آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

میلاد مهربان ترین ِ عالم

هواللطیف...

اگر کسی از من درباره ی تو بپرسد، بی شک خواهم گفت میلادت زیباترین اتفاق دنیا بوده و هست... 

تو بهترینی 

تو مهربان تر از مادر به فرزندی

تو رفیق شفیقی

تو  پدری دلسوز و بی مانندی

تو پناه بی پناهی هایی

تو آرام جانی

تو حال خوش هر لحظه ای

تو فریاد رس فریادخواهانی

تو امام منی...

و بهترین اتفاق دنیا آشنایی با شما بوده و هست

و چقدر خوشحالم که دیرتر از این نشد... شناختنتان... دوست داشتنتان... به یاد شما بودن... عاشق شما بودن...

امام مهربانی هایی و من چقدر محتاج نگاه مهربان شما هستم... 

از شما یک اشاره و از من به سر دویدن...

از شما یک نگاه و از من به عرش پریدن...

میلادتان بینهایت مبارک باد... بر من و دوستانم و هر آنکه مهر شما را در دل دارد...

میلادتان بر تمامی آدم های روی زمین مبارک باد، حتی آنان که شما را نمیشناسند وحلاوت عشق شما را نچشیده اند...

کاااااش می آمدید و دنیا را زیبا می نمودید که دیگر همه چیز سخت شده... ما مردم عادی مصداق بارز مستضعفانی شده ایم که به حمایت شما نیازمندند... و چشم به راه آمدنتان...

کاش روز میلادتان با  روز ظهورتان یکی شود و تمام این کره ی خاکی را آذین ببندیم.

❤️❤️❤️

میلادتان گلباران امام زمانم

نفس های آخر( همان رمز همیشگی)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بهار 98

هواللطیف...

سلام به بهار

سلام به سال 98

سلام به اولین سالی که پس از تحویل سال به خانه ی خودمان بازگشتیم.

هرچند دلم میخواست امسال لحظه تحویل سال در خانه ی خودمان باشم اما خب نشد، خانه ی مادرم که دوسال بود لحظه های سال تحویل آنجا نبودم، بودیم و واقعا هم خوش گذشت... و حالا که یک هفته از عید گذشته آنقدر مشغول شغل جدیدمان شده ایم که اصلا وقت نکرده ام به هیچ دیدن و بازدیدی برسم...

یادش بخیر، پارسال لحظه عید در بین الحرمین نشسته بودیم و یادمان رفته بود گوشی هایمان را ببریم و بدون عکس گذشت... و امسال هم یادمان رفت عکس بگیریم و هنوز با هفت سین خانه ی خودم که نشده که عکس بگیرم...

این روزها آنقدر می دویم و تلاش می کنیم که هرکسی از بیرون ببیند فکر می کند کسی دنبالمان کرده است و من این تلاش ها را دوست دارم... هرچند خسته می شویم، هرچند گاهی از پا درد می بُریم! اما حس شروع این شغل جدید زیادی خوب است و البته پر از استرس...

با برادر همسرم یک خانه ی سنتی را طی 6 ماه مرمت کردیم و حالا به یک اقامتگاه سنتی درست نزدیک میدان نقش جهان تبدیل شده، اگر اصفهان آمدید حتما بیایید و ببینید خانه ی آرامش بخشمان را... از آن خانه های قدیمی با اتاق های تو در تو و یک حیاط بزرگ سرسبز و یک حوض قدیمی آبی رنگ پر از آب و ماهی های قرمز با گل های شمعدانی که اطراف حوض گذاشته شده...

چیزی که همیشه در تصوراتم بود و حالا چقدر آنجا را دوست دارم. از اول عید تا الان هر مسافری که آمده آنقدر حال خوبی را تجربه می کند که نمیخواهد برود. و خدا را شکر برای این نتیجه ی خوب که حاصل زحمات و تلاش های شبانه روزی همسر و برادرهمسرم بود و البته همراهی من و جاری ام که این سختی ها را تحمل نمودیم.

حالا با فاز جدیدی از زندگی ام روبرو شده ام و دلم می خواهد آنجا همیشه پر از مسافران عزیز و آدم های متفاوت و خارجی های خوب و مهربان باشد...

خلاصه که بهار امسال ما زیادی متفاوت است، نه خانه ی خاله و دایی رفته ایم نه عمه و عمو! تمام روزهایمان از صبح زود تا آخر شب خلاصه شده به همان خانه ی سنتی که در خیابان هاتف است، درست نزدیک میدان و چقدر حس خوبیست با انواع و اقسام آدم ها از شهرهای مختلف با فرهنگ های متفاوت سر و کله زدن!

هر موقع به اصفهان آمدید به سرای سنتی هاتف بیایید تا این حس خوب را با هم تجربه کنیم.

خدا را شکر می کنم برای تجربه ی بهاری دیگر و عیدی دیگر و حال و هوایی دیگر... امیدوارم که امسال برای همه ی شما و ما و همه ی آدم های دنیا سال خیلی خیلی خوبی باشد... کاش بهار واقعی مان می آمد و شکوفه های نگاهش را زیر باران حضورش عاشقانه می بوییدیم و مست می شدیم از آمدنش...

کاش بیایی و بهار واقعی را به دل هایمان بریزی که اینجا بدون تو صفا هم صفا ندارد و بهار هم بهار نیست....

کاش بیایی و دنیا را گلستان کنی و آرامش را به جانمان بپاشی و من چقدر منتظر آمدنت هستم... اینجا تنها بین خودم و تو و خدا...

اللهم عجل لولیک الفرج...


پی نوشت1: عیدتون مبااااااارک باشه یک عالمه سال خیلی خیلی خیلیییی خوبی رو برای همتون آرزو می کنم.


پی نوشت 2 : اللهم عجل لولیک الفرج