ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هواللطیف...
باید رفت تا جاده های هموار
باید عبور کرد از تمام این نگاه های نگران!
باید پرید تا یک اتفاق نقره فام فیروزه ای!
باید بوی اطلسی گرفت، و با رنگ شقایق های عاشق آشتی کرد
باید سبز شد، آبی شد، سرخ و زرد و سپید شد،
خلاصه بگویم! باید در بطن رنگین کمان هفت رنگ زندگی فرو رفت و جاری شد...
باید خندید!
روبروی آینه ی جان نشست و موج موّاج گیسوان لحظه ها را با انگشتانی تپنده گرفت و در انحنایشان حرکت نمود...
باید آرام بود!
و آرامش را با کلام حق، صدا زد،
تا بازگردد و جایی درون تمام ِ خودت، بگسترد و آنوقت...
آنوقت زندگی جور دیگری جریان می یابد!
می شود بی آدم عاشق شد
بی دلیل خندید
بی شانه آرام گشت
و بی بهانه زیست...
اینجــا
دل های بارانی
به بهای بهشت
نفس می کشند!!!
* عنوان پست، شعری از سهراب سپهری
فرینازم....دلم گرفته
به خدا بسپر دلتو معصومه
درست می شه همه چی
راستی معصومه بودی؟ نگو تنها
بی باران ...
نه می توان عاشق شد...
نه بی دلیل خندید ...
نه آرام گشت...
و...
نه بی بهانه زیست...
بی باران...
زمانی میشه که بی باران هم عاشق میشی
هم می خندی
هم آرومی
و هم زندگی می کنی...
از همون متنا بود که من خیلی دوس دارم...
ازونا که فرینازن...
ازونا که قدیم تر ها می خوندم لذت می بردم و برام پر بود از حس ِ کشف ...
می دونی که چی می گم؟!
+ چقدر دکلمه وبتو دوس دارم...خیلی به دلم نشست...
از اونا که فرینازن...



کشف
بعله
خواهش می کنم
نفس کشیدن به بهای بهشت خیلی حرفه ها...
رسیدن به این حرف خیلی حرفه ها...
رسیدن به عاشقی ِ بدون آدم...
و تموم رسیدن هایی که نوشته بودی...
برام قابل لمس بود و درک
خیلی حرفه... ولی خب از یه روزی آدم بش میرسه...




سخت هم می رسه...
عاشقی بدون آدم
و این رسیدن ها،
یه جور عمیق عشقه
شاید به صاحب امروز و این روزا
زیبا بود
ممنون