ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
می خواهم برای تو بنویسم
تو که زمانی برایم، همه ،بودی
اما حال می فهمم تو فقط سرابی بودی از...
بگذریم....
گاه لازم است سرت به سنگ بخورد
لازم است جز مزه ی خوب غذای داغ مادرت،مزه ی درد را هم بچشی
گاه لازم است در جاده های خاکی نیز گام برداری تا پاهایت قوی گردند
گاه لازم است سقوط کنی تا عظمت جایگاه قبلی ات را درک نمایی
آری گاهی حتی لازم است خالی گردی از همه چیز و همه کس!
خوبم
آرامم
آسوده ام
نشسته ام کنار برکه ی تنهایی هایم
برای خودم شعر کودکی هایم را زمزمه می کنم
دیرزمانی است او که لاف عشق می زد از دیدگانم رخت بربسته!
و چه خوب است این همه بودن و در حال،بودن
و چه زیباست حس آزادی
حس خالی شدن از همه چیز
چه نشاط آور است که قلبت زیبا می تپد
همچون کودکی هایت...
این شب ها آرامتر از همیشه سر بر بالش رویاهایم می نهم
هنوز هاله ای از او در نیمه های شب مهمان افکارم می گردد
ولی آرامم
چرا که حتی هاله اش را نیز دیگر حس نمی کنم
پرم از خالی بودن
افکارم را سر و سامان داده ام
حالا رگباری از آرامش بی منتهای خداوندی بر دل بارانی ام می بارد
و به قول شاعر:
همه چی آرومه
من چقدخوشحالم
من چقدخوشبختم
من چقدرآرومم
این روز ها گشته ام بسان مجنونی که لیی اش تویی
بسان ویسی که رامینش تویی
بسان فرهادی که شیرینش تویی
بسان زلیخایی که یوسفش تویی
گشته ام بسان عاشقان واقعی نه اسیران خیالی!
عشق تو
مرا خسته نمی کند که شاداب می شوم
نابود نمی گرداند که جاودانه می شوم
انرژی نمی گیرد که بالــنده می شوم
دلم را نمی زند که سرزنده می شوم
خـُرد نمی کند که ترمیم می شوم
عشق،آزادی ست
جسارت است
تپیدن است
شوروشیدایی ست
عشق
تشنج شکوفه های نارنج باغ قلب هاست
رقص پروانه ها گرد شکوفه هاست
چهچهه ی بلبل ها گرد پروانه هاست
عشق،مقدَس است
زیبایی ست
طراوت ونشاط وسرزندگی ست
عاشق باش تا همیشه عاشق باش مهربانم....
عاشق کسی باش که لایق عشق باشد نه تشنه ی عشق؛چرا که تشنه ی عشق روزی سیراب می گردد...
عشق هاتان جاویدان
شادان
گلباران باد...
سلام!
هرکی با طبعش مطلب غمگین نمی خوره نیاد ادامه ی مطلب...
باور کنین ناراحت نمی شم...
نمی خواستم رمز بذارم چون باید به همه بدم پس چه کاریه؟!!!
دوباره می گم:اگه با غم زندگی آشنا نیستین ادامه رو نخونین...
بی خوابی های شبانه شده برام مثل مسواک قبل از خواب...شده برام عادت خوشایندی که احساس سبکبالی می کنم از بودنش....
انگار یه چیزی بهم هشدار میده از این شب های پر رمز و راز استفاده کن...
وقتی همه خوابن می رم روی بالکن همیشگیم و غرق می شم در آسمونی که گاه پر از ستاره ست و صافه چون دل پاک بچه ها....وگاه اونقدر ابر توی خودش جا داده که هر لحظه منتظر ورودش روی زمینم.گذر ساعت زندگی رو حس نمی کنم...شاید ۲ ...۳ ... ۴... ۵ !!!!
ستاره ها رو می شمارم...
۱
۲
۳
...
۷۵
۷۶
...
توی نگاه اول، شاید چند تا ستاره رو بیشتر نبینی ولی وقتی خیره می شی به نقطه های سیاه آسمون،می بینی یه عالمه ستاره کم فروغ بهت چشمک می زنن...
چند تا ستاره به اندازه انگشتای دستت هستن که پر رنگ تر و درخشان تر از بقیه ان و من همیشه اونا رو به بهترین های زندگیم نسبت می دم...
همیشه دنبال بهترین هاییم چون بهترین روح ها در ما دمیده شده...
دارم فکر می کنم ستاره ها هم مثل آدم هان؟آخه الان از این فاصله همشون نقاط نورانی ان و مثل هم با میزان درخشش های متفاوت!
اگه از اونجا به زمین نگاه کنیم شاید هر آدمی مثل یه نقطه دیده بشه....همه ی آدم ها تنها از اون زاویه مثل هم می شن....دلم می خواد وقتی از اونجا بهم نگاه می کنن منم پر رنگ ترین نقطه باشم...
پر رنگ ترین نقطه...
رنگ نقطه های آدم ها،به میزان نورباطنیشونه که سنجیده می شه نه شکل و اندازه ی ظاهری!!!
آرامش
خوبی
مهربونی
...
در کل به رنگ خدا بودن...
یه لحظه فکر کن...
اگه از اون بالا به خودت نگاه کنی فکر می کنی چه قدر پر رنگی؟!
فکر می کنی چه قدر می تونی به خودت افتخار کنی؟!
تو هم دلت میخواد جزء پررنگ ترین نقطه ها باشی؟!
پررنگ ترین نقطه ها بیشتر از بقیه رنگ و بوی خدا رو می دن...
در ادامه ی مطلب شعری واسه *ستاره ها* گذاشتم که حال چند شب پیش من بود...ولی الان فقط می خونمش نه برای سوالی که توشه بلکه برای اینکه ستاره ها رو دوست دارم....