آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

غیرت ِ قلب ِمردانه ات!

دلم می خواست تمام نوشته هایم کاغذی بودند...


حالا که دیگر نمی شود تو را درک کرد دلم می خواهد تمام نوشته هایم برای تو را مچاله می کردم با قلبمو و پــــــــرت می کردم کنار اتاق و دلم می خواست مچاله شدنشان را با چشمانم میدیدم!

مگر این کلمات، بوی قلب ِ مرا نمی دهند؟! و اتاقم که روزهاست   ماه هاست  بوی حضور تو را به خود گرفته است....


و دستانم که چه زیبا نامت را می نگارد روی این صفحه ی پر کلید!


از تکرار نام مکرر تو برای خودش سمفونیه عشق زیبایی سر می دهد و می نویسد نامت را  و می نویسد و می نویسد و می نویسد و می نوازد انگار نامت بر ساز ِقلبمو و کاش کسی می فهمید حس ِمرا که مستم می کند از تو و برمی خیزم می روم از این اتاق ِسقف دار بیرون... می روم کنار پنجره سرم را بیرون می کنم !باز هم تنگ است!!!   اصلا می روم وسط حیاط   می روم زیر آسمان و می چرخم و می چرخم و می چرخم با نوای باقی مانده ی نواختن ِنامت بر روی تک تک تار های قلب خسته ام  میرقصم و می رقصم و می رقصم...


و نامت که حالا نمی شود به حرمتت اینجا هم بنوازمش عزیز دل ِمن!


انگار اتاق و دیوار و سقف و خانه و پنجره مثال قفسی تنگ می ماند و من پرنده ای رها تر از همیشه که با بودنت ، با تک تک قطرات زیبای احساس ِنابت بر من ، بال هایم را خیس ِ خیس می کند و دلم می خواهد روزها زیر آسمان ِخدا برای تو با آهنگ نام تو بچرخم و بپَرم و پرواز کنم تا....تا  بی انتهاترین جای دنیا ...تا خداااااا تا خداااااااااااااااا


و می ترسم از زمانی که نکند سقف ِآسمان هم بر من تنگ آید و ...

آن وقت بگو من چه کنم عزیز ِ دلم؟!

بگو به کجا پناه برم؟!

بگو تا کجا می شود رهای رها پرواز کرد و شاد بود و آرام از عشق ِ تو خندید و خدا را استشمام کرد....  بگو دیگر چگونه  رها شوم از لبریز ِ تو گشتن  تا اوج عشق  تا آسمان ها  تا بی انتها...


ببین امروز مرا تا کجا کشانده ای...از مچاله شدن قلبم گفتم تا پرواز تا بی نهایت ها تا بیکرانگیه عشق   تا شور   تا شوق   تا امید   تا انگیزه   تا ....  اصلا تا خود ِ زندگی...


عزیز ِ دلم!

با تمام این مدرنیته ی حاکم بر بودن ِ من و تو! هنوز انگشتان ِقلبم است که برایت می نویسد تا بدانی بیشتر از همیشه دوستت دارم...


و می ترسم از روزی که شک کنم بر انگشتان قلب تو عزیز ِ من!


نکند فقط انگشتانت است که بر حسب عادتی دیرینه ی بودن ِ  مردانه اش برای من نوای بودن بسراید؟؟!

مردانگیت کاش همیشه تا دنیا دنیاست مردانه باشد و غیرت ِقلبت اجازه ندهد دستانت برای گفتن دوستت دارم ها عادت کند عزیز ِمن!


و مَرد...

شاید این کلام برای من غریب تر از همیشه گشته این روزها!

و حالا که

فقط

فقط

فقط

بر تو و مردانگی ات مومن گشته ام! نکند نقابی باشد و تو نیز چون دیگر مردان ِ این عالم، نامرد گردی با قلبم!

........

......

....



و بی پایان می گذارم حدیث ِپروازم را با تو و کاش ایمانم با شعله ی غیرت ِمردانه ات همیشه چراغ افروز ِچشمان ِآشنایت باشد  مَرد ِ من!


