آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

عاشقتم تا...

    پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم...

 

تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد... 

حال دختر خوب نبود...نیاز فوری به قلب داشت...از پسر خبری نبود... 

دختر با خودش می گفت :می دونی که من هیچوقت نمی ذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی...ولی این بود اون حرفات...!!!حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید… 

   چشمانش را باز کرد...دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید...           درضمن این نامه برای شماست...! 

دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمی شد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود: 

سلام عزیزم.الان که این نامه رو می خونی من در قلب تو زنده ام... 

از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون می دونستم اگه بیام هرگز نمی ذاری که قلبمو بهت بدم...پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم...امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه            

                     عاشقتم تا بینهایت 

     

   

نظرات 12 + ارسال نظر
LonelY.GiRl سه‌شنبه 11 آبان 1389 ساعت 20:08 http://sokute-mobham.blogsky.com/

آدم دلش می خواد جای این دخیه باشه

بله
بله
حق با شماس...

فهیمه سه‌شنبه 11 آبان 1389 ساعت 20:11 http://dokhtardooneh.blogsky.com

حیلی قشنگ بود .تحت تاثیر قرار گرفتم.

قشنگی از چشماتونه...

علیرضا سه‌شنبه 11 آبان 1389 ساعت 20:18 http://www.only-abadan.persianblog.ir

سلام خیلی قشنگ بود

ممنون

حمید سه‌شنبه 11 آبان 1389 ساعت 22:35 http://www.hamidshams.blogsky.com

داستان جالبی بود
کاش همه پسرا اینطوری بودن

ولی الان یکیشم پیدا نمیشه...

ابوالفضل سه‌شنبه 11 آبان 1389 ساعت 22:37 http://mosed.blogsky.com/

گفتمش از غم عشقت چکنم گفت بسوز
گفتمش چاره این سوز بگو گفت بساز
عشق یعنی سوختن سوختن سوختن.
آنکه نسوزد عاشق نیست.
بازم جای شکرش که آپ کردین. پس معلوم شد واقعا بزرگ شدین.

دستم به تو یکی برسه کشتمت

گل مریم سه‌شنبه 11 آبان 1389 ساعت 22:47 http://www.forever.blogsky.com

من در قلب تو زنده ام!!!
چقدر رمانتیک

مریم و رمانتیکی....عجججججب

hamid چهارشنبه 12 آبان 1389 ساعت 07:18 http://hamidshams.blogsky.com

سلام.صبح بخیر.داستان تکراری بود. نه الان یادم اومد.دیروزهم خونده بودمش

هه هه هه
گرفتی ما را حاج آقا؟!!!!

درنا چهارشنبه 12 آبان 1389 ساعت 08:37 http://www.dornah.blogfa.com

خوووووووشششششششششگگگگگگلللللل بوووووووووودددد


خووووووووووووووودت خووووووووووووووشششششششششگلی درنا جون

حمید چهارشنبه 12 آبان 1389 ساعت 17:35 http://www.hamidshams.blogsky.com

گل مریم چهارشنبه 12 آبان 1389 ساعت 18:55

ای بابا! مگه من چمه
فقط یه ذره خبیثم

شما که محشری فقط
صد رحمت به خبیثا...

ساناز جمعه 14 آبان 1389 ساعت 14:42 http://sara3767.persianblog.ir/

سلام داستان هم قشنگه

ستوده شنبه 15 آبان 1389 ساعت 07:08 http://saba055.blogsky.com

اما به نظر من اینجور فدا شدن توی قصه هاست الن توی واقعیت دیگه از این عشق ها وجود نداره اینه عشق های افلاطونی هستن که شاید صد سال یک بار اتفاق بیفتن

بله بله ...
حق با تو إ عزیزم....
ولی ایکاش این جور مردا هنوزم باشن...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد