ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
تمام قاب چشمانم را پر کرده ای
چه خوب است که امشب هستی
چرا تنهایی اما؟!چرا امشب ستاره ها نیامده اند برایت لالایی بخوانند؟!
پلک هایم را بر هم نمی زنم تا حتی قدر یک پلک بر هم زدنی دیدنت را از دست ندهم...
چرا من از نگاه کردن به تو و خیره شدن در انوار زیبایت خسته نمی شوم؟!
می خواهی از خجالت آبم کنی که به روی خودت نمی آوری چشمک هایم را؟!
می خواهم آن قدر در تو خیره گردم تا چون تو شوم!
آن وقت مادرم می تواند به همه بگوید:
دخترم مـــــــــــاه است
آری ماه ِزیبای من...
می خواهم چون تو شوم...
این همه زیبایی را از کجا می آوری عزیزم؟
از خورشید؟
دلم می خواهد اما خورشید من،خـــدا باشد
آن وقت می شوم تجلیه زیبای بی منتهایم...
سرم را روی مبل کنار پنجره ی تنهایی هایم گذاشته ام و چشم در چشمان تو ....
انگار نمی خواهم از رو بروم!!!
چه قدر خوب است که امشب می توانم راحت تو را نظاره کنم
چه قدر خوب است که سرم تکیه گاهی دارد...
انگار ستاره ها هم رفته اند لباس عید بخرند....
و تو تک ماه تابان این شب بی نهایت سیاه،گشته ای....
چه خوب است که این چند روز دارد می رود و دیگر می توانم قرار ملاقات هایم با تو را برای سال نود بگذارم...
می خواهم فقط خیره گردم در صورت مــــــاهت ، ماه ِمن!
می خواهم این روزهای آخر 89 تلافیه تمام نبودن هایت را در بیاورم...
ماه ِزیبای من چرا همیشه در تو می نگرم؟!
چرا به پاکی ام شک نمی کنی با چشم هایی که در سیمای تو، چرانی می کنند...
باد هم دارد بید ِگیسوانم را می رقصاند در این بزم شبانه
چه خنکای دل انگیزی بر گونه هایم بوسه می زند
باد را یادم هست همان بوسه های خدا بود
ماه ِمن،یعنی خدا از رخ زیبای تو هم دلربا تر است؟!!!
خداوندا خورشید ِمن تو باش
می خواهم ماهت باشم...
می روم تا هوایی بخورم!
یک روز که آسمان را نبینم و هوا را نخورم انگار دیگر توان نفس کشیدن برایم نمی ماند!
قدم می زنم و سنگ فرش ها را می شمرم.به امسال فکر می کنم...سال 89...
می ایستم روبروی آیینه ی جلوی اتاقم
خودم رو خوب نمی بینم!
شیشه پاک کن را می زنم و تمیزش می کنم...
» اول جلوی سرم...محو مغزم می شوم...انگار می شود از آیینه خود ِدرونی ات را ببینی!
در فکرم چه می گذرد؟!کاش دستمالی داشتم تا اضافه هایش را پاک می کردم!
محو آیینه می گردم...
گویی دستمال دارد بر افکارم کشیده می شود!
اضافه ها را؛ گردوغبارگرفته ها را پاک می کنم...
» می رم پایین تر!درست جلوی صورتم...گویی دستمال دارد بر چهره ام کشیده می شود...
خوب می کشم و دوباره شیشه پاک کن می ریزم...
خدای من!
چه قدر تمیز می شود...
» می روم پایین تر
درست روبروی قلبم!
آیینه هم به تپش افتاده...
حالا کارم سخت تر می شود...باید از قفسه ی سینه ام دستمال را عبور دهم...
شیارهای قفسه را پاک می کنم...
می رسم به قلبم...
گوشه کنار هایش را پاک می کنم.... دوباره شیشه پاک کن می ریزم و دوباره و دوباره...
آخر قلبم باید برق بزند...چون بلوری شیشه ای!
خوب می تکانمش...خوب دستمال را می کشم و جای جایش را پاک می کنم...
حالا دیگر اتاق هایش همه تمیز گشته اند...
چه حس خوبی دارم...
وااااااااااااااای خدای من!
به خودم که میآیم می بینم تا پایین آیینه را تمیز کرده ام...
چه قدر برق می زند
نه موجی نه ناپاکی نه کثیفی...
فقط زیبایی و پاکی و روشنایی و جلایی وصف ناپذیر!
امّـــا...!
حس می کنم خودم برّاق تر شده ام...
سبک تر گشته ام
دارم پرواز می کنم
چه قدر خوبم
چه قدر تمیزم
حالا تمام وجودم را تکانده ام
حالا دیگر پاک ِپاکم!
به خودم می آیم
می ایستم عقب تر از آیینه
سراپای بودنم را نفس عمیقی می کشم
خداااااااااااااای من!
رها گشته ام از بود و نبود ها
حالا آماده ام
برای آمدن بهـــار سراپای وجودم را تکانده ام...
لبخند ملیحی ناخودآگاه تا عمق ِگونه هایم جاری می شود...
ومرا تا سر حدّ شیدایی مست می گرداند!
بهـــارم بیـــا
من پاک ِپاک گشته ام...
رگبار1:دوستان!
اگر نظرات یا ادامه ی مطلب باز نمی شن؛لطفا با Explorer باز کنین نه Firefox ممنون
بگو ببینم این روزها که دارد بهار می آید باید چه کار کنم؟
چگونه دلم را بتکانم؟!
مگر من نخواستم؟مگر نگفتم دروازه اش باز است فقط بدون کفش وارد شوید؟!
چرا گفته بودم
یادم هست زمانی حتی به آن ها که دیگر تاب ماندن نیاوردند هم گفته بودم!به دختری که بودنم را هضم نکرد!به مردی که نبودنم را تنفس عمیقی کرد تا به ریه هایش عطر دل انگیزی تنهایی بپاشد!
.
.
.
داشتم اتاق به اتاق خونه ی مجازیمو می گشتم و سرک می کشیدم که به یاد یه دوست قدیمی افتادم...دوستی که خودش هم نمی دونست چی می خواد....
اونقدر از این شاخه به اون شاخه پرید که دیگه خسته شد..
کاش می فهمید می شه خوب بود و خوب موند...
کاش می فهمید ....
بگذریم...
اصراری ندارم برید ادامه مطلب...
امیدوارم اونی که باید بره ادامه مطلب،بره!
امیدوارم!
ادامه مطلب ...