-
فاطمه...
شنبه 3 دی 1390 16:53
-
چهلمـــین جمعه ی انتظار
جمعه 2 دی 1390 00:52
اَلسَّلام عَلَیک یا بَقیَّةَ اللّهِ فی اَرضه سلام بر او که سال هاست در میان خاکیان،حضور دارد رسیده ام به چهلمیــــن جمعه ی انتظار... یادت هست مولای من؟ اولین جمعه ی انتظار، با بوی عیــد بر خلوت سرای بارانی ام تابید...؟! یادت هست جمعه های آغازین را؟ دستانم خالی بود... اشتیاقی عجیــــب اما در دلم غوغا می نمود که تو می...
-
یلدایتان پُــــــر از یاد...
چهارشنبه 30 آذر 1390 14:56
یادم باشـد امشــب یلــــدای زندگانی ام را جشــــــــن بگیــــــــرم به امید کوتاه گشتن شب های سرد انتظار و مــــژده ی طلــــوع زرّیـــــن نــــور بر دامن سپید عـــروس زمستان یادم باشـد امشــب انار دلــم ترک بخورد با نــاز دانه دانه شوم در دهان نیــاز و طمـــع خـــوش استـغــــنـا فضــای حنجـــره ها را لبالب از شراب...
-
روزهایی که کاش کمی آهسته تر می گذشتند...
دوشنبه 28 آذر 1390 16:11
می تابی از هر سو گاه از لابه لای پرده های شرم گاه از پس شیشه های شوق گاه از ورای غبار نفس های آه گاه از سر دیوار حضور گاه از لابه لای سایه های انسان! سرمای دلم می سوزاند یا از دلِ سرما تابیدنِ توست؟! دل اما گرم می شود و غنچه می شکفد بر لب های بسته ام... دلم نیز همپای لب هایم گرم...آرام...بی صدا می خندد و چشمانم مستِ...
-
آرام جانم ، تا همیشه باش...
یکشنبه 27 آذر 1390 00:29
خانه در خوابی عمیق فرو رفته است... به یاد شب های خوش تابستان،می روم کنار پنجره ی تنهایی هایم... می گشایمش...شبانه هایم عجیب بهانه ات را می گیرند..همان یواشکی های آرمیده در دل شب...همان خلوت های دو نفره ی میان من و تو معبودم... و تنی می لرزد در عمق شب...نه از سرمای هوا که از جوشش عشقی درون سینه ی بی قرارم... نه سرما...
-
سی و نهمین جمعه ی انتظار
جمعه 25 آذر 1390 13:47
سلام آقای خوبی ها آدینه ای دیگر گشته مهدی جان... از همان آدینه ها که خورشید به عشق آمدن تو، طلوع می کند...همان آدینه هایی که در انتظاریم... در انتظار آمدن او که بوی خدا را می دهد... امروز هم در صف ایستاده ام... در صف با پیاله ای پُر از نیاز... پُر از نبودن تو مولای من... پیاله ی زندگانی ام را بستان بر تاریکی اش نور...
-
بال بگشا تا افق،خواهی که زیست
چهارشنبه 23 آذر 1390 11:32
گفــت دنیـــا چـــارچوبی بیـــش نیست بال بگشا تا افق،خواهی که زیست گفـــت تـیــغِ تیـــز بـر بــــالت مـــزن زانکه آن یارِحقیقی، نیست نیست آن گذشت و رفـــت تا طوفانِ مهـــر! بر تمامِ دوستی ها گفت چیست؟! خطِ بطــلان زد به روی هر چه بود و نمی دانست بارانی گریست... گفـــت پرگــاری و سوزن بر زبان خط بکش تا بینهایت،راه...
-
امروز من...
سهشنبه 22 آذر 1390 18:35
-
لرزشی ناخواسته!
یکشنبه 20 آذر 1390 21:06
یادته؟ قرار شد خط کشا رو بشکنیم؟ قرار شد تموم خط های موازی رو پاک کنیم؟ یادته؟ قرار شد یه مثلث بکشیم؟ قرار شد بشیم رأس مثلث خط ها پاک شد خط کش ها شکست خط های جدیدو کشیدیم... دستم اما... دستت اما... چرا خط ها هر روز دور شدن؟ هر روز دور تر از روز قبل... دو تا خط که دیگه موازی نبودن! ... تازه فهمیدن همون زمان به هم رسیده...
-
یه شعرایی هست که تو نگفتی اما انگار از دل تو سرودنش...
شنبه 19 آذر 1390 23:39
داشتم خانه را مرتب می کردم که حس کردم باید همه چیز را در این جهان رها کنم و به تو بگویم که دوسـ ـتـ ـت دارمـــ... من زخم های بی نظیری به تن دارم اما تـو مهربان ترینشان بودی عمیق ترینشان عزیزترینشان بعد از تو آدم ها تنها خراش های کوچکی بودند بر پوستم که هیچ کدامشان به پای تو نرسیدند به قلبم نرسیدند بعد از تو آدم ها...
-
نمی شی ...
شنبه 19 آذر 1390 23:05
-
سی و هشتمین جمعه ی انتظار
جمعه 18 آذر 1390 18:29
سلام مهدی جان... گاه سلام ها، ساده، زیباترند و من امروز در این روزهای ساده ی سیاه، آرام سلام می گویم... به حرمتِ ادب به ادبِ انتظار به انتظارِ ظهور به ظهورِ حضور... کودکی می رویَد در بطن وجود...9 ماه انتظار...انتظاری شیرین... لحظه های خاطره رویای وصال و سرآمدن انتظار.. خط برگ تقویم روی دیوار مهیّا کردن دنیایی بی...
-
دهمـــین عطش
سهشنبه 15 آذر 1390 23:32
تو چون فانوس ِشب ِتار ِزندگانی مایی حسین جان... می درخشی در سکوت ِظلمت می تابی بر سیاه ِنفْس ستاره می شوی بر دامان ِشب ِراه ماه می شوی در امتداد پیچ و خم ِبیراه می نمایانی بر شیعیان شور، راست ترین راه راهی تا به افلاک رد می شـود از نور ازل تا به ابد سُر می خورد کودک ِماه پَـر می زند بر ابریشم ِعرش ختم به مهربانِ بی...
-
نهمیـــــن عطش
دوشنبه 14 آذر 1390 21:15
هنوز حیران ِتوأم حسین جان... تو کیستی که این چنین حماسه آفرین شدی؟! تو کیستی حسین؟ یک به یک، فرشتگان را بالِ سپیدِ عشق، پوشاندی تا یکّه و تنها شاهد پروازشان گردی شاهد عطش های سیراب گشته با شراب خون عجب صبری...!!! تو کیستی حسین؟! که نام ِتو طنین ِ عشق در جانم می نشاند تو کیستی که یاد ِتو وجودِ مرا تا به افلاک، می...
-
هشتمین عطش
یکشنبه 13 آذر 1390 23:59
قاصدک ِیاران یکی یکی پَـرپَـر می شوند انگار آخر قصه است قامت ِحسین اما هنوز پابرجاست... فرات در حسرت عطش سپه دار مشک بر دست پهلوان علمدار پیش می رود به عشق گلوهای تب دار... باران می شود رگبار خشم طوفان بغض سیلاب سنگ گردباد ناجوانمردی خاک تا ابد شرمسار دو دست علمدار سر در گریبان زیر ِپرچم دِیْن خاک می شود علم نقش بر...
-
هفتمین عطش
شنبه 12 آذر 1390 15:55
ماه بر دستانِ پدر غروبِ مهتاب، نزدیک فروغ ِ رخش اندک اندک می رود تا شود تاریک ماه نای گریه ندارد آرام و بی رمق خفته بر دستان پدر... عروس ِ غوغا فارغ می شود جیرجیرکانِ رحم نجوای لطیفِ نگاه همهمه، بوسه می زند بر طفل ِنیاز همه در تب و تاب قطره ای حیات همه بی تاب بی نور گشتن ماه ماه اما داغدار شرمندگی اباعبدلله... ........
-
سی و هفتمین جمعه ی انتظار
جمعه 11 آذر 1390 15:39
سلام بر یگانه امام باز مانده از قیامی سرخ... سلام بر او که با آمدنش سبزیِ خفته در خونِ حسین را زنده می کند... سلام بر سبزترین انتظار سلام بر مهدی... بر آقای خوبی ها... این روزها انگار عاشورای دیگری در راه است... تو چون حسین، سبز سبزی... خدا نکند لاله بروید بر چمن سرای وجودت مهدی جان.. تو همان انتظار سبزی... همان که...
-
ششمین عطش
جمعه 11 آذر 1390 14:32
کاج، سجده می برد بر قبله ی استواری ات حسین جان... کاج در سرمای زمستان سبز می ماند و تو در سرمای سلاح های بغض.... سر از تن انداختن،همان و سبز ماندن، همان تن، فوّاره ی خون شدن، همان و سبز ماندن، همان از سرخی ِ خونت گُل ِقرآن سبز گشت بر حنجره ی عرش کاج سجده می برد بر سبزی جاودانه ات سالار ِمن کاج خم می شود بر ایستادگی ات...
-
پنجمین عطش
پنجشنبه 10 آذر 1390 11:33
آسمانِ امامتت زمینْ سرای مرا احاطه کرده حسین جان... چشمانم دوخته بر خاک دلم اما پر می زند تا دل افلاک تا بیکرانِ دیدن ها تا چشم را توان تماشاست تا گام،مُهر می زند بر زمین سرد تا آن سوی مرزهای انسان آسمانِ تو پهن گشته بر تمام زمین ِ من گم کرده راهی را می درخشی در پس ستاره ای قطبی ته مانده چاهی را می باری تا قعر ِ...
-
چهارمین عطش
چهارشنبه 9 آذر 1390 17:02
بارانِ مردانگی ات می بارد بر در و دیوارهای این شهر غبارآلود، حسین جان... می خورد بر سنگ های دل می زند بر سیاهِ نفس می ریزد بر خشکی ِ سخاوت می شوید زنگار آیینه را می بلعد بغض نهانِ سینه را و می چکد از ناودان ِ دل... مگر له شود هرزه های ریحان و مچاله شود انبساط کِبر تا جوانه زند رز سرخ ِ شرافت ببار مردانگی ات را تا حل...
-
سومین عطش
سهشنبه 8 آذر 1390 13:49
نگین ِ حُبّّ ِ تو را بر شب گیسوانم آویخته ام حسین جان... ماه فرو می رود در رکوع ِ خضوع ستارگان گرداگرد نگین شب مستانه می رقصند و او می درخشد در میان جمع جمع ِ انوار... جادوی شب دامن گسترانده بر آغوش ِ چشم ها آذین بسته بسترش را با نگین ِ تو کم نیست نگین ِ عشق ِ توست دوستی ِ تو کم نیست تزئین شده شب گیسوانم به حُبّ ِ...
-
دومین عطش
دوشنبه 7 آذر 1390 17:00
ماهی قرمز نامت بر امواج قلب موّاجم،موج سواری می کند حسین جان... همین روزهاست که برنده ی مسابقه شود مسابقه ی لیز خوردن بر امواج ماهی قرمز نامت بال بال می زند جست و خیز می کند بالا و پایین می پرد در آغوش می گیرمش و عجیـــــــب آرام می شوم... ماهی هنوز تا عمق امواج شیرجه می زند...
-
اولین عطش
دوشنبه 7 آذر 1390 16:47
یادت را به لحظه هایم سنجاق زده ام این روزها حسین جان... ببین چه برقی می زند... انعکاس عشق در لابه لای ذرات ِنفس می رقصد برسر در خانه ی قلبم در قابی از ایمان جاخوش کرده است و از حریر خوشرنگ ِشعف گوشه ی قاب گلی روییده است... تو را به روزهایم سنجاق زده ام سالار ِ من
-
عطشان شور
دوشنبه 7 آذر 1390 16:38
عطش ها شروع شد... هر روز عطشی در راه. تا به آخرین عطش تا سیراب گشتن با شراب ناب حضرت عشق... نذرم را یافته ام... می نویسم... عطشان ِشور می پاشم بر تشنگان ِ دل در باران عطش می شوم عطشی نه از جنس شبنم نه از جنس نور نه از تبار حریر که از جنس عشق... عشق به او که تمنای تمام وجودم گشته است و می روم به استقبال خورشید... به...
-
باد می رقصد
شنبه 5 آذر 1390 21:32
باد می رقصد قاصدک بی تاب است پرستوهای اندوه بازگشته اند درختان، برهنه ی وفا شاخه هاشان خشک برگ هاشان تهِ دره ی عدم باد می رقصد بیرقی در دست دستی بر سر طبلی بر دوش علمی بر فراز آسمان زنجیری فرو می رود بر داغ سینه خورشید بی فروغ زمین و زمان سیاه سربند یا حسین شال سبز یا ابوالفضل آوایی می رسد به گوش خبری در راه است......
-
سی و ششمین جمعه ی انتظار
جمعه 4 آذر 1390 11:58
سلامی چو بوی خوش آشنایی... آری.دیگر سلام هایم پُر از عطر خوش آشنایی ست پُر از وعده های دیدار راس ساعت عشق سر کوچه های دلتنگی پُر از بودنِ تو... پُر از دلنوشته های من برای تو ... دیگر جمعه ها که می شود، ابتدای برنامه های آدینه ام، انتظارنامه ام را به دست قاصدکی مخصوص می گذارم تا به پیشگاه تو برساند مهدی جان! ساده برایت...
-
بخششـــ ِ برگــ ـها
سهشنبه 1 آذر 1390 20:56
گذرمـــ بالاجبار بر گِــل های باغچهـ ـی بلوار می خورد گِل های تازه غسل شدهــ با باران عشق ردّ کفش هایمـــ بر گِل ها نمانـد! چقدر سبکـــــ راه می روم اینــــ روزها . .. .... .. . زمینــــ زرد چمنــــ ها زرد درخــتانــــــــ زرد پاهایم غرور برگــــ ـها را لــه نمی کند دیگر صدای خش خشی بر گوشــــ نمی رسد برگـــ ـها با...
-
بادامی تلخ!
دوشنبه 30 آبان 1390 19:39
-
روز-دل نوشتِ خیس* رمز همیشگی*
یکشنبه 29 آبان 1390 21:08
-
سی و پنجمین جمعه ی انتظار
جمعه 27 آبان 1390 07:57
سلام سلامی استوار و مقاوم و سخت در برابر این روزهای پُر از کارزار و جنگِ نرم! از کجایش برایت بگویم که تو زودتر بیایی را نمی دانم... اصلا نمی دانم از کجا شروع کردن، مُـد است! آخر این روزها هر کاری بکنی می گویند ببین ،مُـد چیست! مُـدی که نه در این سرا و نه بر اساس دین توست که بر پایه ی حکومتی ست که ادعای چشمی جهان بین...