آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

آمدنت سراسر شور و نور و سُرور

تـو تعبیر ِخواب ِ پریزاده ای خفته بر لطیف ترین بسترِ مخملی ِ شمعدانی های صورتی و سپیدی


و واقعه ی سبز شاداب ترین برگ های تازه جوانه زده بر شاخه های بیدار شده ی زمستانی


لــمس آغاز یک حادثه ی نقره فامی آویخته بر سینه ی عریان روزگار


دیبای زرّین ِبافته شده از عشق و محبت خدایی، ارمغان ِ تاب ِ نفس های سرد زندگی


تــرمه ی اسلیمی ِتمام ِ بته جِقه های اصیل ِ حک شده با ابریشم امید و انگیزه و ایمانی


مــیثاق گُل و باران و لبخندی بر جان ِ بی جان ِ عطش های به سرفه افتاده ی عاشقی


بــرکت بهار و برف و بابونه های سپیدی، باریده بر گَرد و غُبار ِنشسته بر جان ِ بی رمق ِ آدم ها


اقامه ی اقاقی های غریب ِغم هایی قامت شده به نماز طلوع سپیده دم وصال بر پهنه ی دلدادگی


رویش سبزترین سادگی ِشکُفته بر پیکر لحظه هایی و سادگی شده زیباترین جرم یک انسان!


کــیمیای کامروایی کاسه های سفالین انتظاری،پُر گشته ی باران امنیت خدا و نور می پاشی پشت سر مسافران دل آشنا


فــروغ دیدگان بی نور بازماندگان در راه صعب اشراقی و روشنای هر دل تاریک شده به درگاه آن معبود بی همتا


انعکاس التهاب سرخ شقایق هایی در دیده ی بی قرار رازقی های تپنده به شور و عشق و شیدایی


طــراوت باران و خنکای مطبوع ترانه های آهنگین اشک ابرهایی، حیران ِهبوط تو بر زمین سرد و بی وفا


مـهر و ماه ِ شب های قشنگ مهتابی بر پهنه ی گیسوان موّاج شب و چشمک مشتاق ستاره های دی ماه


مـاهی کوچک و زیبای دریای خدایی... همان که آمده تا بر بیکران آبی عشق، طنّازانه زندگی کند


http://www.picturesanimations.com/h/happy_birthday/happybirthda8.gif



تولدت پُر از گل و باران و ستاره

پُر از شبنم و شمیم و شراره

آمدنت سراسر شور و نور و سُرور



مبارک باد آغاز نفس های پاک تو بر امواج دریای خدا



و مبارکمان باد آمدنت... بودنت...


و لمس ِلبخند ِتپش های خوش آهنگ ِدل زلالت بر این سرا

                                                                


http://www.picturesanimations.com/h/happy_birthday/happybirthda8.gif

http://www.kocholo.org/img/images/tkeb993rj7wg0830udi.jpg


یک بغل خدا...

چقدر دلم یک بغل  ستاره می خواهد...

یک بغل ستاره در آسمان سپید و پُر از بغض حالا... تا بنفشه های پژمرده ی دلم بدانند می شود دوباره زنده شد و نفس کشید... می شود دوباره شبنمی گونه های ابریشمین خوشرنگشان را نوازش کند و بوسه بر طراوت لبخندشان جوانه زند


چقدر دلم یک بغل اقاقی می خواهد...

تا بر دیوار لحظه هایم آویزان شود و برایم با ناز ِ باد برقصد و تمام غزل های عاشقانه ی نسروده بر جای جای هستی را از بَر باشد و شاخه ی ارغوانی لبانش را بر گوش ِ بی صدایم بچسباند و برایم بخواند و مرا ببرد تا زیباترین رویای دلدادگی ها...


چقدر دلم یک بغل لبخند می خواهد...

تا بروم بر بالاترین کوهی که می شناسم و دستان آسمان را بگیرم و بروم بنشینم روی تکه ابری و خنده هایم را در جانش دانه دانه کنم و ببارد باران لبخندهایم بر خستگی نگاه آدم های محکوم به زنده گی...


چقدر دلم یک بغل یاس می خواهد...

از همان یاس های بنفش اردیبهشتی که دنیایت را بهشت می کند و مستِ رایحه ی بهاریشان می شوی و تا روزها و حتی ماه ها، امید را در جانت جا می گذارد و روزی در این سرمای پُر از بغض زمستانی با آسمان بی نهایت سپید و خاکستری اش، به دادت می رسد و در خواب عمیق چشمانت غرق رایحه ی جان نوازی بهشتی می شوی و اتاقت یاس باران می شود...


چقدر دلم یک بغل ماه می خواهد...

از همان ماه های هاله دار دیشب تا گم شوم در آغوش امن درخشانش... تا تمام شود این همه ظلمت و رخوت و درد... نگینی شوم بر دامن سیاه شب، نه ذره ای خفته در تار و پود سرما و سیاهی شب های زمستانی... نگین نه! که ماه شوم و بروم تا اصل ِ اصلیت یک حس ناب و گِرد زمینی بگردم که تو در آن نفس می کشی...


چقدر دلم یک بغل دریا می خواهد...

تا بگیرمش در آغوشم... نه نه... تا بگیرد مرا در آغوش خود و بیفتم در اندام سراپا موجش و مرا با خود ببرد تا دل آرامشی عمیق... و چشمانم را ببندم و بسپارم تمام ِ خودم را به لالایی آرام صدایش و بروم تا وسط دریا... آنجا که تمام چشمانم تنها و تنها آبی مطلقی را ببند از چهار طرف... نه! از تمام جهات... بالا آسمان باشد و سرتا سر آب و گرداگردم دایره ای باشد مماس شده بر آسمان و افق گِرد شود و تنها آب باشد و آسمان و آبی و من و خدا....


چقدر دلم یک بغل خدا می خواهد...

یک بغل خدا تا فارغ از تمام این روزها با تمام دردها و خوشی ها و خنده ها و گریه ها و عشق هایش، بدوم تا امنیت محض ِ بودنش و جانی دوباره یابم و قدم در راهی گذارم که آغازیست برای روزهایی که دارند یکی یکی می آیند و میهمان ثانیه های منند... و کسی نمی داند پشت ِ در ِ زندگی اش، چند روز دیگه در صف نشسته اند و چه خوب که نمی داند...

آری

خدایا

دلم یک بغل تو را می خواهد

یک بغل تو را که داشته باشم همه چیز دارم مهربان بی منتهایم...



http://s3.picofile.com/file/7597965913/438213_mIWyXTKk.jpg


آمده ام لختی در آغوش تو بنشینم و بگویم به تمام داده ها و نداده هایت شُکر...

برای همین دلتنگی های حالا

و حتی برای تمام دردهایم

و برای سردرگمی های محضی که مرا در خود اسیر کرده و دیگر بر رودخانه ی زندگی جاری نیستم و پیش نمی رود تن ِ من با جاری ِ رونده ی این روزها...

برای تمامشان شُکر...

و سپاس گذار بودن ِ تو ام

و ممنون ِ خواستنت که بخوانم تو را

حتی

حالا

میان تمام این همه زنده گی نه زندگی...


شُکر معبود یکتایم



زمستان سپید من

سلام

یک سلام پاک و زیبا به سپیدی و درخشندگی کرشمه ی ناز برف های ستاره نشان...


مبارک باد آمدنت

زمستانم...

فصل روییدنم

فصل شکفتنم

فصل بالیـــــدنم



خواسته بودم که نیایی، نیامدن نه! کمی دیرتر بیایی...

به دومین فصل میلادم رسیده بودم و محو طلوع گرم ترین رنگ های زندگی...

اما چه خوب که آمده ای

حالا

امروز

به این سرا

و شده زمستان

و شده ماه دی

ماهی که آغاز زیباترین بودن هاست...

زیباترین نفس ها

زیباترین تپش ها...

و هر روز

یکی یکی

به هر تپش خواهیم رسید

و جشن خواهیم گرفت

و باد بر شاخه های بی برگ درختان خوابیده خواهد نواخت

و بید مجنون تر از مجنون ترین مجنون عالم خواهد رقصید

و زندگی زیبا خواهد شد

و زمین

و زمین جای قشنگی برای ماندن می شود...

به قدر همین چند صباح ِ نفس...


خوش آمده ای زمستان سپیدم...

کاش سپید باشی... 

چند سالیست سهم من از زمستانت فقط سوز است و سرما... تا مغز استخوان هایی که زاده ی یکی از روزهای سپیده ی تو اند...

کاش بباری

و سپید شود

دنیا

با تمام بدی هایش

کاش درس یکرنگی دهی به آدم ها

به دل ها

به دیده ها


برف هایت سهم لحظه هایم می شود زمستانم؟


http://i1114.photobucket.com/albums/k528/keveri/xmas/sktmpNM0jk0es42281_08703454.gif


ادامه مطلب ...