ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
هواللطیف...
یک هجوم سبز و نقره ای! ترکیب دو پیاله ی جا مانده از ضیافت دل ها... یک حیرت و یک ناله و آهی که فغان ِ این سرای نفس هاست...
نفس
بگذریم...
همان بس که نگویم یعنی چه! آن کس که می کشدش خوب می داند و آن کس را که نه چونان کسی همین جا در حسرت دانه ای از آن به ژرفای یک راز و نیاز ِ بی خواسته می رود و کبوتران شُکر بر درگاه کبریایی او به پرواز در می آیند...
آری
آن زمان که درد تو را محاصره کند، باید فقط گذشت! می گذری و این گذشتن تو را زمانی! آره بالاخره یک زمانی که نه دیر است و نه دور! (و حتی می شود مشکوک گفتش این را که نه دیر و نه دور...!!!) سرکوب ِ یک بی نگاهی می شود... یک بی توجهی تو! و خودش می رود آنجا که آمده بود... میهمان ِ ناخوانده ای که اگر بیاید حبیب است و اگر برود راحت ِ جان...
بگذار بگذریم...
شاید خود ِ من... شاید یادآوریه تو... شاید تمام آنانی که سخت می گیرند...
باید که گذاشت و گذشت...
کمی راضی شد به داشته ها...
و حتی تمــــــام، راضی...!
(اما راستش را بخواهی گاهی باید محکم ایستاد! و گاهی فقط گاهی می شود که گذشت...)
گاهی هم باید کوتاه بیایی...!!!
و گذشتن، خود، نوعی کوتاه آمدن است به سبک "بی میلی"...
بگذار برویم سراغ شعرها...
دنیای عجیبی دارند اگر با صدای کسی عجین باشد که دنیای تو را رنگ و بوی دیگری بخشیده...
درد همیشه هست...
خدایا صبر ِ نفس هایمان را زیاد کن..
و حتی نفس هایی که گاه می آیند و گاهی نه...
بی قــرار تــوام و در دل تنـــگم گله هاست
آه! بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثـــل عکــس رخ مهتـــاب که افتــاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
آسـمـــان بـا قـفــس تنــگ چـه فـرقی دارد
بـال وقـتی قفــس پــر زدن چلـچـله هاست
بی تـو هر لحــظه مرا بیــم فرو ریخـتن است
مثل شهـری که به روی گسـل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئله ی دوری و عشـق
و سکــوت تــو جواب همه ی مسئله هاست
شاهرگ های زمین از داغ باران پُر شده است
آسمــانا! کاسه ی صبـر درختان پُر شده است
زنـدگی چون سـاعت شمـــاطه دار کهــنه ای
از توقف ها و رفتن های یکسان پُر شده است
چای می نوشم کــه بـا غـفـــلت فــرامــوشت کنم
چای می نوشم ولی از اشک،فنجان پُر شده است
بس که گل هایم به گور دسته جمعی رفته اند
دیگر از گل های پرپر خاک گلدان پُر شده است
دوک نـخ ریسی بیــاور؛ یوســف مصــری ببـر
شهر از بازار یوسف های ارزان پُر شده است
شهر گفتم!؟ شهر! آری شهر! آری شهر! شهر
از خیـابان! از خیـابان! از خیـابان! پُر شـده است
در راه رسیــدن به تـو گیـرم که بمیــرم
اصـــلا به تـو افتـاد مسیــرم که بمیــرم
یک قطــره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افــتـادم و بــایـد بپــذیــرم کـه بمـیـــرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنــگ در آغــوش بگیــرم که بمیـــرم
این کوزه ترک خورد،چه جای نگرانی ست!
من ســاخته از خـــاک کــویــرم که بمیــرم
خامـــوش مـکن آتــش افــروختــه ام را
بگـــذار بمیـــرم که بمیـــرم که بمیـــرم
و کمی آرام تر از همیشه
نفس راحتی می کشم
و می روم سراغ کارهای نیمه تمامم...
سلام زندگی!
رگبار1: اشعار از فاضل نظری
رگبار2: کمی کمتر از همیشه هستم، درگیر پروژه و کارهای فارغ التحصیلی و بالاخره نجات از رشته ای هستم که این همه سال مرا هدر داد...
می شود کمی در لحظه های خلوتتان با خدا، دعایم کنید؟
سلام.
اول
سلام
باریکلا! جالب بود اول بشی تو
یادم نمی رود وقتی بعداز مدتها کتاب اشعار فاضل نظری به دستم رسید،به محض باز کردنش این شعر روبروی چشمانم قرار گرفت...
"بی قرار توام و....
وچه حس خوبی داشتم بعد از خواندنش شعر...
شایدم دلتنگی...بغض...
نمی دانم هرچه بود...دوست داشتنی بود...
من باخیلی از شعرهای فاضل زندگی کرده ام...
دلبسته افلاکم وپابسته خاک
فواره ای بین زمین وآسمانم....
---
قفل قفس باز وقناری ها هراسان....
دل کندن آسان نیست آیا می توانم؟...
---
من وتو پنجره های قطار در سفریم...
سفر مرا به تو نزدیک تر نخواهد کرد...
----------
فرینازم برایت دنیا دنیا آرامش آرزو می کنم...
آرامش همیشه به آن معنایی که ادمیان مادی نگرمی اندیشند نیست...
گاهی آرامش،حس حضور خداست در میان طوفان سهمگین مشکلات...
برایت خدا را آرزو می کنم...
حتی اگر همه عالم گمان کنند تو در اوج بی قراری هستی...
با او که باشی آرام آرامی...
دعایت می کنم...دعایم کن...
تا این نهال نوپای امیدم با بار بنشیند...
سلام زهرا جون

