آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

به سکوتت محتاجم...به یاری ات...به بودنت

خدای مهربانم... 

تو می دانی که چه تلاطمیست در درونم... 

و می دانی که مغزم پر گشته از سوالات بی جواب 

خدایا... 

می دانی که روزهاست به انتظار حسینت اشک ریخته ام... 

دلم بیشتر از هر زمان دیگری بهانه می گیرد 

می خواهد به یاری حسین بشتابد   

به زمان نیاز دارم... 

به سکوت... 

به تفکر... 

می خوام غرق شوم در عشق حسین و یارانش 

می دانی که بی پناه تر از همیشه ام 

و بی پناهی عمیق ترین درد دنیاست !!!  

   

امام حسین عزیزم 

ابوالفضل دلاورم  

..... 

نمی دانم چه بگویم.... !!!

به سکوت نیاز دارم 

به آرامش 

به گریه های شبانه  

به ناله های عاشقانه 

به قلب پاک گذشته ام  

..... 

به خودم... 

به فریناز پاک و آرام روزهای قبل  

 

خدایا...  

مراقب قلبم باش 

مراقب تمام دوستانم باش 

مراقب عاشقان حسینت باش  

 

وتنهایم نگذار...  

من نیز هم درد حسینم... یاوری نیست این روزها!!!

  

 



بعد نوشتم:

دوستای عزیزم چند روزی نیستم...

آخر ترم شد و تحویل پروژه و تکمیل جزوه و امتحانای نگرفته و ....

برام دعا کنین...

خیلییییییییی کار دارم...خیلییییییییییی

امیدوارم روزای خوبی داشته باشین...

تا بعد...

نظرات 60 + ارسال نظر
مریم سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 16:43 http://saghf.blogsky.com

سلام رفیق !! ایشالله که خوبی ! یه کم دلم گرفته بود بهت سر زدم !. سراغ از ما بگیر ثواب داره ! مرسی ! شاد زی

سلام...
ممنونم
میام پیشتون

عاشق محدثه سه‌شنبه 23 آذر 1389 ساعت 17:53 http://mohad3.blogfa.com

سلام فریناز خانم.حالتون چطوره>
مثلا قرار بود که اول این هفته پست بدم ولی از بس سرم شلوغ بود که فرصت نکردم
این چند روزه هم تعطیلی هست و عزاداری. سعی میکنم پست اخری رو بدم و تمام
فعلا یه پست دادم که سکانس 3 و 4 هست. آخری انشالله دیگه سهی میکنم اخر هفته بدم چون تعطیل هستم و اینا
ممنون میشم سر بزنی و نظرت رو بدی
فعلا بای

سلام ممنون خوبم...
بله دیگه...!!!!!عیب نداره!
یعنی چی آخری؟!

عاشق محدثه چهارشنبه 24 آذر 1389 ساعت 00:47

سلام فریناز خانم
محرم امسال خیلی متحول شدم
امسال با کتاب حماسه حسینی دیدم به عاشورا و محرم عوض شد
الان با دیدن یک متن کوچک درباره حسین و یاران و خصوصا درمورد اسرای کربلا دلم کباب میشه و میسوزه


امسال شاید دهها برابر سالهای قبل برای حسین و یارانش گریه کردم و همش به این خاطر هست که دیدم عوض شده
خدا رحمت کنه شهید مطهری رو. نور به قبرش بباره
البته کتابش عاری از اشکال نیست ولی همینکه من رو عوض کرد خوشحالم

سلام...
از این بابت واقعا خوشحالم...
خوبه آدم بدونه واسه چی این روزا دایم اشک میریزه و بی تابه...
من که این دو سه روز در تب و تابم و دست خوذم نیست...
حتما میخونم این کتابو...
ممنون که منو هم راهنمایی کردین....
ممنون
التماس دعا

عاشق محدثه چهارشنبه 24 آذر 1389 ساعت 00:49

نترس خانمی.من حالا حالاها کار دارم بامحدثه خوشگلم
توی این ۳ سال کم خاطره نبوده. وبلاگ به همین خاطر ثبت کردم که خاطرت رو بنویسم تا مبادا یادم بره
این که نوشتم اخریشُ.منظورم این بود که اخریش در اون سکانسهای پشت سر هم. همه این اتفاقات توی یک ماه اتفاق افتاد و یکی بدون دیگری شاید معنی ای نداشته باشه و همشون به هم ربط دارند. به همین خاطر سعی کردم که همه رو به هم وصل کنم و در ۵ قسمت بگم

قسمت اخر انشالله تو همین تعطیلی ها می نویسم و حتما بهت میگم که بیایی


خب آخه گفتی آخر!!!
گفتم نیومده دارن میرن!!!
شما بنویس منم که مثل همیشه میام....
حتما خبرم کنین...
این هفته زیاد نیستم ولی در اولین فرصت میام پیشتون

عاشق محدثه چهارشنبه 24 آذر 1389 ساعت 00:50

راستی.این قسمت وبلاگت که نوشتی مریمم کجایی.منظور از مریم کیه؟
یه کم از پستهای اون بخش رو خوندم ولی ...
میشه یه کم واضح تر بکنی برام

مریم یه عشقه ...
یه عشق پاک شاید یک طرفه که رفتنش مقارن شد با تولد وبلاگم...
مینویسم ازش...
این ۲ ماه خیلی شلوغ بودم...
حتما واضحش میکنم

عاشق محدثه چهارشنبه 24 آذر 1389 ساعت 00:59

ای گفتی مادرررررررررررررررر
۲ بار با مادرم سروصدا کردم که هر دو دفعه بعد از چند دقیقه مثل ... پشیمون شدم و از ته دل گریه کردم
یادمه توی یک مجله نوشته بود:
مادر هرچی به پسر زنگ میزد پسر قبول نمیکرد. مادر ُ دیدار فرزندش را طلب میکرد اما فرزند مرتب بهانه مغازه و زن و بچه و پول میکرد و نمیامد. میگفت: بیکار که نیستم مغازه رو یک روز ببندم تا بیام تو رو ببینم. باشه یه روز که سرم خلوت بشه
اما چند وقت بعد خبر فوت مادر آمد. به خاطر فوت مادرش مجبور شد ۷ روز کرکره مغازه را پایین بکشد.........
وقتی این مطلب رو خوندم از ته جگرمم گریه کردم برای مادر. به راستی زیباترین کلمه فارسی همین مادر است

دیگه این کارو نکن...!!!!
مادر مقدسه...هرچند که رفتارش مطابق میل تو نباشه!!!
داستان تاثیر گذاری بود...
پس حواست خیلی بهشون باشه....
ببین چه موجودیه که کلید بهشتو داره....
حالا دیگه خود دانی!

یاسر چهارشنبه 24 آذر 1389 ساعت 01:45 http://yas-m.blogsky.com

سلام فرینازجووون
من آپمممممممم
یه سری بزنننننن.

سلام...اومدم عزیز

یاسر چهارشنبه 24 آذر 1389 ساعت 01:50 http://yas-m.blogsky.com

سلام فریناز جوووون
متن خیلی قشنگی نوشتی.روی آدم تاثیر مثبت میذاره.عالیه.

سلام...
ممنون...
حال و هوای این روزای منه...
به یه سکوت ععمیق محتاجم یاسر جان....
عمیییییییییق

یاسین چهارشنبه 24 آذر 1389 ساعت 16:10 http://yasingrami.persianblog.ir/


[قلب]-------- *♥*♥*♥* --------[قلب]
[قلب]-------- *♥*♥*♥* --------[قلب]
[قلب]-------- *♥*♥*♥* --------[قلب]
[قلب]-------- *♥*♥*♥* --------[قلب]

[گل]★★★[گل] زیـــــر آســــــمان [گل]★★★[گل] ★★★ [یاسین]

[قلب]-------- *♥*♥*♥* --------[قلب]
[قلب]-------- *♥*♥*♥* --------[قلب]
[قلب]-------- *♥*♥*♥* --------[قلب]
[قلب]-------- *♥*♥*♥* --------[قلب]

ممنون

عاشق محدثه چهارشنبه 24 آذر 1389 ساعت 18:31

ممنون فریناز
ولی مریم عشقت بود؟ یه کم گیچ شدم
عاشق یه دختری بودی؟ رفیقت بود؟
یه وقتی اگه پستی درباره اش گفتی ما رو بی خبر نذاری

عشق ...!!!
نمی دونم چی میشه اسمشو گذاشت!
یه طرفه بود هر چی که بود...!!!
همسن خودم نبود...
۸ سال اختلاف سنی داشتیم....
حتما...

یک دانشجو چهارشنبه 24 آذر 1389 ساعت 21:41 http://minimalnevis.persianblog.ir/

هــــــــــعی ...
هرچی من امسال لیاقت نداشتم تو داشتی ...
قدر گریه هات رو بدون ... واسه خوب کسی داری خرجشون میکنی ...

به به ببین کی اینجاست!!!
داشتم از ت نا امید میشدم دانشی
خوش اومدی دوباره....

ستوده پنج‌شنبه 25 آذر 1389 ساعت 22:59 http://saba055.blogsky.com

این ایام عزا را به شما تسلیت میگم .
عزاداریتان مورد قبول امام حسین باد .

ممنون
ازشما هم قبول باشه دوست خوبم

نازنین پسر جمعه 26 آذر 1389 ساعت 00:46 http://www.nazaninpesar.ir

سلام فریناز خانوم

ابتدا از تاخیرم عذر می خوام ...

خدا عزاداری هاتون رو قبول کنه ان شا الله

نیایش زیبایی بود

امیدوارم همه بتونن تحت عنایات امام حسین (ع) به همه حاجاتشون به ویژه عاقبت به خیری برسن

در پناه حق ... خوب و عاقبت به خیر باشید ...

سلام...
ممنون...
از شما هم قبول...
بهترین ها را نیز برای شما آرزومندم پسر نازنین

آرمان جمعه 26 آذر 1389 ساعت 08:14 http://abdozdak.blogsky.com/

معلومه از دل می نویسی
خوشا به حال دلت که اینقدر با خدا صمیمی است.
گاهی فکر میکنم خدا را از دست داده ام.
ولی شما روز به روز به اون نزدیکتر می شید.
باور کن حسودیم شد.


بهتون که گفته بودم....
شما یه کلمه باهاش حرف بزن.خودش تا آخر میاد توی قلبتون...
حسودی کار آدم بداس ...نگی نگفتی!

ساناز جمعه 26 آذر 1389 ساعت 09:45 http://sara3767.persianblog.ir/

سلام باز هم مثل همیشه قشنگ نوشتی

سلام بازم مثل همیشه ممنون عزیزم....

آرمان جمعه 26 آذر 1389 ساعت 10:38 http://abdozdak.blogsky.com/

فریناز جان!
من هر وقت میخام با خدا حرف بزنم اون یه چیزی میگه من کنف میشم!
خب منم غرور دارم مثل همیشه قهر میکنم.

بهم چی میگه که کنف میشم؟
اهان. سوال خوبیه ولی جوابش سخته.
یه چیزی بین من و اونه.

البت اینکه شما با خدا دل میدین قلوه میگیرین مطمئنا بی ارتباط با گز نیست.
خدا میدونه گز چه خواصی داره که غیر خودتون هنوز کسی کشف نکرده؟ برگ برنده است. من که میدونم.

تنها جایی که خوبه غرورت بشکنه پیش خداست....
آخه تو یه بار امتحان کن...کنف شدی با من!!!!

راستی خودم زیاد گزخور نیستم...
این قدر به ما گیر میدی سر گز،کاش به خدا گیر میدادی تا باهات حرف بزنه...

آرمان جمعه 26 آذر 1389 ساعت 11:41 http://abdozdak.blogsky.com/

من با خدا گز گز نمی کنم.
من از خدا پولکی میخام. ولی نمیده.
بهش گفتم تراول نداری اشکال نداره اسکناس بده.
خب نمی ده. میگه پولکی برا دندون بده.
حالا به شما بگم پولکی بده نمیدی وجدانا؟
خب میدی! مگه نه؟


یا خدااااا...
رفتش سر وقت پولکی!!!!
خدای هر چی میخواد بهش بده...
کچل شدیم از دستش...
پس فردا مرض قند میگیره میوفته گردن ما!!!!
خدااااااااااااااااااااا

فرشاد-مسافر شهر باران جمعه 26 آذر 1389 ساعت 20:04

سلام فریناز عزیز ای عاشق حسین
از نظری که برام گذاشتی خیلی شگفت زده شدم چون درست بعد از روز دهم اونچه که باعث میشد دویاره بنویسم شد, نوشته هات خیلی عالی بود
فردا پست جدید میزارم به زودی....
ممنون
امام حسین دست هات رو بگیره تا ذهنت چون در رگبار آرامشی فرو بره که باران رهایی به سرت بباره


و اما..............

جمعه حرفه تازه ای نداشت هر چه بود قبل تر از این ها قلبمان گفته بود.....

سلام آقا فرشاد...
حتما خبرم کن...
ممنون از لطفت
پس بالاخره فرشاد ما داره برمیگرده ...
خوش اومدی عزیزم...

آری قلب ها زودتر گواهی میدهند

سینا شنبه 27 آذر 1389 ساعت 00:43 http://omide-ma.blogsky.com

خواهرم ساده می نویسی و از ته قلب.مطمئنم زبان حال و زبان قال شما یکیه.
عزاداریاتون قبول ان شاءا...

ممنون برادرم....
آره حال و روز این دقایق منه

دختر مردابی شنبه 27 آذر 1389 ساعت 08:11 http://dokhtaremordabi.blogsky.com

همین که دست به دعا برداشته ای و اینگونه صادقانه به نیایش نشسته ای یعنی خدا تو را به بزم مهربانی اش خوانده است. یعنی خدا همراه همیشگی توست.
سلام فریناز عزیز
نیایش زیبایی بود.

دلم میخواد همیشه باشه پیشم....
میدونه نباشه فنا میشم....
سلام عزیزم...
ممنون

خیلی زیبا بود فریناز خانومی من که میدونم تو اینقدر خانومی با این دل پاک حتما تو امتحاناتم موفق هستی

امید وارم جوووووووووووووووونم
اپ بعدیت در مورد نمره های خوشگلت باشه

خوشگل ها یادت باشه زشت باشه قبول نداریم

ممنون ثریا جونم....
الان یکیشو دادم...خوشگل خوشگل
۳ تا دیگه مونده تا ۴ شنبه!!!
بازم برام دعا کن...
ممنون
بازم ممنون

یک دانشجو شنبه 27 آذر 1389 ساعت 13:46 http://minimalnevis.persianblog.ir/

موفق باشی ، خر خون

خودتی..
قیافته

پونه شنبه 27 آذر 1389 ساعت 18:07 http://www.jojo-bijor.mihanblog.com


وهزارتا آیکون بوسه واسه نانازی خودم.........

وااااااااااای ممنون پونه جونم
همیشه شاد باشی عزیییییییزم....

وای سلام من تسلیمما من بی جا کنم بقهرم ولی خواهشا شما بهم نگو مهندس خجالت میکشم آخه شما خودت دانشجویی ما جلو شما درس پس میدیم ایشالا امتحان ها رو خوب بدی واس منم بدعا...راستی اومدم بگم لینکم کن که بلینکمت دیدم لیست پیونداتو خجالت کشیدم به هر حال ممنون که اومدی وبم تا بعد تا ۳ بشماری رفتم ۱ ۲ ۳...

سلام...
یه مهندس تسلیم نمیشه آقاجان!!!!
منم یه چند ترم از تو بالاترم...
ممنون
باشه می دعایم
با فتخار لینکت میکنم...
این چه حرفیه؟!
هر گل یه بویی داره مهندس جان

آرمان یکشنبه 28 آذر 1389 ساعت 10:45 http://abdozdak.blogsky.com/

خوب شد از خدا ایندفعه پولکی خواستم اینهمه شلوغش کردی
ببین میتونی چوب لای چرخ من و خدا کنی؟
گفتم با خدا کل کل دارم اما نه اینقدر

میخای بهش بگم بقیه امتحاناتت رو سفید تحویل استاد بده؟
اگه نمی خای پس به فکر پولکی باش که بهت گفتم.
خدا خودش پولکی منو همیشه سر موقع میده
یکبار هم تو بده ولی نه با طبل و دهل
بزار تو مشما مشکی بده زیر میز کارم

ما چوب نداریم داداش گلم

اونم که در توان شما نیست!!!!!

اونم که خودت بیا بخر!!!!

ببینم یه وقت کمت نباشه داداشی....هم خدا ...هم ما...
منم که همه پولامو دادم گز خریدم واستون!
دیگه شرمنده مرام کاریتون

امین [اتاقک] یکشنبه 28 آذر 1389 ساعت 11:36 http://otaghak.blogsky.com

گذری بر قهوۀ تلخ:
پدرسوخته.. خجالت نمیکشی.. پدر پدر پدرسوخته.. می خواهی ما را بی کفایت جلوه دهی پدرسوخته.. می خواهی بگویی ما از پس یک وبلاگ هم بر نمیآییم پدر سوخته.. هااان؟ بدهم پدر پدرسوخته ات را در بیاورند..؟ حالا کارت به جایی رسیده که به مشکلات وبلاگ ما دامن می زنی پدرسوخته...



سلاااام چطوری؟؟!!
مرسی از نگرانیت
خب همچنان که هستم.. اگه وقت کنم میام پست جدید میزارم و به شماها سر میزنم. ولی خب یکمی دلسردم دیگه

ببینم تو از مدیری فقط پدر سوختگی را یاد گرفتی!!!!
از دست تو پسر شیطون!

علیک سلام...باید خوب باشم با این سلام اولت؟؟؟؟!!!


عیب نداره...
این نیز بگذرد

آرمان یکشنبه 28 آذر 1389 ساعت 13:26 http://abdozdak.blogsky.com/

درست شدی برای رو کم کردن
کم آوردم
البته بالاجبار
ببین خدا چطور ریش ما را داده دست قیچی شما.
خواهشان درست اصلاحش کن

من که چیز بدی نگقتم...
تازه الان میخوام بیام تیر آخرو بزنم آقا آرمان!!!!

به هر حال ممنون بابت تمام خوبی هاتون این چند وقته...
امیدوارم خدا به جای گز و پولکی،سعادت و خوشبختی نصیبتون کنه....
تا همیشه شاد باشید...
خدانگهدار

دلارم یکشنبه 28 آذر 1389 ساعت 13:49 http://delaram360.blogsky.com

سلام

به نظر من امام حسین بیشتر به خلوص نیت ما احتیاج داره نه اشک و اه و ناله
کاش از نهضت عاشورا درس مبارزه با ستم و ظلم میگرفتیم

سلام...
آره ولی آدم واسه خودش گریه میکنه...
و از این ناله میزنه که چرا ؟مگر آنها نیز انسان نبودند؟چرا این همه ظالم!!!!!وبا امام ما چه کار داشتند!!!!
گریه هامون واسه پاک شدن خودمونه نه مظلومیت حسین!!!
او که با خدا بود و تنها نبود....

آرامش یکشنبه 28 آذر 1389 ساعت 16:59 http://.reikihealing.blogfa.com

سلام
ممنون
شماهم وب جالبی دارین
با تبادل لینک موافقم
لینک شدید

سلام...
آدرسی که گذاشتین اشتباهه گویا
خب میرم از وب دوستم ندا جون آدرستونو بر میدارم...
ممنون بابت لینک...

عاشق محدثه یکشنبه 28 آذر 1389 ساعت 17:00

سلام فرینازززززز
وای.نمیدونم چطوری ازت م عذرت خواهی بکنم
قرار بود که شنبه بفرستم تو اینترنت.ولی با چه رویی بهت بگم که امروز پخش میکنم؟
امیدوارم من رو ببخشی.و همچنین ارزو دارم که پروژه هات رو به خوبی بودی و معدلت بشه 20000000000
خب.این از پست من.اماده کردم رفت
بازم ممنون میشم قدوم مبارکت رو روی تخم چشمای ما بذاری

سلام....
چرا؟عیب نداره...
گفته بودم که الان منم خیلی شلوغم....
آخه توی دانشگاه که ۲۰ محاله آقا جان....!!!!!!
ولی ممنون...الان میام ....

گل مریم یکشنبه 28 آذر 1389 ساعت 17:44

آی گفتی!
تکمیل جزوه! پرینت و کپی! آزمایشگاه های دقیقه نودی! امتحانای یه واحدی که قراره زودتر برگزار بشه! + هزار تا بدبختی دانشجویی دیگه!

وااااااای جزوه هام از دم ناقصن!!!!
فردا پس فردا هم دوتا امتحان آز دارم...!!!!۲تا پروژه با ارائه!!!!
چهارشنبه هم یه امتحان غول...!!!!
حالا یکی به من بگه اینچا چی کار میکنم؟؟؟؟؟!!!!!!!

عاشق محدثه-حمید یکشنبه 28 آذر 1389 ساعت 23:27

سلام فریناز گلم. من حمیدم
الان ارزوم اینه که برگردم به 2 سال قبل و تو اون لحظه اینقدر به چشماش نگاه بکنم که تا شب همینطور به هم خیره میشدیم و تو کف همدیگه میموندیم
نمیدونم تو اون لحظه چی تو سرش میگذشته که همچون کاری کرد. البته الان خیلی وقته که دیگه به من کمتر نگاه میکنه.یه زمانی خصوصا اون زمانی که تازه من دست به کار شده بدم همش بهم نگاه میکرد و یه جوری میخواست خودش رو بهم نشون بده!
واقعا اخلاق عجیبی دارید شما دخترا. چقد دوس دارید خودتون رو به پسرا نشون بدید

سلام آقا حمید...
می دونم چه حسیه...در هر زمینه ای تجربش کردم چه عشقی چه کاری چه درسی ....
از دست دادان لحظات حساس!!!!!
در این زمینه بعدن باهات صحبت میکنم...میگم چرا...این هفته خیلی شلوغم ..دیگه ببخشید آقا جان
نه خیر این پسرا هستن که اینطوری فکر میکنن

زهرا یکشنبه 28 آذر 1389 ساعت 23:27 http://www.romantic6370.blogsky.com/

سلام آجی فریناز
خوبی عزیزم
انشالا که به حق این ماه محرم بهترین نتیجه نصیبت بشه
مثل همیشه قشنگ بود
موفق باشی
التماس دعا
شبت به خیر و خوشی

سلام زهرا جون...ممنون..
عزیزم حتما میام پیشت ولی با تاخیر...
ممنون بابت حضورت

عاشق محدثه-حمید یکشنبه 28 آذر 1389 ساعت 23:30

راستشو بخوای الان نمیتونم برم. ما معمولا توی سال این مواقع همدیگه رو می بینم:
عید نوروز
عید فطر
تابستون.یا اولش یا آخرش
بعضی مواقع عید قربان
این مواقع بین نود تا صد درصد همدیگه رو می بینیم. البته اونا بیشتر میان خونه ما تا اینکه ما بریم تهران
ولی بین این مواقع گاهی میشه که من میرم تهران. چون بعضی مواقع کاری دارم یا اینکه اتفاق خاصی میفته که مجبور میشم برم اونجا. ولی محدثه فقط اون مواقعی که بالا گفتم میاد. بقیه مواقع درس داره

به هر حال امیدوارم زود بری و ببینیش......
هیچ چیز قشنگ تر از دیدار کسی نیست که قلبت به خاطرش میتپه....
راستی نگفتی شما از کجای ایرانی؟!!!

عاشق محدثه-حمید یکشنبه 28 آذر 1389 ساعت 23:33

میگم فریناز.یه جمله گفتی خیلی خوشم اومد
خب هر چی بیشتر نبینیش بیشتر ازش یه بت میسازی...اینو کسی داره بهت میگه که واقعا تجربش کرده...
دقیقا همینه. واقعا همین اتفاق برای من هم افتاده
من نمی بینمش،من شاید خیلی ازش چیزی ندونم ولی تو ذهنم یک بت درستش کردم. شاید از نظر زیبایی در مقابل یک دختر معمولی هیچی نباشه،شاید از نظر خیلی چیزای دیگه عادی باشه ولی تو ذهن من الان یک بته. بدون اینکه اتفاق خاصی بیفته و یا به فکرم بیاد،ناخوداگاه میگم محدثه.ناخوداگاه میگم محدثه دوست دارم
فریناز.منتظر اون پستی هستم که قولش رو دادی. واقعا تجریباتت خوبه و به دردم میخوره
حرف زیاد دارم.باشه بعد از پستت
پست دادی خبرم نذاری خونت حلال میشه

راستش به دل خودمم خیلی نشست...زمانی وقتی تو حال و هوای الان تو بودم یه دوست مهربون اینو بهم گفت
آره وقتی تو فقط یه هاله از عشقت را میبینی و تمام دقایقت باهاش نیستی این اتفاق میوفته و اون میشه یه بت...و شاید لحظه ای که واقعا میبینیش اون تو را راضی نکنه...ذهن و قلبت را راضی نکنه...
چون ذهنت اون را در حد بی کران توصیف کرده....

حتما...
چند وقت دیگه میگم ازش....نکش ما را تو را به خدا داداش حمید

ghasedak دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 00:09 http://earsplitting-silence.blogsky.com

سلام
من آپیدم . . .

سلام..میام ولی با تاخیر...
شرمنده

حسین... دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 00:21 http://www.funeral.blogsky.com

موفق باشی !

ممنون

مهسا دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 09:50 http://www.medade-meshki.blogfa.com

سلام به فریناز جون وپاکم

واقعا که چقد این پستت خدایی بود و آدمو روحانی میکرد

خیلی ممنون از این پست های قشنگت

برای منم دعا کن دلت پاکه دعات مستجاب میشه

امیدوارم امام حسین یار و نگهدارت باشه

همیشه حسینی باش عزیزم

دوستت دارم

فعلا

سلام مهسا جونم
خوشحالم که با قلبت پستای منو میخونی...

پستای شما که بوی عشق میده نانازی تره...البته از ما خداییه از شما هم زمینی
و جفتش هم نیازه هم قشنگ

ممنونم.منم دوست دارم...تا بعد

مهندس چوچولو دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 10:46 http://www.marde-choochooloo.blogfa.com

سلام فریییییییییییییییییناز خوب دفعه آخر گفتی چرا اومدمو زود رفتم وایسا داره اینترنت 512 بدون محدودیت این هفته میاد اونوقت میام 2 هفته تو وبت میشینم بستبعدشم یه دلیل دیگه ام داره وبت یه چتر کم داره!چرا؟چون آدم زیر این رگبار خیس میشه مجبوره زود بره یه چتر واسه این رگبار آرامشت جور کن فکر مردم باش آره
حالا تا 3 بشماری رفتم آفرین 1 2 3 ...رفتم

سلام مهندس کوچولو...خوبی؟
ببینم تو امتحان نداری احیانا؟!
باشه بیا ولی ناهار شام نمی دیما...آخه میدونی که اصفهانیا....!!!!!!

آخی...خب یه چتر بیار سنگین تر از این جزوه های مهندسیتون که نیست جناب!!!!
۱
۲
۳
إإإإإإ رفتی!؟

یاسر دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 14:21 http://yas-m.blogsky.com

سلام فرینازجوووووون
من آپم یه سری بزن.
خوش حال می شم.

سلام یاسر عزیز
توی وبت بودم که نظرت رسید...
ما اینیم دیگه کلید داریم خلاصه

ناز من فری جوووووووووووونم من هنوز دست به دعام ها !!!!

چرا این امتحان اخرت تو تموم نمیشه به سلامتی و نمره عاااااااااااااااااااااااااااالی به امید خدا تا چهار شنبه نمیخوای یه سر به ابجی ثریا بزنی البته منم دو روز نتونستن نت بیام و اپ کنم ولی اومدنت کلی دل گرمیه


یه بوس محکم از لپ خوشگلت

الللللللللللهی قربونت برم ثریای خوب خودم....مرسی عزیزم
۲ تا دیگه مونده...بعدم که میریم تو فرجه ها
اونوقت در خدمتیم در بست
مرسی گلم ثریا جونم


یک دانشجو دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 19:16 http://minimalnevis.persianblog.ir/

زبونم لال قصد آپ نداری ؟؟؟ یکم اون کتاب رو بزار زمین یه استراحتی به خودت بده

نهههه!!!!!!!
بذار بمونی تو خماری دانشی جون

ساناز سه‌شنبه 30 آذر 1389 ساعت 12:21 http://sara3767.persianblog.ir/

سلام خوبی گلم نیستی امتحانتو پروژهات تموم من که امروز تحقیقام رو دادم فقط یکیشون مونده بهرحال موفق باشی

سلام بر ساناز جونی خودمون
آره دیگه نبودم این چند وقته

مسافر سه‌شنبه 30 آذر 1389 ساعت 12:43 http://598i.mihanblog.com

سلام
ایام خوب و خوشی برایتان آرزومندم...

سلام...
ممنون...
بابا آخر ترما زیاد خوش نیستشا!!!!

مسافر سه‌شنبه 30 آذر 1389 ساعت 12:58 http://598i.mihanblog.com

سلام
ممنون که بازم بهم سرزدید...
منتظر حضور مجدد شما هستم...

سلام...
خب شما دوست منی...
منم که به تمام!دوستام سر میزنم

مهندس چوچولو سه‌شنبه 30 آذر 1389 ساعت 17:46 http://www.marde-choochooloo.blogfa.com

یلدا یعنی یادمان باشد که زنگی آنقدر کوتاه است، که یک دقیقه بیشتر با هم بودن را باید جشن گرفت
شب یلدات مبارک شب یلدا خدایی دیگه درس نخون بگو بخند وگرنه میره تا سال بعدا ایشالا ۱۲۰تا یلدا دیگه ام ببینی

من برم تا هندونمو نخوردن تا ۳ بشمری نیستم ۱ ۲ ۳...

مرسی محمد جونم...
خداییش دیشب رفته بودم مهمونی...
الانم که امتحانمو دادم خوشحالم از اینکه دیشبو از دست ندادم
۱
۲
۳
إإإإ دوباره رفتی؟!!!

سلام فریناز عزیز خوبی؟

بالاخره آپ کردم


آپ کردم و به شدت منتظر نظر تو[گل]


گم میشوم تا پیدا شوم در خود در عشق پنهان شده در ماه شب...............

سلام ممنون...رسیدن به خیر فرشاد خان
بابا مبارکه..
حتما می یام....
با سر میااااااااااام همین الان

عاشق محدثه سه‌شنبه 30 آذر 1389 ساعت 21:08

سلام
الان رفتم نظرات خصوصی.دیدم یه سوال پرسیده بودی
حالا بماند ! خیلی هم از تهران دور نیست. جوری که صبح ساعت 8-9 بری نهار خونه اونا هسهتی.
کافیه یا بازم بگم؟

بازم بگو!!!
خصوصی میمونه...نگران نباش داداش حمید

گل مریم سه‌شنبه 30 آذر 1389 ساعت 22:21

سلام
از ته دل آرزو می کنم تو درسا موفق باشی!
راستی یادم رفت واسه چی اومده بودم بعدا نوشتت رو می بینم همش داغ دلم تازه میشه
شب یلدای خوبی داشته باشی

سلام گلی ....
واااااااای مرسی عزیییییییییزم....منم واسه تو دعا میکنم


خب این شتره در خونه هممون جا خوش کرده دیگه....
این نیز بگذرد مریم جونم...
ممنون یلدای تو هم مبارک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد