آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

گز و چای اصفهان...



اینم گز و چای به سفارش یکی از دوستای خیلی خوبم....


به امید اینکه این گز و چایی را زیر بارون الهی نوش جان کنید....




http://s1.picofile.com/file/6217685110/%DA%86%D8%A7%DB%8C.jpeg     http://s1.picofile.com/file/6217686116/%DA%AF%D8%B2.jpeg 


عزاداری هاتون قبول باشه دوستان عزیزم....


نظرات 24 + ارسال نظر
مهربون یکشنبه 21 آذر 1389 ساعت 17:03 http://www.kind.persianblog.ir

ممنون. چه قدر هم به نظر خوشمزه میاد. گزش مال کجاست؟

خوبه گفتم مال اصفهانه ها....

نه خودتون بگین اینا به این خوشمزگی میشه از اصفهان نباشه!!!!!؟؟؟؟؟

حمید یکشنبه 21 آذر 1389 ساعت 17:27 http://hamidshams.blogsky.com/

فریییییییییییییناز
چرا اینا را رو می کنی
همشو بریز تو یه مشما ببرم خونه
من سهم همه بچه ها را بهشون میدم
صداشو درنیار همشون مال خودمن
منم کلوچه دزفول برات میارم(مبادله کالا به کالا)
موفق باشی

واااااااای امروز حسابی آمپر چسبوندیا....

آره جون خودت .سهمشونو میدی؟!!!!!!عجججججججب!!!!

خب کلوچه دوست ندارم زیاد واسه همینم نظرتو رو کردم تا آرمان بیاد ببینه گزای قبلی هم کجا رفت

فرشاد-مسافر شهر باران یکشنبه 21 آذر 1389 ساعت 17:54

سلام ان شالله بشه من خودم بیام و اونجا به قولی بخورم


عزاداری هاتون قبول حق

سلام
بله تشریف بیارین ولی همه گزامونو گذاشتم همین جا...
شرمنده دیگه

MST یکشنبه 21 آذر 1389 ساعت 22:06 http://www.mrmostafa.blogsky.com/

به این میگن یه گز خوب

منتظر میشیم یه بارون الهی بباره تا گز را نوش جان کنیم

عزاداری شما هم مورد قبول حق باشه

میگم شما می خوای زودتر بخورش...
تمام میشه ها تا بخوای به انتظار بارون بشینی....

نازنین پسر دوشنبه 22 آذر 1389 ساعت 00:17 http://www.nazaninpesar.ir

سلام فریناز خانوم

آپ می کنید و خبر نمی دید !

ولی میام من ... گفته بودم که ...

ای بابا ... نه چایی خورم و نه گز دوست دارم

یعنی تو اصغهان چیز دیگه ای پیدا نمی شه واسه خوردن؟؟

عزاداری های شما هم قبول حق و من هم دعا کنید

در پناه حق ... عاقبت بخیر باشید

سلام ناز پسر ما...
ببخشید راستش به اصرار یکی از دوستان عزیزمون بود....
وگرنه وقت آپ ندارم الان....

منم می خوام مثل شما شاگرد اول بشم دیگه...
واقعا!!!!!!تمام عمرت بر فناست...!!!!نگاش کن دایم چشمک میزنه می گه بیا منو بخور....
نه دیگه همین بستونه

ممنون به همچنین آقا پسر...

آرمان دوشنبه 22 آذر 1389 ساعت 07:33 http://abdozdak.blogsky.com/

همه اش مال خودمه!
حمید دست زدی نزدی!
رفاقت جای خودش. باور کن من گز که می بینم مادر بزرگم رو هم فراموش میکنم.
آبجی فریناز! قربان کرمت. واقعا دختر حاجی هستی!
عشــــــــــــــــــــــــــــــــقی!
جبران میکنم.
گول حمید رو نخوری؟ برات کامیون کامیون سوغاتی از کرمان و شیراز و مشهد و تبریز و همدان و .... میفرستم
دارمت!

ببین خودت برو باهاش دعوا کن...
اونم به من میگه همشو بدم بهش واسم سوغاتی میاره!!!!!

آخه من از دست شما ها چیکار کنم؟!!!

ما که یه آرمان بیشتر نداریم که...
نوش جونت داداشی...
آره وقت زیاده ایشالله جبران میکنی...!

ستوده دوشنبه 22 آذر 1389 ساعت 08:56 http://saba055.blogsky.com

سلام دوست گلم .
اومدم تا بهت بگم من خیلی مهربونم و با دوستام همیشه خوبم .
اما اگر کسی بخواد اذیتم بکنه حالش را میگیرم .
راستی من خیلی گز دوست دارم سال گذشته که اومدم اصفهان کلی گز خریدم وتقریبا همشون را هم خودم خوردم .
من گز میخوامممممممممممممممممممممم

سلام ستوده جونم....
آهان حالا ماه شدین....