چرا که از حالا به بار نشسته
راستش من کتاباشو تاحالا نخونده بودم ولی الان واقعا خوشم اومده از شعراش
دلبسته افلاکم و پابسته خاک
فواره ای بین زمین و آسمانم...
یادمه یه بار اسم نامت بود برام گذاشته بودیش
اشعار مذهبیشو هم دوست داشتم...
دل کندن آسان نیست... آیا می توانم؟...
اینم دوست دارم بخونش:
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادة سهشنبه شب قم شروع شد
آیینه خیره شد به من و من به آیینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد
خورشید ذرهبین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد
وقتی نسیم آه من از شیشهها گذشت
بیتابی مزارع گندم شروع شد
موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد
از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد
در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد
آره
اون آرامش خیلی قشنگه... حس حضور خدا بین طوفان های زندگی...
اینکه تو اوج مشکلاتت ببینیش...
میون یه عالمه صدای گوشخراش بشنوی صدای آرامش بخششو...
نهال نوپای امیدت رو بارها و بارها شاید هرروز دعا می کنم
باور کن
ببین نگاه امیدوار الان من یکی از میوه هاشه
ممنون حضورتم
سلام مجدد.ذوق کردیم بس که هیچ وقت اول نمیشدم.







خوب جایزه هم که میدونم خبری نیست پس هیچی.
نیمدونم ربطی داره به نوشته هات ولی این بیت رو خیلی دوست دارم.
رشته ای برگردنم افکنده دوست
می کشد هرجا که خاطر خواه اوست.
قول میدم سفارشتو بکنم به همون بنده واقعی خدا.همونی که تو سفر آخری که داشتی نتونستی بری کنار قبرش.اگر میرفتی شاید آروم تر می شدی.
میگم برات دعا کنه.ما که لایق دعا نیستیم.
البته خودت هم بیشتر دعا کن.حرافاتو راهت به خدا بزن.اونم خیلی راحت تر جوابتو میده.
کار دنیا رو ببین من اومدم دارم به تو میگم چی کارکنی.
عجبا.تو خودت استادی.ببخشید دیگه.
اصلا من میرم شلغممو بخورم.بفرما
سلام



آره منم تعجب کردم راستش!
نه دیگه! چه توقعا داره از من!
داره
مرسی
دیگه درستم خوندمشا!
زیاد نمی شناسمشون راستش... ولی بگو... شاید حتی باعث شد بدونم کی ین ایشون
کسی که بهش بگن عبد!
راحت مجید جان!
آره خب اون جنس حرفامو بیشتر از یک ساله دیگه رگبار نمی ذارم ولی هوامو داره تو خلوتمون
خب واسه هر کسی این روزای سخت پیش میاد...
روزایی که زشت ترین روی زندگی بهت نگاه می کنه
نوش جونت!
سلاممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم


فریناز جونم حتما دعات میکنیم چرا نشه
قربونت برم
خدایا بهترینها رو در مسیر زندگی فریناز جونم قرار بده
فریناز جونم
به قول خودت باید گذاشت و گذشت هرچند در بعضی جاها سخته
فرینازجونم محمدرضا کدوم بنده واقعی خدا رو میگه چه اتفاقی افتاده
سلام شیرین جون

ممنون خانوم
ببینم تو هنوز ما رو خاله نکردی؟
نه! منظورشون آقای بهجت بود؛ از اون اتفاقا نه خانومی
سه تا از بهترین های فاضل نظری رو گذاشتی...




هر سه تاشم از حفظم...الان چند سالی هست با شعراش زندگی می کنم و سه تا از کتاب هاشم دارم...
یعنی هدیه گرفتم...
خلاصه که خوندنش اینجا و با این آهنگ و آپ خیلی چسبید...
دقیقا الان یه ساعته تمومه که دارم هی آهنگتو می گوشم و این آپو از اول هی هی می خونم...
فک کنم حفظ شدمش دیگه...
امیدوارم همین روزا تموم دردای پشت آپ های این چند وقت اخیرت برن از وجودت و جاشونو به یه آرامش همیشگی بدن بانو...
خـــــــــــــــــدا با مــــــــــــــــــــــاست...
بــــــله







فاضل آقان دیگه
مث این مازی جونه ما دارن می شنا!:دی
و حتی منم حفظ شدم با بار اول شنیدنش البته فقط بیت های بولد شدشو
آهنگم؟
یه وقتایی فرضای محال زندگی باعث می شن به کسی که همه ی همه ی همه ی وجودته بگی که بذار عاشقت بمونم...
توام که دیگه مازی جونو گوش میدی
آپ های امروزمون توی یه مایه بودن تقریبا خانومی
منم از صمیم قلبم بهت می گم روزی می رسه که بعد از تحمل تموم مشکلات و فشارها و سختی هات، روز فقط و فقط تو باشه
خـــــدا با مــــــاست...
ممنون یادآوریت فاطمه جونم
با هــــــــــــــــــــــمه ی وجودم این دعا رو برات خواستم...

منم همینطور فدای دل مهربونت بشم من

سلام.



آره.
خدایا صبر نفس هایمان را زیاد کن...
...
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
...
نمیدونم چرا امروز حرم که بودم همش دنبالت میگشتم!!!! حس میکردم اومدی قم!!!
شایدم چون خیلی دوست داری بیای...
فریناز بازم منو نیگا...
اما مارو هم دعا کن..
تنهاییات پر از خلوت خدا.
سلام




این گسل زلزله هاست رو هم می خواستم بولد کنم! خوبه یادم آوردی
مرسی لیلیا
خوش به حالت هی می ری حرما:دی
بابا یه کم جنبه داشته باش خب:دی
ای بابا حالا هی فخر برفوشا
نیمیخوام اصن
نیگا منم دارم گز می خورم
حالا تو منو نیگا
زبونم کش اومدا
ممنون به همچنین
پس هنوزم کنار نیومدی با این رشته...

حتی جالا که باید فرم های تصفیه حساب و اموزش و .. رو پُر کنی...
خودت داری میگی.. زندگی ینی کنار اومدن... ینی پذیرش اون چیزی که نمیخوای قبولش کنی اما باید و مجبوری که قبولش کنی...
+ اینم از من... بعدا نیای بم بگب خسیس! که میکشمت!
اصلا و ابداااااا



حتی فوقم اشتباه کردم ثبت نام کردم... نمی دم!
حتی الان که دارم پایان ناممو می نویسمو باید کاراشو بکنم واسه دفاع!
و حتی الان که یه درسام مونده، همون که اون روز رفتم بهداری و سر جلسه نبودمو مجبورم امتحان فارغ التحصیلیشو بدم...
هیییی
دعا کن تصمیمو درست بگیرم...
شاید حتی یه لیسانس جدید!
ولی خیلییییی سخته
یه چیزایی رو نباید قبول کنی! مثل رشته ای که همیشه باهاش سر و کار داری...
منظورم قضا و قدر و سرنوشت بود که خب دست خداست... از اونا می گذرم تا بگذرن...
بازم می گم حتییییی خسیس!
الان بیا منو بکش
سلام عزیزم خوبی خانومی؟اول ازهمه تبریک واسه اینکه دیگه دانشگات داره تموم میشه ایشاا پایان نامتم میدی خلاص میشی دیگه مثل مانبایدحرص بخوری منومهرنازکه هنوزاول راهمونه
وخودش...
راستی نوشتتوخوندم آره عزیزم بااین دنیایی که ماداریم بایدگذاشتوگذشت امان امان ازدرددل...ولی راضی ایم به رضاش...
توهم راضی باش...وسکوت توجواب همه ی مسیله هاست...چقدشعرت به دلم نشست اصن متناییوکه تووبت میذاری دلنشینه...عزیزم تابعد...مواظب خودت باش...دعات میکنم...التماس دعای مخصوص واسه دوست مهرنازی
سلام فاطیما جون
ممنون تو خوبی؟
تو و مهرناز اگه اول راهین ولی با عشق درس می خونین! خودم شوقو تو چشمای مهرناز دیدم وقتی از رشته ش می گه
ایشالله موفق باشین همیشه جفتتون
ممنون لطف داری فاطیما جون
و همچنین دعای خوب و مخصوص برای شما و مهرناز
فریناز...


خب ما با این حال ِ دلمون حرم نریم کجا بریم!
الان که خوبه..فک کنم چن وقت دیگه باید هر روز برم حتا!
اصنشم خودمون گز و پولکی داریم تو خونمون...
فریناز...هیچی و همه چی! کاش وقتی آدم می گفت هیچی و همه چی ..همه حرف هایی که دوست داشت بگه ، گفته می شد!!
حالا که نمیشه...بیخیال..
پودر لباسشویی فریناز با انواع آنزیم های ....
فخر فروشی...
بله



چرا؟ مگه چندوقت دیگه چی میشه؟
آره خوبه که می تونی بری حرم... اصن خیلی آدم آرامش خاصی می گیره
خب یه وقتایی وقتی کسی رو بشناسی و توی خلوتت بوده باشه میتونه هیچی و همه چی تو بخونه وگرنه اگه هرکسی می تونست بخونه که خیلی بد می شد! دیگه حتی نمی شد حرف زد حتی!
ما رو پودرمونم کردن!
شامپوت می کنما
سلام فریناز
دلم برات تنگ شده بود
دعا میکنم زودتر فارغ التحصیل بشی و بری دنبال رشته و چیزی که دوس داری...
سلام امیرحسین

جات خالی بود...
امتحانتو چطور دادی؟ ازت بیخبر بودم تنها کاری که ازم برمیومد دعا واسه اونچیزی بود که برات بهترینه
ممنون...
ولی گاو نر می خواهد و مرد کهن
ای بابا
هنوز که قالب همونه
شیطونه میگه خودم دس به کار شم
خودت یه قالب قشنگ برام بیار ببینم اصنشم گوگولی
شیش بهمنو یادم نرفته ها نازنازی و حتی فردا رو
خب چون شعرایی که گذاشتی خعلی قشنگ بودن می بخشمت

دفعه بعد اومدم نبینم این قالبُ هااااا
گفتم گفته باشم که نگی نگفتیُ اینا
توام که مث همزادتی! فاضلو دوس داره

خب منم گفتم که خودت دس به کار شو شیطوووووون
سلام.

چن وقته دیگه...هیچی و همه چی!
خدا میدونه...
خودت گفتی پودر لباسشویی..به من چه!
شامپو بیتره تازشم..
اللهم عجل لولیک الفرج...کاش آخرین جمعه ی انتظار بود..
دیگه خیلی داری میگی هیچیو همه چیا! نداشتیما! لیلیا!


پس اصن میرم وایتکست می کنم یا حتی پودر رخت شویی
آمین
کاش...
امتحان خوب بود
ممنون که برام دعا کردی
الان دوباره باید برم
فردا آخرین امتحانمه
شاید آخرین امتحان زندگیم باشه
البته از نوع درسیش
پس فعلا...
چه باحال!
منم یه امتحان دارم که فردا معلوم می شه کی باید بدمش! به جز دفاعم می شه شاید آخرین امتحان درسیم...
شایدم نه...
ولی واسه این رشته ایشالله که آخریشه!
موفق باشی همیشه امیرحسین
دعا می کنم امتحانای درسی و زندگیتو همیشه با نمره ی عالی قبول بشی
چقد دلم واسه جمعه های انتظارت تنگ شده بود....
با چه عشقی تموم این52هفته رو خوندم...
یادش بخیر...
....
اللهم عجل لولیک الفرج....
با چه عشقی یم همشو سکوت می کردی...
آی آی آی چه سالی بود 90...
چقد به استقبالش رفتم... چقدر اتفاقا افتاد... چه نذری بود...
اما 91... هیچ وقت به استقبالش نرفتم
فقط یه اتفاق خوب داشت اونم توی یه عدد هفت
آمین
امیدوارم رشته ای رو ادامه بدی واسه ارشد که واقعا دوسش داشته باشی..
حتی اگه سخت ترین رشته ی دانشگاه باشه و بخاطرش پیر شی ُ دندونات بیفته ُ موهات سفید شه ُ ...
واسه ی ارشد که نمی شه


شاید حتی یه لیسانس دیگه!
اینه که سخته
نمی دونم هنوز تصمیم نگرفتم درست
می ترسم...
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور...
او خواهد آمد...
او خواهد آمد...
سلام
سلام به روی وارونه شدت
تازشم به من اخم نکن..


(باورت نمیشه فریناز، اما وقتی بهم زبون در میاره انرژی می گیرم در حد لالیگا 
)
همون زبون در بیاری سنگین تره!والا
البته گفته باشم ما فقط زبون در آوردن عسلی جونمون رو خعلی دوست می داریما..
آیا چطوره فریناز قصه ما؟!
به دل نگیر! خامی کردم

می گم اگه عسلی جونت این طرفا میان نگو اینا رو! لوس میشه ها! جنبه ندارن اون جنس محترم
آیا خوبه و اینا فرینازه قصه ی شما
هر چند که خسته ایم از این حال نیـــــــــــــا
شرمنده اگر ندارد اشکال نیــــــا
ما خط تمام نامه هامان کوفیست
آقای گلم!زبان من لال نیــــــــــــــا...
برای پست بالا بود که نخواستی حرف بزنیم
خوبی فریناز
تلخ نباش دختر...
:)
یکی از جمعه هایی که پارسال نوشته بودم مضمونش این شعر بود..
که نیا و ما را پیش خود ببر...
یادش بخیر خیلی حرفا زدم باهاشون
تلخ!
باور کن به تلخیه روزگارم خیلی وقتا فقط می خندم... همین
دلم برات تنگ شده بود الی
:)
سلام خانمی

خوبی فریناز جونم
بعضی وقتا که دلت گرفته باشه
و یه بغض سنگین داشته باشی نیاز به تلنگر کوچیک داری
و سلام بر تو ای آقای خوبی ها
همون تلنگره
کوچیک اما سنگین
خیلی قشنگ بود عزیزم
التماس دعا عزیزم
سلام شیرین جون
مرسی تو خوبی؟
آره یه تلنگر که حس کنی تو رو یه کم از هجوم حجیم افکار خلاص میکنه...
شبیه یه روزنه ی نور
یا شاید یه زلال دریا...
ممنون
محتاجیم عزیزم
چرا...جنبه داره خوبش داره...
بعله!
خوبشم بودا...
و باز هم بعله
اهم اهم
یا الله
ما اومدیم البته با پلاک گذر موقت
23:23
همه م که موقتن! ای بابا
سلام علکُم احوال شما جاوید خان؟
سلام
نظری نیست جز ملال دوری شما :خخخخخخخ
حال و احوال خاونم مهندس؟
خوش گذشت ما تو مرخصی بودیم؟
باریکلا! رفتم بزنمت سلامتو قورت داده بودیا
جوابی نیست جز نگاه به ملال ِ شما: چچچچچچچچ
خوبیم
شما چطورین آقای مهندس؟
هر ترم مهندس تر از دیروز
دینگ دینگ
وایسا عینکمو بزنم

نظراتم شدید محوطه رو نورانی کرد :دی
اصلا گویی بخش نظرات جانی دوباره به خود یافت :خخخخخخخ
هه هه خودشیفتگی یم شاخ و دُم نداره که!
بعله
خوش باش هیچی بهت نمی گم
خُب اگه خدا قبول کنه آررررره
من که تو دعاهام به یادتم
مرسی نگین
لطف داری:)
دلم تنگ شده بود واسه خونت بانو...

خیلی...
و این آهنگ...
آخرش این آهنگو عوض میکنم!
خب چرا گریه؟
اصن قلب
تو که هنوز قالبت همونه


خب دیگه از حالا خودتُ حک شده فرض کن
ما اینیم دیگه
خب گفتم که خودت برام یکی انتخاب کن

ای بابا
تازشم تو که می دونی من راه به راه قالب عوض می کنم پس زیاد نگران نباش، نهایتش یه هفته دووم میاره:دی
خب الان من چی بگم به تو؟
خوش باش
نه خدا رو شکر وبت مشکل فنی نداشت اسمایلات خوب کار میکرد :دی
هر چی پیش می ری اوضات بدتر می شه ها

یه فکر اسااااسی باید برات بکنم! مثلا آجیتما
سلام.فریناز قصه ما.
سلام لیلیا ی دنیای ما
سلام فرینازی

خوبی؟
دلم برات تنگ شده بود
من فکر میکردم فقط خودم از رشتم ناراضی هستم پس نگو بقیه دوستان هم مثل خودم هستن!
سلام شکیبا جون
ممنون
آره... من که ماجراها داشتم و دارم و الانم فقط دعا میکنم تموم بشه
اشعار فاضل نظری رو اولین بار بود میخوندم...
از شهرمون چه خبر همشهری؟
منم اولین بار بود میشنیدم
سلام آجی خانومی
خوبی؟ کجایی پیدات نیست؟!
شهر در امن و امان است و ما بیدار
پر از ابر و بی باران:دی