ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هواللطیف...
و هر روز نزدیک تر و
من دورتر
به سرآغاز سالی نو
دلم برای واژه های قشنگ
برای عشق
برای آرامش
برای لبخند
برای زندگی
تنگ شده...
دلم برای از یک گل سرخ زیبا نوشتن
و در بزم ستارگان شب گم گشتن
تنگ شده...
دلم برای یک بغل داشتن
دو چشم را بوسیدن
و محبت را بلعیدن
تنگ شده...
دلم برای اتفاقات خوب!
لحظه های زیبا
و عطر گل های رنگارنگ
تنگ شده...
این روزها که در گردابی مهیب دست و پا می زنم!
و به التماس می گویم
که گذشتم!
بگذر!
و به تشویش
که تــــ...
راستی تو بگو
تـــسلیم شدن کار من بود؟؟؟
+ وقتی نشد و هیچ کس نفهمید... وقتی آن که بخواهی نشود به آنجا می رسی که هر چه بادا باااد...
++ روزهای سخت ِ سخت ِ سخت!!!!!
هواللطیف...
شاخه های تکیده ی امید
بی بار تر از آن است که نوید بهار دهد!
و گردون ِ روزگار
پایین تر از آنی که نفس برسد!
روحم زخم خورده ی ترکه های خشکیده ی سرد!
و جانم در ناجوانمردی سرنوشت می سوزد!
کیست که غیرتش سایه بان شود و
دستانش پناه و
دلش مأمن امن زیستن؟!
نه بوی اقاقی به مشامم می خورد و
نه عطر نرگس و
نه عشق رُزهای سرخ!
کیست که جواب بدهد؟!
تمام پژمردگی گلبرگ های نسترن و نیلوفر را!
و چرا گردون نمی گردد؟!
تا به کی خراش ِ تن، بر زمین ِ پست بیفتد و
صخره ها در قلبم تیر نامردی بیفکنند...؟؟؟
بچرخ گردون!!
که ملحفه ی خاکی زمین،
روح و جان و تن و روان مرا
همین روزهاست
که در خود برای همیشه مدفون سازد!!!
دچار ِ گردابی مهیب شده ام!
+ به هزار ساز زمین رقصیده ام! گیج گوشه ای افتاده ام و نمی چرخد!
این گردون ِ زندگی نمی چرخد که نمی چرخد که نمی چرخد!!!
++ قدرت شکر کردن را در این روزهای سخت ِ سخت از من مگیر خدایم....
ساده بگویم
می ترسم!