آخه من که تو را اذیت نکرده بودم داشتی منو میزدی!!!!

اگه هنوزم هست ببر واسه خودت...
فکر نکنم تا یه ساعت دیگه چیزی ازش بمونه ها...
بعد نگی نگفتی!!!!!

یک دانشجو دوشنبه 22 آذر 1389 ساعت 11:01

به به ! جون میده زیر این بارونی که تو وبت میاد بشینی اینارو بخوری

با این بارونت بیچارم کردی !! دیگه نمیتونم با "اپرا" نظر بدم تو وبت ، باید برم تو "اینترنت اکسپلورر" ، منم که از اکسپلورر متنفرم

البته اگه بهت برسه...
آخه اینجا شکمو زیاده ها
تو که خیلی بی معرفتی...
این پست آخرت چی بود دیگه دانشی!!!!؟؟؟؟

پونه دوشنبه 22 آذر 1389 ساعت 12:14 http://www.jojo-bijor.mihanblog.com

من گز واقعی میخاااااااااااااااااااااااااااااااامآیکون گریه به تعداد زیاد

اللللللللللللللهی...عزیزم...
ببینم همینم بهت رسید مگه

آدرس بده تا پست کنم واست پونه جونم...
باشه؟!

آرمان دوشنبه 22 آذر 1389 ساعت 12:27 http://abdozdak.blogsky.com/

ایهاالناس من بانی اینکار بودم.
تا حالا که گزی نبود کسی صداش در نمی اومد!
حالا همه صاحب عزا شدین!
ببین همش مال ایل منه.
شما میدونید ما چند شبانه روز پشت در خونه حاجی خوابیدیم تا حالا راضی شدن گز بدن.
کسی دست نزنه که خداییش کفری میشم ...
کار دست خودم میدم


صاحبشم اومد...
خب حالا هر کی گز میخواد بره از ایشون بگیره....
راستی عصبانیش نکنین که میشه یه غول با ۱۰۰۰ تا سر با شراره های آتیش که ایرانو میسوزونه....



(بچه ها قصه نخورین آرمان نفهمه ها ولی برای شما ها هم جدا گذاشتمدلش بسووووووووووووزه)

مهسا دوشنبه 22 آذر 1389 ساعت 13:06 http://www.medade-meshki.blogfa.com

سلام سلام به فریناز جون خودم
که الهی من قربون خنده هاش و خوشحالیهاش بشم
وای من که حسابی گشنمه.... و هم تشنمه ...
وای من این گز ها رو واقعی میخواممممممممممممممم
نمیخوام آبجی
دهنمو آب انداختیییییییییییی

راستی فریناز اسم وبمو به اسم جدیدش لینک کن ... اسم قدیمیش رو بردار
بذار به پایان رسیدن عشق 6 ساله ام

باشه ؟

سلام مهسا جونم....
مرسی گلم....

عزیزم خب بگو واست پست کنم....

چشم همین الان درستش میکنم.....
ممنون که اومدی تو شادی هامون شریک بشی

پونه دوشنبه 22 آذر 1389 ساعت 20:21 http://www.jojo-bijor.mihanblog.com

نه عسلم ناناز طلا مسیییییی.
اومدم اصفهان میخورم

عزیییییزم...باشه اومدی قدمت رو چشم پونه جونم

حسین... دوشنبه 22 آذر 1389 ساعت 20:23

ممنون !

قابل نداشت

باران دوشنبه 22 آذر 1389 ساعت 21:56

سلام فریناز عزیزم...خوبی؟
بهتر شدی؟
امروز چت بود تو؟!!!!

راستش یه کم ترسیدم...
موبایلتم که جواب نمی دی دختر خوب!!!!
من هستم اومدی بیا پیشم...

سلام ...ممنون .آره بهترم
همه چیز قاطی پاتی شده بود...
همون یه نم بارون بهترم کرد
دیدی که اوضامو!
ولش کن...دیگه هم نپرس لطفا!

ببخشید توی کیفم بود سایلنت!
الان میام

آرمان سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 07:53 http://abdozdak.blogsky.com/

فریناز جان!
لطفا اون چند جعبه رو که قایم کردی هم بیار !
سرقفلی همه این گزا مال خودمه.
نذرتون هم قبول باشه.
راستی دیروز رفتم دکتر بهم گفت قندت تکون نخورده.
بهش گفتم بیست سی جعبه گز خوردم. چطور ممکنه؟
گفت : گز که قند نداره. برا منم گیر اوردی بیار.
این چند جعبه رو هم برا دکی میخام.
قربون دستت ردش کن بیاد

إإإإإإ تو از کجا فهمیدی؟!!!!
بابا دیگه تموم شد....
بیچاره کورش خان ۲ بار اومد و گزی نبود بخوره...!!!!
به حرمت دوستتم که شده بود یه دونه لا اقل براش میذاشتی بی انصاف!!!!