   روزت مبارک....


http://s1.picofile.com/file/6808897382/00056.jpg



نظرات 54 + ارسال نظر
یکتا چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 13:28



امیدوارم مردتر از هر مرد این سرزمین باشه
خیلی با احساس نوشتی خیلی

ممنون عزیزم...
امیدوارم شماها هم مثل من با آرامش بخونین فقط

تا الانش که هست یکتا!بعدشو نمیدونم

آرمان. چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 13:32 http://abdozdak.blogsky.com/

مردانگی از فقط مرد بودن عمل نمی اید
تاریخ را بتکانی به تعداد انگشتان مرد واقعی فرو نمی ریزد

خدا کند این یکی مرد واقعی باشد

خودتونم جنس خودتون رو میشناسینا!

خدا کنه چون واقعا من یکی و دلم طاقت نداریم مچاله بشیم

ندا چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 14:12 http://www.neday-zendegi.blogsky.com/

خیلی قشنگ بود مثل همیشه پر محتوا

ممنون عزیزم
تمام متنای من روزمره های زندگیمه و احساساتی که توش گیر کردم....

الانم که مردی که وارد زندگیه من شده...

دختری با دامن حریر چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 14:43 http://www.patty.bogsky.com

خیلی فوق العاده بود فریناز

این روزها …

یا به تو می اندیشم،

یا به این می اندیشم،

که چرا !؟ به تو می اندیشم ...!!

خب ْ ... تو با اکسپلور بیا دیگه
ممنون عزیزدلم ْ ! آخه منم معمولا خبر نمیدم ...

ممنون نگین جان

و من که به دو یای تو میاندیشم!یا به تو یا به اینکه چرا تو....

ما با ژیانم میایم وبت خانومی نگران نباش

آره نمیخواد خبر بدی!خبر نامه ی بلاگ اسکای در خدمتته

سینا چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 14:47 http://omide-ma.blogsky.com

مردان سرزمین من...
مردانگی به مرام و معرفت و جوانمردیه و الزاما ربطی به جنسیت نداره
نوشته ی خیلی خوبی بود.

اینم حرفیه!
سینا!
یعنی واقعا متن من خنده داشت؟؟؟

من که با گریه نوشتمش

یاسر چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 15:23 http://www.yas-m.blogsky.com

سلام امیرجووووووووووووووووووووووووووووون
من بعد یک ماه امتحانا به روزم.
حتما سربزنیدو نظرتون رو بنویسید.
[گل][بوسه]

یاسررررررررررررر
امیر کیلو چند!

ستوده چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 15:32

سلام فریناز جان .
من که نفهمیدم با کدوم مرد درد دل میکردی
با هر کس بود خیلی خوب بود وبه دل مینشست

سلام خانومی

با مردی که دوستش دارم خب!

ممنون ولی خب خودش که نمی خونه

سوفیا چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 15:39

آجی نوشتت متین بود
قشنگ بود
خیلی به دلم نشست

باید قدر عشق پاک رو دونست

امروز اینقدر حرف زدی با من !
آخرش دیدی مجبور شدم بنویسم تا آروم بشم آجی

قدرشو اونی که باید بدونه هم میدونه؟؟؟
نه یه سوال
میدونه؟

سوفیا چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 15:41

آجی ولی این کارو سخت تر میکنه

من نمیخوام آجیم دلش چوچولو بشه

فدای دلت آجی

ناز نازی همیشه هواتو داره
آجی باورت میشه از اونوقت تا الان یه ریز دارم به تو فکر میکنم؟؟

نگو آجی سخت!!دوباره گریم میگیره ها!!!

به زور خودمو کنترل کردم برم ناهار بخورم!دوباره الان اومدم تو اتاقم و گریه

آره باید دریا بشه!اما بازم به چه قیمتی!!

ممنون من که نانازی رو خیلی دوستش دارم

آجی به قول یکتا تا زمانی که حل نشه و من معلق باشم این روزای من ادامه داره

سوفیا چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 15:44

آجی راستش نظر داداش آرمانو قبول دارم مخصوصا خط آخریشو

ببخشید بی اجازه خوندم نظراتتو

بله نظر همه محترمه

سوفیا چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 15:47

آجی وقتی دلت میگیره به خدا دل منم میگیره
آجی گریه نکن خب!!

نه اون و نه هیچ کس دیگه ای راضی به گریه کردنت نیست

عزیزم دست خودم نیست
خانومی تو هم دریا باش دیگه وگرنه نمیتونم به تو هم بگم چمه ها

اوهوم اون که به هیج وجه راضی نیست به این حال من!!!
الانم نمیدونه وگرنه یه شترق نثارم میکرد

سوفیا چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 15:49

آجی اگر عشق قدر دونسته نشه که دیگه عشق نمیشه
هر کس عشقش واقعی باشه مطمئنن قدر عشقش رو میدونه
آجی من به عشق پاک تو ایمان دارم اما...

ممنون عزیزم منم به عشق خودم ایمان دارم....
به مردونگیه اونم مومنم! اما خب من که خیلی نمیشناسمش

مهتاب چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 15:50

آبجی سلام

آبجی این آقاهه کی بود ؟! یجور گفتی هیچکی نفهمه هاااااااااااااااااا

سلام مهتاب جان

آره دیگه اگه میخواستم همه بدونن که اسمشو میگفتم

مهتاب چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 15:51

آبجی سوفی من اگه میام واسه اینکه صادقانه به دوستام سر میزنم .. مث بقیه نیستم هی دم ب دقیقه بگم آ÷م از این جور حرفا ..

آجی سوفیه منم صادقانه میاد اینجا و اونجا و همه جا

ممنون مهتاب جان شما لطف داری

مینا چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 15:52

اگه مرد باشه . باهات دوست نمی شه . می یاد با خانوادت و خودت آشنا می شه برای ازدواج . وگرنه همش حرفه دخترم . مراقب خودت باش . احساس چیزی نیست که بشه باهاش مرد را شناخت .

راست میگین دوست عزیز

اما خب اون الان با من مثل خیلی از دوستی ها دوست نیست!!!
اینه که کار منو مشکل کرده

من خودم تحت هیچ عنوانی با پسری رابطه ی عاطفی برقرار نمیکنم!

ممنون بابت حرفاتون

بانوی شرق چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 15:53

تا تو با منی٬ زمانه با من است
بخت و کام جاودانه با من است

تو بهار دلکشی و من چو باغ
شور و شوق صد جوانه با من است

یاد دلنشینت ای امیدِجان
هرکجا روم روانه با من است

ناز نوشخند صبح اگر تراست
شور گریه ی شبانه با من است

برگ عیش و جام و چنگ اگرچه نیست
رقص و مستی و ترانه با من است

گفتمش: مراد من؟به خنده گفت:
لابه از تو بهانه از من است

گفتمش:من آن سمند سرکشم...
خنده زد که تازیانه با من است

هرکسش گرفته دامن نیاز
ناز چشمش این میانه با من است

خواب نازت٬ای پری٬ز سر پرید
شب خوشت که شب فسانه با من است


رویا من نمیخوام لابه از من باشه!نمی خوام یه افسانه باشه

ممنون شعر قشنگی بود به دلم نشست


سوفیا چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 15:53

آجی ای کاش حد اقل از این معلق بودن بیرون میومدی

ای کاش میشد تصمیم گرفت

آجی همه چیز حل میشه
همه چیز

من که همش تو فکر تو هستم
دلم روشنه
دلم به عشق پاکت روشنه آجی

خب چطوری آجی!

نه بهتم گفتم چرا نمیتونم بیرون بیام!

ممنون عزیز دلم منم فقط توکلم به خداست بعدشم میخوام که واقعا عاقلانه برم جلو!
گرچه اگه راهی باشه که برم جلو

مهتاب چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 15:56

و می ترسم از زمانی که نکند سقف ِآسمان هم بر من تنگ آید و ...

آن وقت بگو من چه کنم عزیز ِ دلم؟!

بگو به کجا پناه برم؟!



اینجاش آدم رو به حال و هوایی میبره ...

تو اوج گریه اینجا رو نوشتم مهتاب

ولی خب الان وقتی مینویسم آروم تر میشم....

تو هم عادت میکنی به نوشته های من عزیزم
آرام مرا بخوان
آرام بیا...


دلم نمیخواد دوستام از خوندن من ناراحت بشن

سوفیا چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 15:58

مهتاب آجی

وبت برام باز بود
میخواستم بیام پیشت
تو هم آنلاینی هستی واسه خودتا


آجی فرینازم خودتو ناراحت نکن
اشک چشاتو پاک کن
اگر خالصانه از خدا بخوای که میدونم از خدا هم خواستی من دلم به همه چیز روشنه
آجی جمعه های انتظارت بی جواب نمیمونه
هر چیز که صلاح باشه همون میشه
بعضی وقتا صلاحمون بر خلاف میلمونه
ولی باید قبولشون کنیم...
ولی آجی بازم میگم دلم خیلی روشنه

من برم پیش مهتاب
مواظب خودت باش آجی

مهتاب واسه شماستا

ممنون عزیزم
آره یه روزی یه اتفاق خیلی خوبی میوفته آجی

عزیزم ممنون الانه میام آن بودی باهات میحرفم

قربون اون دل پاکت برم نگران من نباش عزیزم

خدا همیشه کنارمه آجی...حتی تو گریه هام میبینمش

مهتاب چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 15:59

منم میخوام عکس بذارم خب چجوری؟؟!

باید تو سایت گراواتور همون بالای نظرات هست!باید اونجا عضو بشی بعد یه ایمیل بهش بدی و یه عکس تعریف کنی اونوقت هر جا که ایمیلتو بذاری آواتورت ظاهر میشه

مهتاب چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 16:01

بله میدونم شما ساعن 3:24 اومدی وبم
گلمی

من یا سوفی

مهتاب چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 16:03

پس تو هم عاشقی ای شیطون

منو میگی؟

اووووووم

فک کنم!
عاشقی که شاخ و دم نداره

مهتاب چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 16:04

آبجی سوفی فقط پیش تو میاد

گفت الان میاد پیش شما مهتاب جان

مهتاب چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 16:11

آبجی خواستی بیا تو وب فریناز آخه من کمکم باید برم

فاطیما چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 16:12 http://fatimapic64.blogsky.com/

من نفهمیدم این برای کی بود؟
برای دوستت بود، نامزدت بود، شوهرت بود....
برای کی بود بالاخره؟

چرا من این روزا همه رو با هم قاطی کردم؟؟؟

باید بیام یه سر آمارگیری کنم از دوستای وبلاگیم و یه جا بنویسم که آدمارو با هم قاطی نکنم

پیشاپیش عیدت مبارک

فاطیماااااااااا کوتاه بیا من هنوز خودمو بدبخت نکردم

شوهر کیلو چند!

عید من؟!
عید ِ مرد ِ من مبارک

مهتاب چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 16:15

خب سوف یدیگه دخترها فعلا

آهان
سوفی جان شما گل شدی الان

باشه به سلامت

یکتا چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 16:17

دخترم فریناز...مخم کجا بود...
چشم گشودم تند تند یادداشت نمودم سخنان گوهر بارش را...

راجع به خواستن و رها کردن و اینا..
و باز هم تو راست میگویی...
من کشته ی این فلسفه بافیتم دختر

مامان بزرگ یکتا جان ! .... میدونم مخ نداری گفتم امیدوارت کنم

دیگه دیگه...ما اینیــــــــم

سوفیا چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 16:28

آجی جونم
من کارم تو نت تموم شد
با من کاری نداری فعلا؟؟؟

نه عزیزم به سلامت بوس

شازده کوچولو چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 16:42 http://www.shazdehkocholo.blogfa.com

عزززززیزم عالی بود
با موزیک زیبایی که گذاشتی فقط آخر متنت یه کلمه میشه گفت
آمــــــــین.

ممنون شازده کوچولو

واقعا ممنون آمین پاکت

سینا چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 18:20 http://omide-ma.blogsky.com

متنت گریه دار بود من آدم خنده رویی هستم
راستی تو این چند روزه حسابی اصفهانتون خبرساز شده ! می دونی که چی رو میگم.اصلا برام قابل هضم نیست که تو یه کشور به اصطلاح اسلامی چنین اتفاقی بیفته

آهان از اون لحاظ
خب پس امیدوارم همیشه بخندی....

آره ...اصلا نمی خوام چیزی بگم!سایتا پر شده به اندازه کافی....

