ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بغض روزهایم درگلوی زمان گیر کرده است
آب می خواهم
گوارای وجودم باشد
زلال نفس هایم
آب می خواهم
خنکای داغ دلم باشد
طراوت گلبرگ های پژمرده ی قلبم
آب می خواهم
آبی بی رنگ
آبی بی ریا
آبی که نه رایحه ی خوشش مستی به بار آرد
و نه طمع دل انگیزش دنیا دنیا دلتنگی...
بغض های خفته بر گلویم آرام ندارند...
دلم می خواست چونان کودکان رها از زندگی بر تاب رنگین کمان می نشستم و تا دنیا دنیا بود بر انحنای خوش نگاهش تاب می خوردم.
دلم می خواست چون کودکان آزاد و بی غل و غش، بر سرسره ی خروشان آبشارها می خوابیدم و مست آهنگ زیبای آب و چلچله های شباهنگ، آبتنی می کردم...
دلم می خواست کسی دل تنگ مرا درون سینه ام چنگ می زد و می کَند و تا دورترین حوالی آسمان ها پرتاب می نمود... و شاید تا خورشید... تا کوره ی آتشین هستی... تا جایی که سوختگان را نشاید رسیدن و گفتن و سرودن...
بغضی عجیب چند روزی ست راه گلویم را سد کرده است.دلم می خواست دستانم را تا جایی که می شد باز می کردم و هوا را حتی همین هوایی که داغ دل باران و برف و زمستان را بر شانه هایم جا گذاشته است، با تمام بودنم در آغوش ریه هایم می کشیدم و بغض ایستاده بر گلوی کوچکم از جویبار هوا پرشی می نمود و تکانی می خورد مگر تا همیشه به نیستی واصل شود...
بغضی که دلیلش را نمی دانم... گاه دلم تنگ می شود...تنگ تمام آنانی که لحظه های خوش مرا رقم زده اند... تنگ آنانی که چون ماهی های فرز و گُرز در دریای دل بی تابم شنا می کنند...
گفتم دریا...
چقدر دلم برای دریایم تنگ است...دریایی که کاش تا همیشه دریا می ماند و نمی دانم چرا حالا از آن همه موج و صخره و ساحل و صدف و اعماق شگرف گونه اش چیزی باقی نمانده است....
روزی شاخه ای شکست... و من گریستم.روزی دلی شکست و من باز هم گریستم... و نمی دانم این همه اشک از کجا می آیند که فقط در انتظار اتفاقی غیر عادی اند تا رگبارشان تمام گونه هایم را از داغی بسوزاند...
امشب داشتم فکر می کردم چه خوب است میان سرمای نفس هایم اشک هایم هنوز داغند!
دلم می خواهد بغضم را با تمام اشک هایم می باریدم و با تمام کلماتم به اینجا می پاشیدم و با تمام آه هایم آن را در اعماق سینه ام فرو می ریختم! اما چرا نه من آرام می شوم و نه این بغض سرکش آرام می شود و نه روزهای سرد و زمستانی ام!!!
اما هنوز من عاشق زمستانم و عاشق این ماهم و تمام بغض چموشم را می بخشم چرا که در این روزهای بهمن بر من آوار گشته است...
اما هنوز نمازم را ایستاده می خوانم...
هنوز می توانم بر پاهایم بایستم و راه بروم...
امروز لحظه ای خندیدم...
پس هنوز می توانم جلو آدم های اطرافم ماهرانه آنچنان بخندم که کسی فریاد بغض های ایستاده بر گلویم را نشنود...
هنوز به روزهای خوش بهمن امید دارم... به بارانی که قرار است هر روز ببارد و یادش می رود... به ابرهایی که گاهی تمام آسمان را در آغوش می کشند و خوابشان می رود...
هنوز به روزهای خوشی که قرار است بیایند امید دارم...
هنوز به تو ایمان دارم خداوندگارم...
هنوز به تو ایمان دارم...
اول شدم بخدا

آخ جونم
آفرین مریم جون
اول شدی
دلم می خواست کسی دل تنگ مرا درون سینه ام چنگ می زد و می کَند و تا دورترین حوالی آسمان ها پرتاب می نمود... و شاید تا خورشید... تا کوره ی آتشین هستی... تا جایی که سوختگان را نشاید رسیدن و گفتن و سرودن...
میدونستم!
باور کن می دونستم گلی
یه چیزی بگم ؟

دلم گرفت
خیلی
مخصوصا با جمله گلی بیشتر
شاید حرف دل منم بود خو
جمله ی گلی که قسمتی از متن بود!
حرف دل که باشه دل من و تو و اون یکی نداره که.مهم حرف دله
چی بگم والا
خیلی موقع ها خوندن کافیه! میدونی که من از نصیحت اصلا خوشم نمیاد آجی
جایزه ام چیه فرینازم؟
تو بگو جایزه من چیه که بالاخره بعد دو روز کش مکش تونستم با این سرعت افتضاح نت آپ کنم
عهد کن یارم بمانی تا قیامت ، ای رها

اولین و آخرین عشقم بمانی ، با وفا
کلبه ای با هم بسازیم با ستونی استوار
گر کنارم تو نباشی بیقرارم ، بیقرار
یاد حرم امام رضا افتادم فرینازم
دلم خیلی برای حرمش تنگه خانومی تو که تازه برگشتی بگو من چیکار کنم؟!
شبکه قرآن هر شب ساعت هشت صلوات خاصه آقا و حرمشو پخش می کنه و من دلم پر میکشه به سوی صحن و سراش دعام کن قسمتم بشه خانومی
ممنون بابت شعر قشگت
دلت که بدجوربشکنه دیگه امام رضا میببنن هیچ چی جز رفتن و غرق حرم شدن مرحمت نمیشه.معجزه آسا دعوتت میکنن
مریمی همین که الان یادشونی امام رضا خواستن...به این قضیه شک ندارم بانو
آجی یه چیزایی میگم اما نمیخوام که ناراحت شی...




تو یک موضوع خیلی متفاوتیم...
من زیاد دوست ندارم به غمها و ناراحتی ها و نا امیدی هام پر و بال بدم...اما آجی تو انگار داری باهاشون زندگی میکنی...
شاید تو شرایط خیلی بدی بودمو واقعا واسم سخت بود و سخت هست اما همشونو گذاشتم کنار هر چند گاهی ازشون یاد میکنم...اما آجی تو چرا اینجوری شدی؟
اینهمه تغییر؟؟؟
گذر زمان رو دست کم نگیر...
به قول بابام...توی غم و ناراحتی غرق شدن بهترین بهونه واسه گذر عمره...
بهتر باشی آجی
فعلا
اول این که وقتی میدونی ناراحت میشم پس چرا میگی!!!
دومم این که مهرناز تو جای من نیستی!
نمیخوام این بحث ادامه پیدا کنه!لطفا
با نازی موافقم



نذار غصه ها روی تو غلبه کنن
باید یاد بگیریم با بعضی چیزا کنار بیایم
باید یاد بگیریم به چیزای قشنگ زندگی هم نگاه کنیم
یه جمله ای امروز توی کتاب خوندم روم تاثیر گذاشت
اگه تو یه لیوان نیمه آب رو ببینی
میگه این یه لیوانه که تانیمه خالیه یا تا نیمه پره ؟؟
بهش فکر کن
امیدوارم متوجه منظورم شده باشی
پس جواب بالایی روبخون!
و اما در مورد اون لیوان و نیمه هاش: یا همه حرفای منو تا ته نخوندی یا اینقدر تند خوندی که آخرشو متوجه نشدی!
اما هنوز....
میدونم جمله گلی مال متن بود


ولی وقتی اونو تو کامنتا خوندم بیشتر دلم گرفت
راستی قصدم نصیحت نبود اصلا
یه درد و دل دوستانه
امیدوارم ناراحتت نکرده باشم
آدم یه موقع هایی اون قدر حساس میشه که درد دلو هم نصیحت تلقی میکنه

سلااام...
خیلی خیلی قشنگ بووود...
مرسییی..
یه پست متفاوت گذاشتم خوشحال میشم نظرتو بدونم
سلام ثریا جون
چشم میام
ممنون
هیچی نمیتنونم بگم چون بغض داره خفم میکنه!
اتفاقا خوندم تا تهشو
خوب خوندم
پس یادم میمونه اینجور وقتا به همون جمله همیشگی اکتفا کنم...
آنسوی...
هر چی می خوای بگو عزیزم فقط نصیحت نباشه
آزاد و مختاری
هنوز هم به رها شدن از ظلمت امید دارم







هنوز هم به رها شدن از پیله می اندیشم
هنوز هم اندیشه ام پر است از اندیشه ی رها شدن از تکرار
هنوز هم شکستن قفس ، آرمان ِ من است
باید که رها شوم از اگر
باید که رها شوم از شاید
باید که از این سیاهی سفر کنم
آری من
(( هنوز به روزهای خوشی که قرار است بیایند امید دارم ... ))
هنوز به تو ایمان دارم ...
سلام بر بانوی سرزمین مهر و مهربانی
چقدر من با قلمتان انس گرفته ام !!
و ایمان می شود همان نسیم خنک... همان سرمای خوش زمستان...




ایمان می شود همان شکفتن غنچه ای سرخ و لطیف بر دامان سبز باغچه...
چه خوب که چشمانتان به دنیبال اما هنوز ها رفت...
چه خوب که معنای امید وایمان و معجزه را خوب می دانید...
چه خوب که دل دریایی تان تاب سرکشی های قلم بی تابم را دارد
راستی
چه خوب که همراه همیشگی این دیارید...
سلام بر رفیق شفیق عزیز
چه قشنگ نوشتی فریناز جان
بازم می خونم.. چند بار می خونم ...
چه خوبه که کلمه های بی قرار دل من روی چشمای تو می درخشن سایه جون
چه قدر منو آروم می کنی وقتی هستی
ازینــ بهـ بَعد اینجا نظر بذار فرینازی ... اینجارو چک میکـُـنـَم !
فداتـــ هستــَم اومدَمــ .. اما اونقــَد کارام زیادَنــ وقت نمیشهـ بیام ... بهـ تمام ِ مهرَبونیاتـــ ببخش
چشم مهسا جون
خونه ی جدیدت مبارک بانو
عیب نداره
همین که هستی و خوب و خوش سلامتی واسم کافیه
خواستم بنویسم
"چیزی ازم نمونده جز یه نگاه ساده
یه آسمون شرجی،یه بغض بی اراده"
اما دیدم که هنوز ...
عزیزی فرینازی
چه خوبه که اما هنوز ها رو تو هم دیدی مهرداد
مطمئن بودم می بینی داداشی
آواز عاشقانه ما در گلو شکست
حق با سکوت بود صدا در گلو شکست
...
ممنون مقداد
چه شعر به جایی بود
سلام فرینازی چی شده چرا مدتیه غمگینی میدونم مشکلی داری ولی چیه نمیدونم .




یک حدسی زدم ولی نمیخوام بگم .
اگر میتونم کاری برات بکنم بهم بگو من این فریناز غمگین را دوست ندارم .
سلام ستوده جون
کم پیدایی بانو
خوش گذشت خونه مامان اینا؟
فک نمی کنم حتی بتونی حدس بزنی بانو! ممنون کاری از شما برنمیاد.اونی که باید کارا رو انجام بده خداست که این روزا من هنوزم بهش ایمان دارم...
برو به اون فریناز شاد وشیطون وگروهبان بگو بیاد من با تو کاری ندارم









فریناز من پر از از سرزندگی وشادی فهمیدی تو کی هستی روح اون
لااقل بذارین اینجا خودم باشم.هر وقت دلم می گیره بتونم بنویسم و گریه کنم...
تو دنیای واقعیم که همش باید بخندم و بخندونم....
پیش میاد دیگه.یه موقع هایی هم چرخ و فلک زندگی اون پایین پایینا می ایسته
نکنه نازنین روحی از تو وبش برات فرستاده یا نکنه رفتی مشهد چیزیت شد


