آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

دیشب هم نیامدی جانم*۳*

  جان من دوباره آمده ام 

  ببخش امروز تنها آمدن است که آرامم می کند... ‌

 

 بار الها پاک نیستم   قبول 

 شکسته شده ام   قبول 

  اعتراض کرده ام   قبول  

کوتاهی کرده ام   قبول 

 دور شده بودم   قبول 

خطا کرده ام   قبول 

 شکانده ام   قبول 

 همگی    قبول

 

 همه به خاطر شما قبول 

 

 اما بد عهدی که نکرده ام 

 اما پایبندم به تو ... به خودت سوگند...

 

 بار الها همه ی نا گفته ها را قبول میکنم اگر بدانم که می آیی...  

 دارد امروز هم به سر می رسد ...

 امشب نیامدی،دیگر بلندم نکن !!!

 امشب نیامدی،بگذار چشمانم به ابدیت  بپیوندند !!! 

 بیا که سخت بی تاب نبودن هایت شده ام 

 بیا که اگر نباشی به خودت به خودت به خودت قسم که نابود میشوم... 

 

 اگر نابودی مرا سزاست حرفی نیست  

                                        ولی یادت باشد عشقت در قلبم است و عشق که فنا نمی گردد..   

 بار الها بیا که دیگر تابی بر من نمانده است... 

 بگذار بیارامم در آغوشت که روزهاست نخوابیده ام...  

 خداوندا فقط امشب بیا...   

 

 

دیشب هم نیامدی جانم*۲*

خدا جونم دوباره اومدم 

نمی دونم دلیل این بی تابی ها واسه چیه ؟! 

خدا جونم نمی دونم دارم تاوان چی رو پس میدم ؟!

ببین ... دستامو ببین ... خالیه خالین 

هیچ چی برام نمونده جز تو 

خداجونم به قلبم نگاه کن 

ببین چه قدر مشتاق تو إ....  

خدا جونم بغضمو چی کار کنم؟داره سیل میاد اینجا...چرا اشکام بند نمیان؟! 

خدا جونم بیا پیشم 

ذره ذره وجودم تمنای تو را دارد  

خدایا ببین چه بر سر من آمده است؟! 

می دونم حتی اگه تنها ترین هم باشم بازم تو هستی 

خدایا دیشبم راحت نخوابیدم!!! 

به امید آرامش در آغوش تو چشمامو بستم ولی تا صبح ... 

بار الها بگو چه کرده ام؟! 

خدای مهربونم به خودت قسمت میدهم فرینازت را تنها نگذار 

ببین چه حالی داره؟! 

نباشی نمی خوام دیگه باشم... 

خیلی وقته نتونستم بخوابم...یه خواب عمیق در آغوش بی نهایت پروردگار... 

اونقدر برات مینویسم تا بیای...منت کشیدن تو برای من مایه ی سر افرازیست نه سرافکندگی  

 

 

 

 

 

زمینی هات می گفتن از من دیگه ناراحت نیستن 

لونشو جمع کرده ولی رفته یه جای بهتر...روی یه درخت پر از شاخ و برگ لونه ساخته 

دست باد دیگه بهش نمی رسه !!!

ولی تو که همه جا هستی...پس مراقبش باش... 

او به مراقبت زمینیان نیازی نداشت.....او تو را میخواهد و تو او را.... 

خدایا لونشو آباد کن... 

لونه ی زندگیشم آباد کن 

آمین... 

 

  

خدای مهربونم داره صدا میاد.... 

صدای ورودت بر کلبه ی بارانی ام.... 

خوش آمدی 

خوش آمدی خدای مهربانم.... 

بگذار تا کسی کدورت از من بر دلش نداشته باشد.... 

خداوندا اینگونه بیشتر آرام میشوم.... 

 

بار الها خوش آمدی..  

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز 

 

 

 

 

پ ن: دوستای خوبم تایید نظراتو برداشتم.نظرات تایید نمی شن

در را برایم بگشای به حرمت عشق*۱*

نمی دانم با چه رویی به دامانت بازگردم.این بار شرمسار تر از همیشه بر در خانه ات تکیه کرده ام 

 می شود در را برایم بگشایی؟ 

 این دیوارها مرا میشناسند 

 می شود بر من ببخشایی؟ 

 می بینی قلبم دیگر توان تپیدن ندارد..دارد از اشتیاق وجود تو جان می بخشد بر خودت.  

 می بینی از لمس دستانم به لرزه افتاده ام..گرما برایم بیگانه گشته است.

 چشمه ی چشمانم به جوشش افتاده است؛

 و چه سوزی دارد در این روزهای سرد زمستانی!!!  

 مگر بهار آمده که دیدگانم چونان ابرهایش می بارد بر گونه های یخ کرد ام؟؟؟!!! 

 در را برایم بگشای 

 بگذار در آغوشت بیارامم... 

 دیر زمانی ست خواب بر چشمان بی فروغم نیامده است 

 شب ها تا نیمه به انتظارت می نشینم  

 شاید بیایی و در را برایم بگشایی...!!  

 

  

   

  تمام وجودم را 

  ذره ذره روح و روانم را 

  جانم را 

  زندگانی ام را 

  تمام هستی ام را 

  به خودت سوگند نذرت می کنم 

  تا در را بگشایی 

  تا در آغوشت آرامش یابم 

  تا دیگر من نباشم 

  تا همه تو باشی و من،تو شوم در تو ...!!

  تا قلبم بار دیگر بتپد به شوق عشق ...  

  تا تمام وجودم آتشی گردد و بسوزاند هرچه جز تو را ...  

  بار الها...!!! 

  پروردگارا...!!! 

  در را برایم بگشای... 

  بگذار تا همیشه در آغوشت به آرامش ابدی محکوم گردم 

  بگذار تا من در تو ،تو شوم و تو در من،تو 

 

  اینجا فرینازی نیست دیگر...  

  همه تویی ... 

  همه خداست و خدا همه است...

اینم درد سرهای حس ششم ما....

داشت با دوستش صحبت می کرد: 

۱۸ واحد دارم این ترم،۶ تاشو حذف کردم،حذف اضطرای و پزشکی،شده ۱۲ واحد یعنی کم ترین تعداد واحدی که میشه برداشت برای یه ترم!!! 

این درس ۳ واحدی را هم که میانترم ندادم...حالا خوبه استادش قبول کرد ازمون میان ترم بگیره!   

.....

.......

دلم براش سوخت...قیافش خیلی مظلوم بود... 

یه پسر متشخص ولی در تلاطم... 

گذشت... 

سر امتحان دیدم سرشو گذاشت روی برگه ش..!!!یه حس بدی پیدا کردم.به جای حل مسئله های سخت،چشمامو بستم و با تمام وجود براش دعا کردم که سرشو برداره و شروع کنه به نوشتن... 

حس کردم نیاز به یه نوازش محبت آمیز داره تا بهش انرژی بده واسه جنگیدن با شرایط الانش! 

..... 

....... 

بالاخره سرشو بلند کرد ولی زمان زیادی طول کشید.... 

نمی دونم چرا این قدر آشفته بود...پرش موهای پرپشتش توی هوا خبر از طوفان به پا شده توی دلش داشت...  

نمی دونم تیپ مشکیش به خاطر محرم بود یا تیپ اسپرتش یا....نه خدا نکنه!!!  

..... 

گذشت تا اینکه دیشب توی خواب دیدمش.... 

نگاه ملتمسانه ای نثارم میکرد و من نمی تونستم کمکش کنم.... 

او کمک می خواست...!!! 

صبح دقایقی آروم نشستم و فکر کردم... 

من حتی اگه الانم بنا به تصادف،بار دیگه ببینمش نه میتونم کمکش کنم نه بفهمم دیروز چه بر سرش اومده بود ونه اینکه اون کی بود؟!!! 

درسته که در ظاهر آروم و مصمم بود ولی درونشو دیدم....بنا به قوی بودن حس ششمم... 

طوفانی بود که تاب موندن توشو نداشتم...بنابر این دیگه نگاهش نکردم 

ایکااش اونم یه وبی داشته باشه و دوستاش بتونن کمکش کنن...

ایکاش میشد میومد اینجا و .... 

محاله.بگذریم... 

روزا با آدمای خیلی زیادی برخورد داریم حالا به هر طریقی... 

ولی از بین تمام این آدما فقط تعدادخیلی محدودی هستن که ناراحتیشون تو را ناراحت میکنه و دلت میخواد با تمام وجود کمکشون کنی.... 

 

امیدوارم هر جا که هست خدا یار و یاورش باشه و کمکش کنه و آرامش بر قلب و وجودش حکم فرما بشه. 

  

نمی دونم چرا این قدر حس ششم من قویه.... واین خیلی وقتا خوب نیست!!! 

   

 

                                    تماشایی ترین تصویر دنیا میشوی گاهی

                             دلم می پاشد از هم بس که زیبا می شوی گاهی

 

                                   حضور گاه گاهت بازی خورشید با ابر است                                   که پنهان می شوی گاهی و بیدا می شوی گاهی        

  

ببخشید دلم آزرده شده....باید مینوشتم....

دوستای خوبم سلام... 

بالاخره این هفته ی سخت هم سپری شد. 

شاید اون هفته که داشتم پست عاشورا را میذاشتم میگفتم تمام سختیش به درسامه ولی خب این طوری نبود....  

 

دلم گرفته از نامه یه دوست...!!!

 

حتی نمی دونم دیگه میاد بخونه یا نه....ولی نمی تونم در مورد موضوع دیگری صحبت کنم.... 

 

 

سخته متهم بشی به تمام افکاری که توی ذهن تو هیچ وقت اجازه ی ورود نداشتن !!!

سخته یه نامه برسه به دستت،بلندبالا،که هر جملش تیری میشه و فرو میره توی قلبی که مهربونیشو دوست داری !!!  

سخته ببینی از تو این برداشتا را داشته باشن !!!  

و سخته این حرفا از کسی به دستت برسه که تو مثل یه داداش خیلی خوب دوسش داشتی!!!  

شاید استراحت این هفته ی سخت،همون لحظاتی بود که می رفتم سراغ جزوه هام!!!! 

می بینین دنیا بر عکس شده.... 

 

یادمون باشه آدما خیلی با هم متفاوتن... 

تو حق نداری با هم مقایسشون کنی.... 

هر کس بنا به اخلاق و روحیات خاصی که داره قابل احترامه..... 

من نمی فهمم مگه تو مهربونی را در چی معنا می کنی؟ 

یه موقع هایی خوبه بشینیم خودمون را حلاجی کنیم....ولی خودت و فقط خودت اجازه داری وجودت را،رفتار و کردارت را با دیگری مقایسه کنی اون هم به خاطر پیشرفت خودت نه چیز دیگری....!!!!!  

مقایسه ی دو تا دوست اصلا قشنگ نیست.... 

 

نمی دونم مگه فریناز رگبار آرامش چی گفت؟چی کار کرد که تو براش حکم صادر کردی؟!  

وظیفه اش یه تلنگر بود...نبود؟ 

او تو را مجبور به کاری نکرد...کرد؟ 

اینجا تمام پسران مهربون واسه ی من مثل داداشای خودم عزیزن و قابل احترام.... 

نه سوء تفاهمی هست نه چیز دیگری... 

و تمام دختران نازنین به مانند خواهران نداشته ام برام دوست داشتنی ان.... 

  

اینجا دل های بارانی با یکدیگر پیوند خورده اند.... 

می توانی دلت را بارانی کنی قدم رنجه کن بر چشمان آرام ما.... 

  

تصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.net  

 

شما هنوزم برای من مثل یه دوست گرامی عزیزو قابل احترامی با همه ی قضاوت هات....  

راستش خیلی عذابم داد....وگرنه هرگز نمی نوشتم این یادگاری را بر صفحه ی این قلب بارانی ام..... امیدوارم منو ببخشین... 

شاید تنها چیزی که خوشحالم میکنه اینه که تصمیم درستی گرفتین.... 

 

تصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.net