آرمان چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 18:50

شما مچاله نمیشین. خیالت تخت
خدا استعدادی به شما خانما داده که الی ماشاله تحمل پذیرید
این مردا هستند که فردای 40سالگی اولین سکته رو میزنند

قلبمو و حرفایی که ازش بلند میشده منظورمه!
وگرنه من عمرا تو ۱۲۰ سالگی یه چروک ناقابل بردارم

بیچاره سکته که با دستای مردونه ی شماها زده میشه

ستوده چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 22:36

خانم گل عیدت مبارک .
میگم برو دست آن مرد را بگیر وبیار بخوندش مثل من
اگر آدرسش را داری بده فردا دم خونه تحویلت میدم

سلام خانومی

خب نمی شه که دستشو بگیرم از حالا

نه حالا بذار این حسرت داداش آرمانو به سرانجام برسونیم

ستوده جونی صبح زود میام دنبالت بریم در خونه بانو

فاطمه چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 22:53



امیدورام همیشه این حس تا همیشه همین جور پاک و خالص بمونه...
مراقبش باش بانو...

سلام بانو
قراره که بمونه عزیزم...دیگه بقیه اش بستگی به شرایط داره

عیدت مبارک عزیزم

نازنین چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 23:12

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااام فریناز جونم
دلم برات یه ذره شده بود
اینقده
عیدت مبارک

نرفتم اعتکاف فریناز
میبینی
انگار خدا هم داره منو پس میزنه

سلاااااااااااااااااااااام خاانومیه جاوید

منم همینطور

نه حتما اینطوری صلاح بوده عزیزم

خدا که کسی رو پس نمیزنه

عید تو هم مبارک


نازنین چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 23:13

میگم من نبودم تو چقده آپ کردی
جای ما رو هم تو کامنتدونیت خالی میکردی خب
فرینازی یه کاری کردم
بودی بهت میگم

اوهوم
یکیش شکستن سکوتمه
یکیشم واسه اونه دیگه

فردا روز مرده ها

نازنین چهارشنبه 25 خرداد 1390 ساعت 23:14

وااااای فریناز خیلی قشنگ نوشته بودی
میگم اون مرد تو چه خوشبخته که تو رو داره
بهش حسودیم شد

فرینازی
الان خوب و آرومی عزیز دلم؟!

آره عزیزم هم خوبم هم آروووم

اون بدون منم خوشبحته آجی
چون خداشو داره

همین حوالی پنج‌شنبه 26 خرداد 1390 ساعت 00:24

افرین فریناز جان
آفریییییییییییین

ممنون خانومی

حرف دل بود که باید زده میشد

مهتاب پنج‌شنبه 26 خرداد 1390 ساعت 08:49

سلام خانــــــــــــــم گل

ولادت امام علـــــــی (ع) و روز پدر رو بهت تبریک می گم عزیزم

روزاون آقاتونم مبارک

سلام مهتااااااااب جان

ممنون منم تبریک میگم بهت عزیزم

فاطمه پنج‌شنبه 26 خرداد 1390 ساعت 10:25 http://www.faseleha-30.blogsky.com

سلام آجی مهربون ممنونم ازحضور پرگرمت عزیزم
گلم وبت خیـــــــــــــــــــــــلی نازودلنشینه خصوصا نوشته هات خیلی پراحساسو زیباس به دل میشینه

سلام فاطمه خانومی

ممنون واقعا وب شما و عشقتون هم خیلی قشنگ بود

لطف دارین

فاطمه پنج‌شنبه 26 خرداد 1390 ساعت 10:29 http://www.faseleha-30.blogsky.com

راسی فرنازجونم یکی آهنگ عشق من از سروش ملک پور واون یکیم از مازیار فلاحی آهنگ دوست دارم
فدات عزیزم

خیلی ممنون لطف کردین که گفتین

راستی فریناز نه فرناز

فاطمه پنج‌شنبه 26 خرداد 1390 ساعت 10:35 http://www.faseleha-30.blogsky.com

روزآقایی شمام مــــــــــــــــــــــــــــــــبارک باشه عزیزم ایشاالله ۱۲۰سال کنارهم جشن بگیرـــــــــــــــــــن

آقای من؟

کوتاه بیا فاطمه جان....

اون واسه من نیست!به حرمت بودنش براش نوشتم و تبریک گفتم

آرمان. پنج‌شنبه 26 خرداد 1390 ساعت 11:31 http://abdozdak.blogsky.com/

از سکته زدن ما مردا هم ایراد میگیرید؟
عجبببببببببببببببببببب!!!!!!