از بعد مشهد اتفاقای عجیبی برام افتاده ولی خب ربطی به نازنین بیچاره نداره ها

خوشحال شدم از بودنتون بانو.خوش باشی
و ثانیه شمار روز میلاد عشق و مهربانی شروع شد
پســـــ بشمــــــــــار:
پنج
ممنون مریم جون
وقتی میای و اسم و نظرتو می بینم دلم می خواد همه مریما مث تو بودن...اونوقت شاید زندگی من یه جور دیگه میشد
سلام دوست عزیز
راستش همه ش رو نخوندم
ولی زیبا بود
من آپ شدم
لطفا قابل بدونید و سر بزنید
با تشکر (حسین رضایی)
سلام
ممنون خدمت میرسم
ایمانت به اندازه همه دنیا ارزش داره ...اینو باور کن...بهت حسودیم میشه به کلمه های قشنگی که می نویسی به احساس نابت...
آخر آخر آخر دلتنگی ها همیشه یه کورسویی هست...همونی که حتی از چشمای بسته ت هم عبور می کنه... من اسمشو گذاشتم ایمان و امید

لطف داری لیدومای عزیزم
قلم منو به شیوایی قلم تو چکار بانو
هنوز اقاقی ایوان دلتنگ است...

هنوز هزارراه نرفته باقی ست...
هنوز دلتنگی چشم انتظاراست...
بخند
.... بخند
تو هنوز استوارترین رویای شباهنگی
و ماه
این چهره اهورایی
بی صبرانه برایت می تابد
میدانی
آخرهنوزدنیا میچرخد
هنوز خورشید می تابد
هنوز عشق هست.امید هست. زندگی هست
هنوز خدا هست....
و هنوز او تو را دوست دارد
هنوز من و شب و ماه و ستاره پابرجاست

هنوز خدا از میان بال های یاکریم ها برایم دست تکان می دهد
هنوز خدا هست و با تمام وجود استشمامش می کنم..
و کاش هنوز دوستم داشته باشد...
سلام رویای نازم...بانوی شرقستان
اسمت و کامنت همیشه زیبات منو سر شوق می یاره
ممنون بانو
بیا گیلان و برو کنار ساحل دریای کاسپین واسه خودت حال کن.فقط هوا یه خورده سرده
اینقد دلم شمال می خواد که حد نداره
دلم دریا می خواد و نیست...
سردیش یه نعمته واسم
رفتی جای منم خالی کن عمو
هر چه میخواهد دل تنگت بگو عزیزم .












ما سر تا پا گوشیم کسی اینجا کارت نداره نمیخواد هم به زور بخندی
من به جات میخندم
ممنون بانو.همیشه بهم لطف داری




شما بخند انگار دنیا میخنده
خدایی منم با این همه خنده ت خنده م گرفت بانو
سلام آجی...


دلم واست تنگیده بود...
خدا رو شکر کن دیشب بی آجی نشدی
رو به موت بودم دیشب
آجی
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ولنتاینت مبارک
http://www.dl.parsafun.com/SMS/sms-%20Happy-Teachers-day.jpg
سلام عزیزم






به همین زودی؟
چرا؟ مگه چی شده بود؟؟؟
مرسییییییییییییی عزیزم
به همچنین آجی
همینکه اومدی وبم واسه من بهترین کادوئه
جواباتو آنلاین میدادما
یعنی دیگه کادو نمیخوای؟
خب خودت خواستیا
پس آپت کو؟
آپ؟!
نه اینجا نباید میذاشتم رفت یه جای دیگه
اگه دوس داری کادو بده
ی کادو با سلیقه خودت واسم بفرست
تو اول یه کیک درست حسابی بهمون بده بعد کادوتم میدیم بهت