کف دستت مو دیدی تو خونه ما هم گز میبینی ...

ساناز سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 09:53 http://sara3767.persianblog.ir/

سلام خوبی گلم وای گزت عالین ولی من زیاد از خوشم نمیاد بنظرم همه رو بده به دادش ارمان

سلام ساناز جونم....
بابا زیادش میشه ها!!!!

آرمان کلاتو بنداز هوا سهم ساناز واسه تو شد

سینا سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 12:54 http://omide-ma.blogsky.com

به طور کل من اون چیزی رو که خوردنی باشه دوست دارم.خصوصا شیرینیجات.
گز هم چیزی خیلی خوبی هستش.
در مورد بارون هم ولایت شما رو نمی دونم ولی ولایت ما(رشت)خیلی خیلی بارون کمی اومد.امروز هم هوا کاملا آفتابیه

آخی امیدوارم بهتون چیزی رسیده باشه به هر حال
خب پس بخوریدش...!
نه بابا اصفهانم قحطی شده...
دیروز یه رگبار کم اومد واسه دلخوشیمون...
همین....

آرمان سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 15:23 http://abdozdak.blogsky.com/

من که کف بین نیستم. چیکار به کف دست شما دارم.
من چشام فقط گز رو خوب میبینه. از هزار متری گز لقمه ای رو با آردی تشخیص میده.
خداییش دیشب تا دم صبح برای قبولی نذرتون دعا کردم.

حالا دکی به درک میخام ببرم برا هیات محله مون.

بهشون گفتم امشب به همه تون گز میدم بشرط اینکه تا خود عصر عاشورا سینه و زنجیر بزنید. اونا هم قبول کردن.

دیگه خود دانی!

کف دست خودت!!!!ببینم سواد نداری چپکی می خونی!؟؟؟

گیر دادی اساسیا...این دوروزه توی گذر محله دائم گز میدن حالا خواستی پاشو بیا بخورشون...
تو میخوای نذری بدی به من چه آخه پسرخوب!؟؟؟

عاشق محدثه چهارشنبه 24 آذر 1389 ساعت 00:51

اصفهانی هستی؟ایول
میگن اصفانی ها یه کم jelous هستند.درسته؟

اصیلاشو نمی دونم!!!!
ما که نیستیم...
این وصله ها به ما نمی چسبه آقا جان

دلارام یکشنبه 28 آذر 1389 ساعت 13:51

من امسال بر دلم اقامه عزا کردم

آفرین برشما ودلتان

گل مریم یکشنبه 28 آذر 1389 ساعت 17:35

سلاااااااااام
واقعا ممنون از احوال پرسی هات فریناز جونم
چه گزای خوشگلی! چشمک بارون کرده وبلاگتو!

سلام گلی جونم...خوبی؟!!!
خوش گذشت؟
اگه بهت نرسیده برو از آرمان بگیر...
همشو درسته بالا کشید ناقلا

hamid چهارشنبه 1 دی 1389 ساعت 14:19 http://www.hamidshams.blogsky.com

؛سلام بر ابجی فریناز خانوم


قهرییییییییم

hamid چهارشنبه 1 دی 1389 ساعت 14:49 http://www.hamidshams.blogsky.com

سلام ابجی.من اشتی.چرا قهرمن گناه دارم.فریناز چراااااااااااا.مگه من چی کردم.

حالا میام برات میگم....
بابا خیلی هم کار بدی نکردی...
خیلی وقته ما را فراموشیدی داداش

hamid چهارشنبه 1 دی 1389 ساعت 15:05 http://www.hamidshams.blogsky.com

واقعا ببخشید.من گفتم شما ناراحت نشید وگرنه یه پیام مگه بیشتر از ده تومانه.اون که گفتی سرش شلوغه که درسته این روزا خیلی سرم شلوغ بود.مشغول ساخمون بودم.ولی جبران میکنم.دیگه هر روز میام پیشت.حالا اشتی.

حالا چرا اومدی اینجا؟؟؟
پست جدید که گذاشتم حمید خان!
باشه داداش آشتی....
راستی پست جدیدم واسه تو نیستا...گفتم به خودت نگیری ناراحت شی....
داداش گله
از ساختمون چه خبر؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد