خدای من! چقدر بزرگ تر شدم...

آرامش امسالم عمیق تره. اون حس تلاطم و سردرگمی از سفر جنوب به بعد کوچ کرده و رفته به ییلاق یا شایدم قشلاق! نمی دونم اما مهم اینه که رفته


امسال زهرا بهم گفت معرفت محرم رو از خود شهدا بخواه! و من از روز عرفه تا حالا بی صبرانه منتظر محرمم و باز هم گیج و مات و مبهوت به سراغش می رم به امید اینکه همون افلاکیان خاک نشینی که به اجازه ی خدا کمکم کردن و معجزه ای بزرگ تر از  وسعت تمام دریاها رو به زندگی الان من پاشیدن، معرفت این ماه رو هم به هممون هدیه بدن.


این طور نوشتن ها از من بعیده! ولی بذارین به حساب اینکه همه چی واسم تغییر کرده

انگار همگی دور هم نشستیمو من چشمامو بستم و غرق آرامش عمیق این روزهای زندگیم دارم خیلی ساده حرف می زنم و دلم می خواد مثل پارسال همراهیم کنین و باز هم ده روز اول محرم رو بنویسم.


محرم پارسالم: باد می رقصد

محرم دو سال پیشم: دوباره عشق و شور و شیدایی

نظرات 20 + ارسال نظر
زیتون (تغذیه اعصاب) چهارشنبه 24 آبان 1391 ساعت 11:34 http://zatun.blogsky.com

سلام

سلام:)

امیرحسین چهارشنبه 24 آبان 1391 ساعت 11:51 http://bayern.blogsky.com

خوشحالم که غرق آرامشی

ممنون امیرحسین

یکی! چهارشنبه 24 آبان 1391 ساعت 20:06

سلام..

تو چرا اینقدر بی تربیتی!

یکم با خودت تمرین کن..تا چشت به یکی می افته زبونت در نیاد!!

هه هه ..بیخیال

میگما..عجب محرمی بشه امسال...یا حسین(ع)

دوست دارم یه خلوت درس حسابی با امام حسین (ع) را بندازیم..

این محرم یه غم عجیبی تو دلِ من و یکی هست..!!

هی فریناز... سال پیش من مشهد بودم محرم..اما
حیف که اسیر بودم..اسیر دلم ...و نتونستم درس حسابی...ای وای !

اما امسال خیلی خوبه چون اون اسارت دلم تموم شد..
اما...اما..اما..

سلام...
من؟
خب این زبونو دوس دارم نیگا
خوشگله:دی
چه جالب! پارسال ولی من با همه ی اسارت دلم محرم خوبی داشتم...حتی حاجتمم یه جوری که خود خدا صلاح می دونست تغییر داد و برام برآورده کرد
امسالو بگو
با یه گیجی و منگیِ خاصی دارم میرم به پیشوازش
حتی بی واژه
بی هیچ واژه ای...

فقط خودشو صدا زدم...
السلام علیک یا ثارالله....

یکی! چهارشنبه 24 آبان 1391 ساعت 20:12

راستی چرا در مورد مطالب وبمون نظر نذاشتی...؟؟؟

متن ها.. چطور بود...!

من که دو تا نظر گذاشتم ماه

که گفتی تو کدومی؟ منی یا داداشی؟:دی

نرسید مگه؟

فاطمه چهارشنبه 24 آبان 1391 ساعت 20:22

تو که معرفت محرمو داری فاطم...

یکی! چهارشنبه 24 آبان 1391 ساعت 20:29

من و داداشی نداریم..خب..

محرم امسال من فقط میگم امام حسین (ع) ... ، نفسم...

نمیدونم با این غمه چیکار کنیم !

نظراتت رو دیدم...اما ..نفهمیدم متن ها رو خوندی کامل یا نه؟

همشو نخوندم! فردا بیشتر وقت دارم میام میخونم.
یعنی تو و داداشی یکین یا دوتایین یا یکیه دوتایین یا دوتای یکین؟

ولی اونا خودشون می دونن با دله ما چیکار کنن.مطمئن باش

یکی! چهارشنبه 24 آبان 1391 ساعت 20:37

من امسال جلو آقا نمیتونم سرمو بالا بگیرم..

آخه یکی از دوستدارانش ... به خاطر من ...حالا پیش آقا سرش پایینه..

آخ قلبم..آخ خدا..من چرا اینقد بدم...البته به آقا گفتم که تقصیر من بوده...

من و یکی.. رو خیلی دعا کن فریناز لطفا"...

خودشون اینقدر بزرگوارن که سرتو بلند می کنن
دیگه هرچی باشه فک نکنم بدتره پارساله من باشه...

وقتی دلت شکسته باشه و سیاه پوش محرم بشی خود صاحبش حواسش هست چطوری دلتو خوب کنه و سفید
باور کن
من همیشه دوستامو اول دعا می کنم
فقط بگم یکی و یکی دیگه؟

یکی! چهارشنبه 24 آبان 1391 ساعت 20:43

اما میدونم که هر یه قطره اشکی که واسه امام حسین (ع) بریزی...مث یه غلط گیر یا پاکن می مونه واسه پرونده سیاهمون...

معجزه می کنه...
من که ایمان دارم
ایمان!

سینا چهارشنبه 24 آبان 1391 ساعت 20:59

روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل ز احوال دل خویشتنم
شما فریناز خانوم باشی.زمان خیلی سریع سپری میشه و اول هفته تو یه چشم به هم زدن میشه اخر هفته و ماه و سال و.....

به کجا آمده ام
آمدنم بهر چه بود
به کجا می روم
آخر ننمایی وطنم

یه آقایی پارسال می گفت امام حسین تمام این سوالا رو جواب داد با حماسه ی کربلاش
راستش دیگه نرفتم دنبالش ببینم جواب هاش چی بودن! کم همتی از سر و روم می باره!
من نمی دونم چه رویی دارم امسال می خوام واسه محرم بنویسم سینا

یکی! چهارشنبه 24 آبان 1391 ساعت 21:47

آره من و یکی! رو دعا کن..ما دوتاییم اما یکییم..

آخی...اما غم من..درد من ..یه چیز دیگه هم هست.. ..

ممنون فریناز..

باشه واسه دوتا یکی دعا می کنم
دیگه چیه؟

نازنین پنج‌شنبه 25 آبان 1391 ساعت 01:11

دوسال پیش نبودم ولی پارسالُ دقیق یادمه
چه نذر قشنگی هم بود

من میگم امسالم
ده بار عطش شو و بنویس

امسال یه حال خاصی م واسه محرم
هم دوست دارم بیاد هم نه!
ولی بیشتر دوست دارم بیاد!

اینقدر دلم میخواد نازنین مث پارسال بنویسم...
تو می دونی چقد با پارسال فرق کردم...
می نویسم ولی شاید به خوبیه پارسال نشه

منم دقیقا مث توام
دلم میخواد بیشتر بیاد تا نیاد
فردا اول محرمه و جمعه س نازنین

اینقد دلم میخواس محرم مشهد بودم

شاعرشنیدنی ست پنج‌شنبه 25 آبان 1391 ساعت 08:53 http://kha2ne-sher.persianblog.ir/

سلام زهرا راست میگه برای محرم باید معرفت داشت برای معرفت باید خواهشکرد باید خواست
مرسی
به روزم با تنها میان مردم بیعت فروش شهر

سلام
زهرا از دوستای فوق العاده ی منه
حتما میام دوست خوبم
و ممنون برای حضورتون

محب الشهدا پنج‌شنبه 25 آبان 1391 ساعت 14:32 http://nejat-yafteh.blogsky.com

تقصیر من وتو نیست اگر عاشقش شدیم...
خیلی حسین زحمت مارا کشیده است...
"
سلام نازنین فرینازم...
خوشحالم که آرامی...
خوشحالم که رگبارهای زندگی ات از جنس آرامشند...
خوشحالم که مرا به عنوان دوستت قبول داری...
فدای تو نازنین...
در این شب های مهمانی نوروچشمهای بارانی ودلهای آیینه ای...
التماس دعای فرج...
الهی الحقنی بالشهدا والصالحین

....
سلام زهرای نازنینم
منم خوشحالم که دوستی مثل تو رو دارم بانوی زلالم
منتظرم زهرا، منتظر معرفت محرمی ام که تو توی زبونمو دلم انداختی و ممنونتم بانو
اللهم عجل لولیک الفرج...
با جمعه شروع می شه محرما

یکی! پنج‌شنبه 25 آبان 1391 ساعت 15:01

نگم بهتره...آخ..چه قصه ی غریبیست...کسی چه میداند درد ما چیست!

من و یکی متشکریم بابت دعا..

باشه هر طور که راحتی
هر کسی برای خودش دردی داره ولی وقتی می گه می بینه با خیلی ها اصلش مشترکه...

تشکرت دعای متقابل تو و اون یکی دیگه تونه
خب؟

مقداد پنج‌شنبه 25 آبان 1391 ساعت 15:22 http://northman.blogsky.com

ظهر عاشورای پارسال من مشهد بودم، انصافا خوش گذشت اولین باری بود که عاشورا رو بیرون از شهرمون تجربه میکردم، چه نعمتی بود روز عاشورا در کنار امام رضا بودن متأسفانه متأسفانه به نماز ظهرش نرسیدم چون خیابونا واقعا شلوغ بود و جایی پیدا نمیشد واسه نماز خوندن، به هیچ وجه
حالا امسال محرم خونه هستم و یاد پارسالمو میکنم

خوش به حالت مقداد
من تا حالا تاسوعا عاشورا خونه ی خودمون نبودم! همیشه خونه مادربزرگم بودم ولی امسال معلوم نیس...
ایشالله امسالم بتونی تاسوعا عاشورا اونجا باشی
خدا رو چه دیدی! شاید جور بشه بتونی بری

مقداد پنج‌شنبه 25 آبان 1391 ساعت 15:41 http://northman.blogsky.com

بعید میدونم که بشه، دوس دارم تو فرجه ها که بیکارم برم مشهد از وقتی برگشتم مشهد نرفتم

ایشالله تو فرجه ها می ری مشهد
منم از عید تاحالا
اینقد دلم تنگ شده برا مشهد که حد نداره

یکی! پنج‌شنبه 25 آبان 1391 ساعت 15:45

خب!

نگین جمعه 26 آبان 1391 ساعت 15:20 http://zem-zeme.blogsky.com

یاد پارسال افتادم با این پستت

یادش بخیر
چه حالی داشتم
چه شوری بود...
امسال ولی یه جور دیگه! انگار که همه چی عوض شده حتی آدم ها

نگین شنبه 27 آبان 1391 ساعت 00:06 http://zem-zeme.blogsky.com

حتی آدم ها!!!
حتی ادم ها!!
حتی آدم ها!
حتی ادم ها...

حتی چی آدم ها نگین؟

نگین شنبه 27 آبان 1391 ساعت 21:47

اینکه همه چی عوض میشه حتی آدم ها!

...
آدم ها که خیلی عوض شدن

عوض نمی شدن همه چی عوض نمی شد!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد