آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

رکود

هواللطیف...


در اتفاق مبهم غروب، مبحوسم!


من به پاییز عادت دارم

و زمستان در چشم هایم لانه دارد


عطر شکوفه های بهاری غریبه ی آشنای من است

و سبزی زمردین شاخ و برگ های اردیبهشت را نمی بینم!


راستی تو بگو

کجای هستی جا مانده ام؟

که زمستان نمی رود

و بهار نمی آید


و فصل های تقدیرم بازایستاده اند!


و سال هاست یادم رفته تمام دوستت دارم ها را...!



http://www.irannaz.com/images/2014/05/Selection-of-photos-emotional-girls-only-irannaz-com-4.jpg

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم!

هواللطیف...



گاهی به بعضی روزها که میرسم، گردش زمین و خورشید و سال ها را حس می کنم! تازه یادم می آید پارسال و سال قبل و قبلتر و همینطور برو تا آخر

و حالا که چند روزیست همه آمدن امشب و شب لیلة الرغائب را به یکدیگر مژده می دهند

شبی که اولین پنج شنبه ماه رجب است و می گویند شب آرزوها...

و من یاد چندین و چند سال پیش می افتم! همینجا که پستی بود و نظراتی بدون اسم و رسم و حتی نه آی پی ها چک می شد و نه اسم های یواشکی نوشته شده توسط بعضی ها... تنها کسانی بودند می آمدند آرزوهایشان را می نوشتند و من ساعت ها می نشستم و آرزوهای کسانی را می خواندم که حتی ندیده بودمشان...


شب آرزوها

شاید راست می گویند که آرزوها...

آرزو آرزو می ماند! شبیه دیروز که استادمان به اشتباه نام مرا آرزو خوانده بود و من فکر می کردم آرزو هم اسم جالبیست! و یاد امروز افتاده بودم و یاد تمام روزهایی که کنار زاینده رود قدم زده بودم! آن هم پس از یک روز کاری و درسی سخت،

اصلا آدم های اصفهان وقتی زاینده رود جاری باشد، خوشبخت ترین آدم های روی زمینند! چرا که دیدن آب و راه رفتن کنار آبی که جاریست و بیدهایی که در حاشیه اش می رقصند و پرندگان دریایی و مرغابیانی که به تو سلام می دهند، تمام خستگی و کسالت یک روز سخت را میگیرد و به تو دنیا دنیا انرژی می دهد

حتی اگر چیزهایی را ببینی و آدم هایی را که انرژی ات را به تحلیل ببرند اما آب خاصیتش جاری بودن و جاری شدن است! در چشم هایت نقش می بندد و جاری می شود تا عمق وجودت! و تمام شریان های اصلی و فرعی جانت را دور می زند! اصلا درون رگ هایم جاری شدن آب را از چشم هایم می فهمم! شبیه همان روز تولدم که من بودم ، تنهای تنها، و خواجو و یک بستنی با نی و دنیا دنیا حرف هایی که با خدایم گفته بودم و همانجا نوشته بودم...

یادش بخیر که همان یکی دوساعت را زنده شده بودم! انگار جانی تازه گرفته بودم! دوباره متولد شده بودم! و حتی همین هدیه ی تولدم بود

تولدی که شاید یکی از سوت و کورترین تولدهای تمام عمرم بود! اما من به کیفیتی رسیده بودم که تمام کمیت ها را پشت سر می گذاشت


از کجا به کجا رسیدم!!! 

داشتم می گفتم یاد روزهای قدم زدن من و زاینده رود افتادم و یا آن روز بارانی چندین سال پیش که خیس شده بودم و ان روز را که اردیبهشتی هم بود همین جاها نوشته بودم... یادش بخیر و چقدر خواسته بودم که نامم باران بود! و باران صدایم می زدند و باران می خواندند...

و یا یاد تمام روزهای قبل ترش افتاده بودم ، شاید هم بعدترش! اما من بودم و ماه کامل و دریایی که دوستش داشتم و راستش را بخواهی دلم می خواست نامم ماه بود! و زمانی که کمی از آن می گذشت دوست داشتم نامم رها می شد و یا شاید ماهی که رهاست!

بگذریم!

این ها آرزو هایی بود که زمانی داشتم! و شاید در لحظه!

نامم را دوست دارم، اما بعضی نام ها به معنایشان نمیرسند!

از نام هایی که برای تجلی معنایشان، به جسمی از جنس خود انسان محتاجند، بیزارم...

و شاید نامم یکی از همان نام هاست


اما من نامم را دوست دارم و هرگز آرزو نمی کنم که نامم مثلا خود ِ آرزو باشد


زمانی شاید نام کسی را که حالا نیست، باران بگذارم! و حتی آن روزها نمی دانم آرزوی چه چیز را دارم اما تنها می دانم که حالم با باران یک جور عجیبی خوب می شود! و معنای نامم جان می گیرد! و آن وقت هاست که زیر باران خدا تمام قد می ایستم و به فریناز بودنم جان می بخشم!




شب آرزوهاست

کسی که بگوید من آرزویی ندارم مرده است!

تو باور نکن

آدم ها به همین آرزوها زنده اند! و امید به رسیدنشان...


آدم ها به دستایی زنده اند که تا آسمان می رود و دعا می کند


آدم ها به خیلی دلایل مختلف زنده اند


اما ما :


http://s5.picofile.com/file/8155387392/moj.jpg



شبیه همین موج های طوفانی دریا

آنقدر بالا و پایین میرویم

آنقدر در فراز و نشیب زندگی کله معلق می زنیم

تا باشیم!

تا بودنمان را لمس کنیم!


تا در پوسته ی زندگی گم نشویم!




+ آرزوی زیبایی بود که امروز جایی خواندمش:


"خدایا آرزو می کنم آنچه را آرزو کنم که تو دوست داری

و آن آرزو را اجابت نمایی که نیک فرجامم نماید"


آمین یا رب العالمین



++ برای تمامتان بهترین ها را آرزو می کنم.



+++ هر کس دوست داشت شبیه تمام سال هایی که رگبار بودیم و شلوغ، بیاید، بی نام و نشان آرزوهایش را بنویسد و برود


++++ اینجا متروکه شده! چرایش را نمی دانم


+++++ و در آخر هم آرزو می کنم امید، به دل های ناامید شده بازگردد