چنگ چنگ کرده کیک بیچاره رو
چی چی بود اسمت؟
دونچالی؟
درس گفتم؟
این واسه شماست......
کیک کشمشی
http://up5.iranblog.com/images/85077245319690313288.jpg
مرررررررررسی عمو
چه کیک خوشگل و خوشمزه ای
رویای شیرینم حرف منو بشنو
شاید بفهمی من عاشق ترم یا تو
حرف منو بشنو شاید که راضی شی
شاید بگی روزی همراه من میشی
من گیجم و خسته با من مدارا کن
دریای احساسو در من تماشا کن
خطی بکش رو ترس،همرنگ بودن شو
دیوونتم انگار،دیوونه ی من شو
یه عمره که بغضت چشمامو تر کرده
این قلب آشفته دور از تو سر کرده
تو این کویر خشک آلاله شو گل کن
حرفای من تلخه اما تحمل کن
من گیج و مبهوتم با من مدارا کن
دریای احساسو در من تماشا کن...
چقدر شعرش قشنگ بود...
شعر خون منو کلا تامین میکنی یا داداشی
ممنون
فریناز من یه سوال بپرسم؟
ولنتاین رو باید تبریک گفت؟
بلد نیستم خو
ولنتاین یه بهونه س واسه تبریک دوستی یا
من بیشتر به سپندار مذگان اعتقاد دارم تا ولنتاین...
دیگه بستگی داره نیتت چی باشه
مثلا خود من وقتی به کسی تبریک میگم که اکثرا به صورت اس ام اسی هست نیتم نه عشق زمینه و نه چیزی به اسم عشق! فقط تجدید و تبریک دوستی هاست
نیتت مهمه وقتی داری تبریک میگی
حالا متوجه شدی؟
اوهوم متوجه شدم
چقدر مهربونی تو آبجی
نه به مهربونی تو
اِ اِ مگه تو آپ نکرده بودی دختر



پس چرا میحذفی خو ؟؟
خب من دو روز پیش ولنتاینو تبریک گفتم دیگه نمیگم دیگه
خب نمیشد اینجا بذارم!بعدش فهمیدم سریع حذف و اینا
اونطرفه

آره دیدم استو
خب الان منم که جوابتو دادم
عزیزم
کسایی هستن پیشت که دوست دارن تو غمهاتم شریک باشن
خودتو اذیت نکن:*:*:*


"پس هنوز می توانم جلو آدم های اطرافم ماهرانه آنچنان بخندم که کسی فریاد بغض های ایستاده بر گلویم را نشنود..."
بغضاتو نشکن تو گلوت
بخند
آلبالویی



کاش یه جوری محو می شد... اگه بشکنه داغون می کنه اگه نشکنه گیر!
هستن ولی کاری ازشون برنمیاد...این خیلی ستمه!
هستن ولی دور...
مرسی بابت تموم آلبالوهای قشنگت
می دونی من عااااااااشق آلبالو ام
اینجا نباید آپ باشه الان؟
اونطرفه
منم عاااشخه رگبار آرامشم

شاید فقط اطرافیانمون بتونن حرفامونو بشنون . ولی همینشم آدمو آروم میکنه 
محو میشه فریناز ولی نه با سکوت ...
وقتی سکوت میکنی تنها میشی حتی اگه خودت متوجه نشی ... خودتو غمهاتو تنها نکن
بوس
مرسیییییییی


یه چیزی هس به اسم غرور!هر چند چیزی ازش نمونده ولی خب
اصلا نمیتونم سکوت نکنم.گناه دارن خب
ولی اینجا هر چی دلم بخواد مینویسم
بووووووووووس
بشمار با ثانیه شمار دلم روزهای تولد مهربانی را
که من ثانیه به ثانیه می شمارم مهربانم
چهار
مریــــــــــــــــــم

از دست تو دختر شیطون
حالا همه فک می کنن چه خبره ها
ممنون
سلام بانوی دل گرفته این روها دل همه گرفته همه
دوست خوبم نظرت با تبال لینک چیه من آدرست را از وبلاگ آقای فرشاد(مسافر شهر باران)پیدا کردم صمیمانه خوشحالمیشم به هم سر بزنی
روزی تمام دلتنگی هایت را بهانه کن برای فراموشی
سلام...
دلا شاید گرفته باشن ولی هنوز مسدود نشدن...هنوز میشه امید داشت بانوی بارون...
خدمت میرسم..
صبور باش نه تو بلکه همه دنیا خواهند فهمید چه خبـــــــر است
صبور باش ببین چه خوام کرد
فرینازم من با تمام مریمایی که می شناسی فرق دارم خانومی
یه مریم با تمام درداش
غصه هاش
خنده های تلخش
اشکهای پنهونش
من یه مریم دیگه ام فریناز
یه مریم دیگه
اکثر مریم هایی که تاحالا دیدم و باهاشون دوست بودم چه اینجا چه دنیای واقعیم خیلی مهربون بودن...

شاید مریم منم غرور زیادش یا یه دلیلی که هیچ وقت نخواست بگه باعث این شد که با همه مریم ها فرق داشته باشه
شما که خیلییییی گلی مریم جون
تو سر کارمون گذاشتی آپ میکنی میایم میبینم چیزی نیست همون قبلیه


اشتباه شده بود بانو...
شرمنده
بدوا تولدتون مبارک



اینو گفتم تا هرکی می خواد دست بجنبونه اماده باشه
روز هنرنمایی هم 29 بهمنه
ر ف ی ق عزیز!
یاد راهپیمایی افتادم
شما هم که با مریم جون دست به یکی کردین این همه پیش پیش پیشواز میرید
روز هنرنمایی
آجی نظر منو جا انداختی فک کنم

اما چیز خاصی ننوشته بودم
دیگه چه خبر؟
ببخشید
درست شد
آره واقعا منم وبلاگم برام مثه یه دوسته! حتی اگه ناراحتی هامو به کسی نگم وقتی مینویسم و بقیه دوستای وبلاگی با محبتشون میان و کامی میذارن و همدردی میکنن واقعا حس خوبی هست


یه دوست خیلیییییییییی خوب
من بارها شده یه ساعت نوشتم و بعد آروم شدم همشو ناجوانمردانه پاک کردم...درست مثل همین امروز نگین
همشو پاک کردم و آپ نکردم
خلما
اوا آجی من که هر چی اینور اونورو نیگا میکنم که هیچی نمیبینم که
کدوم ور انداختی آپتو شیطون
اوووووون ور
بانو
سلام فریناز خانوم خوبی؟
شد...منتظر شماست
همیشه نوشته هات انتهاش با امید بوده و این خیلی خوبه...
بغض هات همیشه با دلیلی پاکانه بوده حداقل اون موقع ها که زیاد میحرفیدیم توی وبلاگ ها متوجه میشدم...درود...
شرمنده که نیستم شرایط کار یکم عوض شده و هم اینکه راجع به بحث موزیک اتفاقات خوبی قراره بیوفته تا اوکی بشه میگم...
راستی به خانوم باران هم حتما سر بزن دوستان خوبی خواهید
سلام فرشاد جان

ممنون
چه عجب یاد فقیر فقرا افتادین
پس باید منتظر یه شیرینی حساااااااااابی باشیم انگاری
امروز رفتم وبلاگش
خوب بودنوشته هاش ولی خب به قوی بودن نوشته های خودت نبود
بیشتر بیا اینطرفا
به خدا من همون فرینازما
سلام خانمی!
میگم ... چیزه... خب روم نمیشه بگم... صبر کن...
میشه منم رمز پست بالایی رو داشته باشم؟
خیلی کنجکاوم برای خووندنشا
آخیش راحت شدم
سلام عزیزم
چشم میام بهت میگم
تو همانی ، همانی که شاید و باید منجی دل خسته من باشد
همان که همه عالم را برای تو و تو برای همه ی عالم
سلام
یه چیزی بگم ناراحت نمی شی
وقتی میام میبینم اپی سرخوش می شم ولی وقتی با یهمطلب رمز دار روبه رو می شم یخ می زنم
سلام
نه آدرس ایمیل گذاشتی که واست ایمیل کنم نه وبلاگ داری
راستی از کدوم شهری راضیه؟
لااقل یه شناخت کم به من بده تا رمزو بهت بدم خاااانوم