آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

پرندمون پاکه به خدا

پرنده ی قصه ی ما لونشو خیلی دوست داشت ولی وابستش نبود.لونشو ساخته بود تا مراقب لونه های دیگه باشه.یه چیزی بهش می گفت تو مسئولی...تو مسئول پرنده های این باغی.یه چیزی بهش می گفت به اون باغبونه نگاه کن گلاشو اهلیه خودش کرده!

پس تو فقط مسئول اهلی کردن جفت خودتی ولی مسئول کمک کردن به پرنده های این باغم هستی...

یعنی کار تو از اون باغبونه خیلی بیشتر و مهم تره!!!



پرنده خیلی قلبش سفید بود هرچند مجبور بود گاهی اوقات واسه اینکه شکل پرنده های دیگه بشه واسه کمک بهشون،پرهاشو سیاه کنه...!!!

یه پرنده بود تو لونه ی کناری به اسم چیزفهم...

چیزفهم خیلی چیزا رو می فهمید.می دونست این پرنده آبیه که داره به لونه ی اون طرفی کمک می کنه همون پرنده سبز دیروزی بوده که داشته به لونه ی این طرفی کمک می کرده...!!!!


ولی چیزفهم، قلب پرنده ی قصه ی ما را دیده بود.به سفیدیه برف بود!به پاکیه آینه!


پرنده به خیلی ها کمک کرد.به موقع هایی مسیرشو اشتباهی میرفت ولی بازم قصدش کمک بود.اینو چیزفهم قصه ی ما خوب فهمیده بود...


اسم جفتش خانوم طلا بود...از خوبی ارزشش بیشتر از طلا هم بود به خدا

پرنده ی ماخیلی خوشبخت بود چون خانوم طلا رو داشت...خانوم طلا ولی نمی دونست پرنده ی ما چه قدر اینجا هم خوبه.....


چیزفهم کوچولو لونش بین پرنده ی قصه ی ما و خانوم طلا بود...


تمام تلاش چیز فهم کمک به پرنده ی قصه ی ما بود...و اینکه خانوم طلا همیشه از زندگیش راضی باشه و بشه خوشبخت ترین خانوم طلای دنیا

تا اینکه یه روز خانوم طلا پرندشو توی یه لونه ی دیگه می بینه...دنیا براش سیاه می شه...پراش می ریزه....آخه پرندمون یادش رفته بوده پراشو رنگ کنه این دفعه!!!


چیزفهم می فهمه...خیلی زودتر از اون چیزی که باید،می فهمه...شایدم ردیاب داره!!!کی میدونه؟!

چیزفهم همه ی  تلاششو می کنه.ولی نمی تونه به خانوم طلا بگه به خدا پرندت پاک تر از اون چیزیه که فکرشو میکنی.آخه لونه ی چیزفهم بین پرنده و خانوم طلا بوده!!!

پرنده ی قصه ی ما هم الان دیگه به حرفای چیزفهم گوش نمی ده...می گه می خوام سقوط کنم.می گه می خوام خانوم طلا باورکنه سیاهیم از رنگ نبوده از ریشه بوده!!!! ولی نمی دونه نمی تونه درونشو سیاه کنه....اون پاکی باهاش عجین شده...



آخه یکی نیست به این پرنده ی قصه ی ما بگه ببین تو هر چند هم که رنگ سیاه بزنی به بالت،با چند بار شستن و شامپو پاک میشه...مهم اون دل برفیته به خدا(البته دلش خیلی گرمه فقط پاکی و سفیدیش مثل برف می مونه...)


آخه یکی نیست بهش حالی کنه چیزفهم فضول نیست،دلش نمی خواد حق پاکیت پایمال بشه!!!


آخه یکی نیست به خانوم طلا بگه چشماتو باز کن خانومی....

پرنده ی تو بهترین و پاک ترین پرنده ی دنیاست....


دیگه از دست چیزفهم هم کاری برنمیاد...


خدایا خودت مراقب پرنده ی قصه ی ما و جفتش باش...


تو می دونی که پرندمون چه قدر خوب و پاک بوده...

نظرات 44 + ارسال نظر
مهندس چوچولو یکشنبه 26 دی 1389 ساعت 16:37

اول؟

نینای نینای هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
چه میکنه این محمد خودم اولم هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
حال کردی گفتم یه روز اول میشم؟
امروز روز منه
اول بگم رفتم یونیورسیتی امتحان دادم در شرایط سخت تا خرخره زیر برف بودیم امتحان دادیم امتحانمو که خوب دادم
بعد تو برف بازی بعد امتحان همه دوستامو به اون دنیا فرستادم حالا ام اول شدم هورررررررررررررررررررررررررررررررررررررااااااااااا


تو که سابقه داری محمد!!!!
خب خوشم اومد ۳ تاشو رد کردی
ولی اون برفا حقت نیستا

مهندس چوچولو یکشنبه 26 دی 1389 ساعت 16:40

دوم

مهندس چوچولو یکشنبه 26 دی 1389 ساعت 16:40

سوم

مگه تو کار وبار نداری بچه جون؟!
ت
ب
ر
ی
ک

...

مگه چهارباغه سوت میزنی؟!

هزارم

اوووووووووووووووووه...
ولش کنم بلاگ اسکای هنگ میکنه

پولکی نمیخواما دستت درد نکنه ای بابا حال چون اصرار میکنی باشه

حرف مرد یکیه!!!...اولش گفتی نمی خوام منم گفتم به چشم

فریناز راستشو بگم؟؟؟
اصلا نخوندم چی نوشتی و نمیخونم چون فردا ام امتحان دارم میرم سر کتبم امشب باید تا صبح با ابوریحون درونی تا صبح بیدار بمونم درس بخونیم آخه یه ترم جا درس رفتیم رفتیم بییییییییییب سانسور.
ولی فردا میخونم که بری حال کنی

من تو را م ی ک ش ک ت
خب باشه برو سر درسات ولی نخوندی با متکا میام به جنگتا

دندونام سفید شده؟؟؟
عینکم قشنگه؟؟؟
سوت زدن و حال میکنی در حد عقاب!
اگه تونستی سر و ته شی
اه اه تا تو اینجوری نشدی برم بای بای ...

شما مترجم اشکالین؟!
ببخشید این معنی شکلک :دی چی میشه؟!

RaSo0l یکشنبه 26 دی 1389 ساعت 18:14 http://1man.blogsky.com

الان تو کدوم پرنده ای ؟ چیز فهم ؟

پ ن : این همه احساسات رو از کجا میاری ؟

تو هر جور راحتی فکر کن
إإإإ یادم رفته بود تو که فکر نمی کنی

ج پ ن:

فاطمه یکشنبه 26 دی 1389 ساعت 18:42 http://daryatanhast.blogfa.com/

سلام...
خوبی عزیزم؟
خوشحالم که امتحاناتت تموم شدن...
منم تا یه هفته دیگه آزادم...تا ۲ بهمن...

اومدم یه سری بهت بزنم...
مطلبت خیلی زیبا بود...

امیدوارم همیشه تو زندگیت موفق باشی و به بهترین ها برسی....
سبز باشی

سلام ممنون فاطمه جونم
ایشالله تو هم زود زود آزاااااااااااااااااااااااد میشی

ممنون عزیز دلم منم برای تو بهترین ها رو آرزو میکنم همیــــــــ ــشه

سلام تو معلومه کجایی؟؟آره دیگه سر جات
فریناز خداییش منظورت از این نوشته چی بوده کنجکاوم بدونم بی دلیل اینو تو ننوشتی؟؟؟
تو مثلا خانومی باید مدافع حقوق طلا خانوم باشی بیجا کرده یادش رفته بالش رو رنگ کنه یعنی چی؟چیز فهمم یکی باید بهش بگه خواهشا تا بهت نگفتن خودتو قاطی مسایل زناشویی نکن والا ولی قلبش سفید بوده منم دیدم چیز فهم به طلا راست گفته که اون دلش سفید بوده ولی اگه طلا گوش داد من اسمم رو عوض میکنم
عاشق این داستاناییم که درش روابط میپیچه تو هم حال میده
میدونم ناراحت میشی ولی باید بگم من دارم میرم بایییییییی

إإإإإإ تنهایی فکر کردی؟
من همیشه طرف خانوم طلا بودم...ولی اون هیچ وقت نفهمید

خب یه خوبی داره که پرندمون میدونه چه طوری به خانوم طلا حالی کنه...دیر و زود داره ولی سوخت و سوز ندارهاین نظر خود پرندمونه!!!!

پیچیده تر از این هاست...دیگه من حوصله نداشتم همشو بنویسم

نههههههه محمد !!نروووووووووووووو(دیدی چه قدر ناراحت شدم؟!)

پرنده ی تو بهترین و پاک ترین پرنده ی دنیاست....

واقعا هم پاکه هم ....کاش خانوم طلا اینو باور کنه

سینا یکشنبه 26 دی 1389 ساعت 23:04 http://omide-ma.blogsky.com

همین جاست که میگن همه چیز آنطور که می نمایند نیستند.

دقیقا آقا سینا

سوگند یکشنبه 26 دی 1389 ساعت 23:37 http://sogandtanha.blogfa.com

سلام
آپ جدید گذاشتم
بهم سر بزنید خوشحال میشم

باشه عزیز میام...

ساعت ۲۳:۴۷ و من هنوز دارم درس میخونم ولی تموم نمیشهاگه تموم نشده پس اینجا چه کار میکنم؟؟؟وای انقدر درس خوندم منهدم شدم موهام عین انیشتین پسر خله ام شده ولی من اینو نمیخوام ....
نگاه همه در خواب راحت ما از درس خوندن ناراحت

الهی داداشممیخوای برات بخونم برم امتحان بدم؟

إإإإ پس تو پسرخالشی؟!کاش یه ذره مخش به تو هم میرسید
خدا نکنه محمد ما ناراحت باشه....بخون مهندس جان آدم که الکی مهندس نمی شه

کوروش دوشنبه 27 دی 1389 ساعت 01:16 http://korosh7042.blogsky.com

در وبلاک یکی از عزیزانم خواندم
که برف چون لیلی به مجنونش زمین پیوست
امید که بپاس سپیدی برف کدورت گمانهای سیاه از دلها زدوده شود




عزیزتون عزیز ما هم هست
امیدتون نا امید نشه هیچ وقت کورش مهربون



ندا دوشنبه 27 دی 1389 ساعت 08:11 http://www.neday-zendegi.blogsky.com/

خیلی جالب بود

جالب؟؟!!

فتح باغ دوشنبه 27 دی 1389 ساعت 09:34 http://fathebagh.blogsky.com

سلام عزیزم
نگران خانم طلا و جفتش نباش عزیزم. زندگی گاهی بازیهاش رو خوب بلده و خودش همه چیز رو روبراه می کنه.


سلام پرنیان جونم...
آره منم خیالم راحت شده که پرندمون کارشو خوب بلده...

سلام الان دارم میرم امتحان بدم دیگه مغزم ترکیده چشام از حدقه زده بیرون راستی فریناز دارم میمرم انقدر ریختم تو دلم حرفامو ولی باشه فعلا چیزی نمیگم

سلام.نگران نباش خوبی میدی داداشی
بهت که گفتم هر جور خودت صلاح میدونی ولی الان سکوت کنی خیلی بهتره!!!

موفق باشی محمد

آفرینش دوشنبه 27 دی 1389 ساعت 11:01 http://asmani7.blogfa.com

سلام چطوری فریناز جون؟

داداشت راست گفته چرا سنگاره دل که بزرگ باشه میتونی با همه چی کنار بیای...درسته

چی گفتم

بهم سر بزن

سلام.ممنون
آره داداشم همیشه راست میگه...من یه خورده لجبازم گوش نمی دم
ولی الان به این نتیجه رسیدم که دلم باید دریایی بشه

دارم میااااااااااااام

آفرینش دوشنبه 27 دی 1389 ساعت 11:03




بهار دوشنبه 27 دی 1389 ساعت 11:39 http://royaye-b-3tare.blogfa.com

سلام عزیزم!
من نظرت رو رو وب فرشاد دیدم.کنجکاو شدم صاحب کامنت رو بشناسم.
اومدم وبت واقعا خوشم اومد.خیلییییییییییییییییییییی نوشته هات به دلم نشستن
وبت رو لینک میکنم تو وب خودم تند تند بهت سر بزنم

سلام بهار جون
خوش اومدی عزیز
منم با افتخار شما رو لینک میکنم
ممنون

مهسا دوشنبه 27 دی 1389 ساعت 13:31 http://www.medade-meshki.blogfa.com

سلام آبجی حالا آپ میکنی و خبر نمیکنی آره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


باشه باشه .................



دلمو شکستی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

مهسا؟؟؟؟!!!آجی تو که قرار بود شنبه خودت بیای خب چرا نیومدی؟!!!
نگاه کن به آپ هام اونوقت می فهمی چرا وقت نمی کردم بیام عزیزم

مهسا دوشنبه 27 دی 1389 ساعت 13:33 http://www.medade-meshki.blogfa.com

حالا عیبی نداره ما پرحرفی نمیکنیم و هفت هشت تا نظر نمیذاریم ...

حداقل یه ....

بازم عیبی نداره .................

فکر نمیکردم یه چند روز که به وب دوستام سر نزنم انقد زود فراموشم میکنن !


این چه حرفیه عزیزم؟؟؟!
تو خودت میدونی دوستی من و تو ظاهری و واسه همین چند روز نیست که با دو روز نیومدن همدیگه رو فراموش کنیم!!!
هست آجی؟؟!!

مهسا دوشنبه 27 دی 1389 ساعت 13:33 http://www.medade-meshki.blogfa.com

زندگی همینه فریناز .................


نه انگار باید بیام حسابتو برسما

مهسایی از کی ناراحتی اومدی سر آجیت میذاری عزیزم؟!

مهسا دوشنبه 27 دی 1389 ساعت 13:35 http://www.medade-meshki.blogfa.com


اما از اونجایی که خیلی بهت عادت کردم و دوستت دارم و آبجیم میدونمت ....

نمیتونم تنهات بذارم ....

ولی آبجی من همیشه و همه جوره به یادتم !

قربون تو یدونه مهساییم برم که میدونی چه قدر واسم عزیزی


مهساجونم من که همیشه بودم به یادت!!!چی شده که فکر کردی فریناز پر؟!!
آجی که آجیشو از یاد نمی بره همیییییییییییشه به یادشه

کوروش دوشنبه 27 دی 1389 ساعت 13:39 http://korosh7042.blogsky.com

راستی دیروز با دوستم تو اصفهان تلفنی حرف میزدم می گفت برف خوبی اونجا اومده
چشمتان به این سپیدی روشن

سلام یادم رفت
سلام


دوستتون شاید مال مرکز شهر اصفهان نبودن!!!
خودشهرش یه روز برف اومد ولی فردا صبحش اونقدر آفتاب تندی جاشو گرفت که تا ظهر برفا آب شدن
یه آدم برفی هم نشد بسازیم

سلام به روی ماهتون کورش مهربون

مهسا دوشنبه 27 دی 1389 ساعت 15:19 http://www.medade-meshki.blogfa.com

سلام آبجی خوبی ؟

آبجی من منظوری نداشتم ... واقعا ببخشید! آبجی راست میگی من خیلی زود قضاوت میکنم!

اما آبجی اینروزا خیلی حالم خرابه ... خیلی! فهمیدم که رهام واقعا سنگ دله و بیخیال تر از من !

؛ من فکر چشمای توام / تو بیخیال قلب من ؛

آبجی نمیدونی چی میکشم از این رهام... دلم اونقد خونه که داره میترکه ....

شاید تو همین روزا آپ کردم بذار یکم کارام سبک بشه!

آبجی نمیدونی چه دردی دارم میکشم!

میدونی آبجی اون خبر داره که .......

اصلا بیخیال آبجی !


هروقت آن شدم برات تعریف میکنم چی شده !

آبجی اونقد دل نازک شدم که ببین با این یه خبر نکردن تو چه کارایی که نکردم


آبجی تقصیر تو نیست .. تقصیر این دله آبجی!

دارم میسوزم فریناز


دارم میسوزم !

سلام مهسا جونم تو خوب نیستی مگه میشه من خوب باشم؟!

چرا؟مگه خبر جدیدی داری ازش؟!!!
راستی تو وب محمد چی گفته بودی؟!!!رهام....وب تو؟!!!!

باشه بگو کی بیام میام بهم بگو

قربون دل نازکت بره آجی فرینازت

قول میدم حتما تو را همیــــــــــــــشه خبر کنم...
خدا نکنه مهسای من بسوزه...این چه حرفیه؟!!!

مهسا دوشنبه 27 دی 1389 ساعت 15:40 http://www.medade-meshki.blogfa.com

آره آبجی هرچی تو وب محمد نوشتم همون شده !

نمیدونی آبجی

یعنی چی؟من که جاخوردم!!!!
آخه تو مطمئنی؟؟؟؟

ناهید دوشنبه 27 دی 1389 ساعت 16:51 http://www.to1ghatreazkhodai.blogfa.com

سلام خوبی؟
ازنظرات تووب مهساوحمیدخوشم اومد.دوست داشتی به منم سربزن

سلام.ممنون
باشه میام پیشتون حتما

سلام فریناز عزیز خوبی من الان از کنار دریا خلیج فارس از سر ماموریت پیام میدم.خیلی متن قشنگ بود چقدر با مضمون نوشتی واقعا وقت گذاشتی تا منظورت رو در قالب داستانی بیان کنی....
گفتی چیز فهم .........یعنی خیلی میفهمید ....یا اون جفتش نمیدونم احساس میکنم مطلبت رو گرفتم ولی نه کاملا یا شک دارم....با ابهام قشنگی نوشتی.....
هر چی هست کاش خدا کمکش کنه

پست بالاییت هم : نمیدونم بغضت واقها چیه ولی بعدا اگر محرم بودیم بگو...اما دلت دریایی باشه قد کوه باشه کوهی که اگر نباشه ...اون دشت به اون کوه سربلند مینازه بزار دل تو هم به کوهی از با مرامی ها و گذشت هات و در نهایت بزرگی دلت بندازه

امیدوارم اتفاق های خوبی برات بیوفته....(ترم به خیر برات گذشت)

سلام...جای دوستان خالی.
خب آره ارزش وقت گذاشتنو داشت

برام مهم بیانش بود.امیدوارم اونقدر واضح گفته باشم که بشه فهمید

یه بغض سربسته!!!یه سکوت مطلق!!!یه احساس خفگی محض!!!

ممنون.سفرخوبی داشته باشین

مزاحم کوچولو دوشنبه 27 دی 1389 ساعت 18:25 http://mozahemkocholo.blogfa.com

سلام،

ممنون که خبرم کردی

خیلی زیبا بود .... خیلی

من هم دعا می کنم که پرنده مهربون به عشقش برسه و با هم یه عمر با خوبی و خوشی زندگی کنند

موفق باشی

بای

سلام
ممنون.منم امیدوارم جفتشون بشن خوشبخت ترین زوج پرنده ی دنیا

انسیه دوشنبه 27 دی 1389 ساعت 21:47 http://ensiehta.blogfa.com/

سلام نازنین هنوز امتحاناتم تموم نشده تا ۲ بهمن امتحان دارم
خوش به حالت که راحت شدی من هنوز درگیرم دعام کن
موفق باشی
امیدوارم دلت همیشه دریایی باشه دل همه آدمها دریایی باشه

سلام عزیزم.خب داری کم کم به آزادی نزدیک میشی

من همیشه برات دعا میکنم...
نترس گلم تو پیروز میدون جنگ با امتحاناتی

ممنون

حسین.ر سه‌شنبه 28 دی 1389 ساعت 01:26 http://entegham.persianblog.ir

قدیمتر هر وقت بغض داشتم چون جوون بودم گریه میکردم/ولی حالا اینروزها فقط با فریاد ی از ته دله که میتر که/ وب جالبی داری نازنین طرفهای ما هم سری بزن و چیزی بنویس/ خدا حفظت کنه/

مگه الان پیر شدین؟
باشه حتما خدمت میرسیم...
ممنون از حضور گرمتون

MST سه‌شنبه 28 دی 1389 ساعت 01:36 http://www.mrmostafa.blogsky.com/

سلام

اولا شرمنده که دیر به دیر بهت سر میزنم... واقعا شرمنده...

دوما داستان جالبی بود...
خودت نوشتی؟ داری یواش یواش پیشرفت میکنیا... میدونی چرا؟ یه وقت فکر نکنی به خاطر منه ها نه، اصلا اصرار نکن...

سلام
اولا آخه این شرمندگیت به چه درد من میخوه؟خب زود زود بیا
دوما با اجازتون بله خودمون نوشته بودیم...یه سناریو واقعی بودش جون ام اس تی
چه خودشو تحویل میگیره...نه بابا به دلت صابون نزن خبری نیست

RaSo0l سه‌شنبه 28 دی 1389 ساعت 10:19 http://1man.blogsky.com

سکوت سرشار از نگفته هاست و نا گفته ها پر بها ترین داشته هاست


---


پ ن : این همه احساسات رو از کجا میاری ؟


دانشی حکیم میشود

تو هم بلدی و رو نمی کنی؟!!!

کوروش سه‌شنبه 28 دی 1389 ساعت 14:38 http://korosh7042.blogsky.com

سلام فریناز مهربان
محل کار دوستم یکی ادرات کل استان است
ولی کهن دژ میشینه
راستی من اگرچه پرنده گان را دلسوزانه نگاه می کنم
ولی اونا با پرواز دارند
ووقتی می بینم می توانند به دور دست ها پرواز کنند
دلم ارام می شود
دلم برای خودم می سوزد
راستی فعلا با انتخاب یک قالب ارام شدم


سلام
منم دلم میخواد که پرنده بودم ...
فقط به دلیل پرواز بی انتهاشون
ولی الانم با انسان بودن و انسان موندن شاید دوباره بال هامون بهمون برگردونده بشه
اومدم دیدم.خداییش دیگه عوض نکنین

مهربون سه‌شنبه 28 دی 1389 ساعت 17:39 http://www.kind.persianblog.ir

سلام. ایشالا همیشه دریایی باشی. این مربوط به پست بالا بود ولی جای نظر دادن نداشت

سلام.ممنون

مهندس چوچولو سه‌شنبه 28 دی 1389 ساعت 17:40 http://www.marde-choochooloo.blogfa.com

الان داشتم یه مستند می دیدم درباره ماشین جدید آوودی آقا شتاب داره در حد مرگ ۰ تا ۱۰۰ فقط در ۲.۸ ثانیه یعنی بیاری تو تهران استارت ماشینو بزنی خورده ماشین جلویی اونوقت...ببخش جو مکانیک گرفت
حالا ببین شتاب من خوبه یا نه
سلام
خدافظ


میگم از این ماشینا فروشی هم هست؟!
اگه بود یکیشو واسه تولد آجیت بخر بیار بهم تقدیم کن
.
.
.
.
هوووووووووو عجب شتابی داشتیا

MST چهارشنبه 29 دی 1389 ساعت 00:42 http://www.mrmostafa.blogsky.com/

تو که سرت شلوغ شده... نظر منو میخوای چیکار؟ جدیدا وقت سر خاروندن هم نداری

منتظر ادامه ی سناریو (های) شما هستیم...

مگه به شلوغیه؟
هر گلی یه بویی داره
حالا تو کدوم گلی؟!

سناریو مون به خیر و خوشی تموم شد
پاکیه پرندمون اثبات شد

ساناز پنج‌شنبه 30 دی 1389 ساعت 09:32

سلام خوبی گلم داستان قشنگیه

سلام ساناز جونم...ممنون.واقعی بود

حمیدرضا پنج‌شنبه 30 دی 1389 ساعت 10:53 http://WWW.HAMIDREZARAHIMI.ROZBLOG.COM

WEBLOGET ZIBAST BE MA SAR BEZAN MONTAZERE NAZARATETAM[



خب خودم میدونم که جالبه

حمیدرضا یکشنبه 3 بهمن 1389 ساعت 12:32 http://www.hamidrezarahimi.rozblog.com

دیگه به ما سرنمی زنی چرا








































الان میام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد