آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

بال بگشا تا افق،خواهی که زیست

گفــت دنیـــا چـــارچوبی بیـــش نیست

بال بگشا تا افق،خواهی که زیست


گفـــت تـیــغِ تیـــز بـر بــــالت مـــزن

زانکه آن یارِحقیقی، نیست نیست


آن گذشت و رفـــت تا طوفانِ مهـــر!

بر تمامِ دوستی ها گفت چیست؟!


خطِ بطــلان زد به روی هر چه بود

و نمی دانست بارانی گریست...


گفـــت پرگــاری و سوزن بر زبان

خط بکش تا بینهایت،راه نیست


در خیالش آنچه اینجا بود و هست

جز یه دنیـای مجازی بیش نیست!


جز همان بلبل که خوش قلب است و پاک

انتخابی را ندیدم زو که بیست! (زو= از او)


ای پرنـــده بــــال بگشـــا از قفـس

نه تو را زندان سزا و نه که زیست


حــال، من می گـویم و تو گوش کن

خط بکش از دل ز دنیایی که هست


خط بکش تا بی کـــرانِ بندگی

تا شقایق های بی نام الست


خط بکـــش تا آن یگـانه حق پرست

تا خدایی که همیشه عاشق است


خوبِ من! بگشا قفس را از درون

پوستی تا نشکند دنیاش نیست


تـــو دلت را چـــون همـــان آییـــنه کــن

چون که دنیا،خوب خواهد،چاره نیست


خــط خطـــی های تـــو زنگـــارِ درون

خط بزن این صفحه ها،اوهام نیست


یـــــــــادت آوردم حـــدیــــث همـــــــدلی

بال بگشا تا افق،خواهی که زیست


http://images.persianblog.ir/430460_Ix0SqlJg.jpg



رگبار1:

کلا دارم شاعر می شما

نمره بدین


امروز من...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

لرزشی ناخواسته!

یادته؟

قرار شد خط کشا رو بشکنیم؟

قرار شد تموم خط های موازی رو پاک کنیم؟

یادته؟

قرار شد یه مثلث بکشیم؟

قرار شد بشیم رأس مثلث


خط ها پاک شد

خط کش ها شکست

خط های جدیدو کشیدیم...

دستم اما...

دستت اما...


چرا خط ها هر روز دور شدن؟

هر روز دور تر از روز قبل...

دو تا خط که دیگه موازی نبودن!

...

تازه فهمیدن همون زمان به هم رسیده بودن...

حالا

روزهاست

دارن دور میشن...

دور دور دور...


دست من بود

یا دست تو

نمی دونم

اما لرزید...


دنیای اینجا لرزید...


http://s2.picofile.com/file/7210122254/images.jpg


رگبار1:

خیلی چیزا همینطوری تموم میشن

یه روزی می ایستی می بینی اون خط های موازی، چقدر کج شدن... در جهت مخالف همدیگه دارن می رن به سوی قاعده ی یه مثلث! نه رأس و یکی شدن...


رگبار2:

دوری ها همیشه دوستی نمیارن...

گاهی دوستی ها باعث دوری می شن

باور کن!




رگبار3:

این لینکو ببینین! خیلی باحال بود

یه شعرایی هست که تو نگفتی اما انگار از دل تو سرودنش...

داشتم خانه را مرتب می کردم

که حس کردم

باید همه چیز را در این جهان رها کنم

و به تو بگویم که

دوسـ ـتـ ـت دارمـــ...


من زخم های بی نظیری به تن دارم اما

تـو مهربان ترینشان بودی

عمیق ترینشان

عزیزترینشان


بعد از تو آدم ها

تنها خراش های کوچکی بودند بر پوستم

که هیچ کدامشان

به پای تو نرسیدند

به قلبم نرسیدند


بعد از تو آدم ها

تنها خراش های کوچکی بودند

که تو را از یادم ببرند

اما نبردند


تـــو بعد از هر زخم تازه ای

دوباره باز می گردی

و هر بار

عزیزتر از پیش

عمیق تر


«رویا شاه حسین زاده»



نمی شی ...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.