زود لواشک ها را پس بده.
بجای بهره اش چند تا گز بده
شما را بخیر و ما را سلامت

شما بگو کدوم کار مردا ایراد نداره ؟

نچ الانه تو دلم جااااا خوش کرده

تااازه دارم میرم کل مغازشو بخرم
تو نمی خوای شریک بشی؟

دختری با دامن حریر پنج‌شنبه 26 خرداد 1390 ساعت 12:18 http://www.patty.bogsky.com

عید ِ تو ْ هم ْ مبارک ْ عزیزدلم ْ

آره ِ گلم ْ ... من ْ واقعا ۱۷ سالمه ِ ... البته ِ میشم ْ ۱۸ ساله ِ چند ْماه ِ دیگه

+ تو چند ْ سالته ِ؟!

ممنون خانومی گلم

چند ماه دیگه میشه ۲۲ سالم

ولی محشر مینویسی نگین با این سنت

دختری با دامن حریر پنج‌شنبه 26 خرداد 1390 ساعت 12:19

روزت ْ مبارک ْ آبجی ْ !!
.
.
.
.
.
.
.
.
مرد ْ بودن ْ که ِ به ... نیست ْ ٬ به ِ دله ْ

+ اس ام اس ْ بود ْ ! ببخشید ْ

روز من که نیست روز مرداست

از دست تو!

آره مرد بودن به دله

نه خواهش راحت باش

نازنین پنج‌شنبه 26 خرداد 1390 ساعت 13:41

سلااااااااااااااام
سلااااااااااااااااااااااااام
سلااااااااااااااااااااااااااااااام
میگم چرا دل من اینقده زود زود برات تنگ میشه

سلاااااااااام نازی جونم

چون من خبرت می کنم بیای و نیستی!

نازنین پنج‌شنبه 26 خرداد 1390 ساعت 13:42

به به نگین منم که اینجاس
جمعمون جمع شده ها

وااای نمیدونی فریناز این کامنت نگین رو دیروز دختر خاله م برام اس داده بود
قبلامتحانم کلی خندیدم
ولی روم نشد واسه تو و بقیه بفرستم

بله اینجا ماشالله همه از دم دوست و فامیلنا

نگین تازه اومده اینطرفا

آره خوب کردی وگرنه همون موقع بهت زنگ میزدم حسابتو میرسیدم

نازنین پنج‌شنبه 26 خرداد 1390 ساعت 13:44

فرینازم عیدت مبارککککککککککککککککککک
هم به خودت هم به داداشت
هم به بابای مهربونت تبریک میگم

ممنون عید شما و اهل و عیال و جد وآل شما هم مبارک ناز نازی جونم

ستوده پنج‌شنبه 26 خرداد 1390 ساعت 13:45

آدرس خانه بانو را پیدا کردم گوشت را بیار بهت بگم .
اما مفتی نیست خرج داره حاضری خرجش را بدی .
بدو بیا تا بهت بگم کجاست .
تو وبم منتظرتم .

واااااااااای راس میگی؟

آره بابا این آرمان طفلی حسادتش بخوابه ما همه کاری میکنیم
فقط لواشک نمی دما

اووووووووووووومدم با سر و پا

نازنین پنج‌شنبه 26 خرداد 1390 ساعت 13:45

میگم راستی تو شنبه امتحانات تموم میشه دیگه!
ما من دیروز تموم شد
فریناز ینی کلا دوره کارشناسیم تموم شدم
الان من لیسانسی شدم

قرار بود شنبه تموم بشه اما خب 5 شنبه هم یه امتحان دیگه دارم!
ولی از شنبه تا 5 شنبه وقت آزاد

تبریــــــــــــــک اقتصاددان ایرانی

یکتا پنج‌شنبه 26 خرداد 1390 ساعت 14:20

جرا نظرات بسته س واسه متن بالا؟
حالت جطوره؟
بی خبرم نذار
تجربه ثابت کرده شاهزاده ها که میرن دوباره برمیکردن
هیج کس واسه همیشه نمیره

چون فقط تو میدونی واسه چی اون متنو نوشتم!بقیه که نمی دونن
حوصله جواب دادن به اینکه چرا نوشتمو نداشتم

حالم...
متن بالا میگه خوبه؟!

تو که میدونی تاختنش واسه چی بوده پس چرا اینو میگی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد