آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

شیشه ی دلِ من!

تو فکر کن در پس و پیچِ جاده ها لختے آرمیده امـــ


تو فکر کن من تمامِ بودنت را در لفافه کشیده امـــ


تو فکر کن دیگر صدایت نیز برایم آهنگے نمے نوازد


تو فکر کن قلبِ من مے شود تکه سنگے در پسِ جاده ے سفرمان!

.

.

.

.

اما هنوز هر شب در آن گوشه از فرطِ اشک ، تنم بے حس مے گردد !


اما هنوز بودنت طفلِ قلبم را در پسِ زندانِ سینه به جست و خیز وا مے دارد


اما هنوز شب ها همین آواے مانده از تهِ ظرفِ خاطراتم برایم نواے لالایے مے نوازد


اما هنوز قلبِ من چون شیشه ے اتاقت با نسیمِ ضعیفے نیز مے شکند...


*

*

*

*

چرا همیشه آنگونه که خودت خواسته اے فکر کرده اے ؟؟؟


چرا همیشه عقلِ خود را پرستیده اے ؟؟؟


و چرا نخواستے ذرّه اے خود را در فضایے فراتر از خودت بگسترانے ؟؟؟


کاش مے فهمیدے هر کس در قصرِ خودخواهیه خویش فرمانروایے ست ستُرگـــــــْ


کاش می دانستے فرق سنگ و شیشه را !!!




نه دیگر بیخیالِ تمامِ ندانستن هایتـــــ


فقط

فقط

فقط

......

......


کاش مے دانستے شیشه ے دلِ من شکست...


http://s1.picofile.com/file/6929545270/3333.jpg



نظرات 40 + ارسال نظر
ziba شنبه 18 تیر 1390 ساعت 11:13 http://zibaaa.blogsky.com/

این آرم پرشین بلاگ چه معنی میتونه اشته باشه

عزیزم عکسشو عوض کردم

ziba شنبه 18 تیر 1390 ساعت 11:14 http://zibaaa.blogsky.com/

حرفهای قشنگت به نظر من یه مقداری تلخ اومدم نمیدونم شاید من نگرفتم

اوهوم
دلم از یه نفر خیلی گرفته بود
از یه آدم مغرور!!!

منم نوشتم تا آروم شم

ziba شنبه 18 تیر 1390 ساعت 11:16 http://zibaaa.blogsky.com/

نمیدونم منو شناخته باشی یا نه ولی کلمه های که با لفافه باشه خیلی برام سخته درکش
همیشه با دوستام مشکل داشتم مثل اون قضیه که هی میخوای یه چیزی رو به من حالی کنی با رمز طرف نفهمه
حالا اون میگیره من نمیگیرم



خب من وقایعی که واسم اتفاق میوفته رو در قالب متن مینویسم
اینم مثل بقیش

اکثرشم مربوط به دنیای واقعی و زندگیه منه

خانومی سخت نگیر

ر ف ی ق شنبه 18 تیر 1390 ساعت 11:45 http://www.khoneyekhiyali.blogsky.com

اما هنوز هم زندگی ام رنگ تراژدی دارد
اما هنوز هم شانه هایم از همیشه به زمین نزدیک ترند
اما هنوز هم زانوانم گاه و بی گاه زمین را می بوسند
.
.
چرا مثل همیشه نگاهت را از قطره هایی که پیش پایت قریانی می کنم جدا می کنی ...
چرا مثل همیشه چشم هایت را به آسمان می دوزی و می گویی باکی نیست ...
چرا مثل همیشه تنها سردی دستهایت و تنهایی دنیایت را برایم به ارمغان می آوری ...
کاش می فهمیدی که من وتو از اجزای سخنیم وبرای (( فعل )) بودنمان باید که خودخواه نباشیم ...
سلام بر فریناز عزیز
من عاشق این دوپاره و چند پاره قرینه نوشتنم ...
کاش می دانستی چقدر از این مطلبت خوشم آمد !!

و انگار تو در کلامِ من جای گرفته ای و چه زیبا تمام حرفاهای بغض گشته در گلویم را فریاد میزنی ...

چه قدر من سبک گشته ام حالا
چرا که واژه ای نمیافتم تا این همه بغضِ خفته را در جای جای این صفحاتِ سپید جای دهم...

چه قدر زیبا حدیث ِ فعل گشتن را شرح داده ای شفیقِ مهربان

و سلام بر یگانه رفیقی که تا عمقِ دلنوشته هایم شیرجه ی احساس میزند

سپاسِ بودنتان رف ی قِ پاکی ها

یکتا شنبه 18 تیر 1390 ساعت 13:06

ماه من غصه چرا
تو مرا داری و من
هر شب و روز
آرزویم همه خوشبختی توست
ماه من دل به غم دادن و از یاس سخن ها گفتن
کار آن هایی نیست که خدا را دارند
ماه من غم و اندوه اگر هم روزی مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات از لب پنجره ی عشق، زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود که خدا هست خدا هست

که خدا هست خدا هست هنوز....

ممنون عزیزم که همیشه وقتی باید باشی هستی و بهم دلگرمی میده بودنِ همیشگیت

نوشتم کاملشو زدم به اتاقم که وقتی دلم گرفت بخونمش

ziba شنبه 18 تیر 1390 ساعت 16:38 http://zibaaa.blogsky.com/

نخنـــــــــــــــــــدی ها حالا گرفتم

نه‏ ‏بابا‏ ‏من‏ ‏غلط‏ ‏بکنم بخندم

نازنین شنبه 18 تیر 1390 ساعت 16:40

گفتمش: دل می‏خری؟! پرسید چند؟! گفتمش: دل مال تو، تنها بخند. خنده کرد

و دل ز دستانم ربود تا به خود باز آمدم او رفته بود دل ز دستش روی

خاک افتاده بود جای پایش روی دل جا مانده بود

جای پایش روی دل جا مانده بود....

هییییییییییییییییییییییییی
نازی

نازنین شنبه 18 تیر 1390 ساعت 16:41

هیییییییییییییی
سلام خوبی؟!

سلااااااااااااااااااام
ممنون تو خوبی خانومی؟

نازنین شنبه 18 تیر 1390 ساعت 16:42

مراقب شیشه نازک دلت باش
نه هنوز نشکته فقط تَرَک خورده

نباید بذاری بشکنه

اوهوم فک کنم از این ترکا زیاد داره برمیداره

داره تو خودش میشکنه

نازنین شنبه 18 تیر 1390 ساعت 16:45

کاش میفهمیدی..
که دلم تنگ تو بود
نفَسَم حبس تو بود
عشق من بهر تو بود..
کاش میفهمیدی!
که اگر من رفتم...
نه که بی دل باشم!
من برای قلبی
بی محبت رفتم..
که برایم هیچ گاه
جای خالی نداشت...

نازی میدونی اینو چطوری خوندم؟؟؟

من واسه س...

نه خدا نکنه!!!!

در کل قشنگ بود ممنون

یکتا شنبه 18 تیر 1390 ساعت 18:11

منم هر وقت میخونمش امیدوار میشم...
کار خوبی کردی...منم تو فکرشم که بزنم به دیوار اتاقم...

از اول تا اخرش و داشتی؟ بقیه شم قشنگه


نه من کنار توام نه تو کنار منی...

ما کنار همیم

فدات بشم من

اوهوم دو ماهی میشه زدم به در کمدم که همیشه ببینمش

اما داداشم کلی مسخره م کرد

فکر کن اینجا و متنای منو ببینه چی میگه

ما کنار همیم

خوشم اومد

کارت درسته عزیزکم

یکتا شنبه 18 تیر 1390 ساعت 18:12

راستی مبدل و دانلود کردی؟ بدرد خورد؟

قالبشو هنوز پیدا نکردم

نگین شنبه 18 تیر 1390 ساعت 19:13 http://www.mininak.blogsky.com

آره .من اینو خوب فهمیدم!اینکه یه نفر هرچی بهش بگی در مورد احساست حرف خودشو بزنه و بگه اینجوری نیسیعنی در مورد احساس تو هم تصمیم بگیره! من که حسابی حرص میخورم
اینا رو ولش خودت چه طوری؟

واقعا مزخرفن
مخصوصا اگه اون طرف یه پسر باشه

آره فکر کردن عقل کل ان

خودمم امروز که همین بودم که نوشتم نگین

بعضی روزا هم اینطوریم دیگه

امیدوارم تو خوب باشی

یکتا شنبه 18 تیر 1390 ساعت 20:59

همممم صدای اذان میاد
قبل اینکه کامنتم و بنویسم همین جا
همین طور که اذان طنین انداز میشه از خدا میخوام
به تو و تمامی بجه های وبت آرامش بده
و اونا رو به آرزوهای قلبیشون برسونه
و همج وقت طعم انتظار دلتنکی و غم و نجشن..
امیدوارم همه خدایی و آسمونی باشن

همممممممممممم
ممنون دوست جونیه من

اول از همه هم به خودت طعم شیرین آرامشو بده و دوباره شمع غم ها و غصه هاتو فوت کنی و دیگه یه دنیا شادی و آرامش داشته باشی همیییییییییشه

یکتا شنبه 18 تیر 1390 ساعت 21:01

مرسی واسه آدرس قالب
کور بودم واقعنا....

بیا راجع به اون سهراب صوتی واسم بکو

خواهش

نه بابا عینکتو برعکس گذاشته بودی

آنی دیگه
برات میگم

شکیبا شنبه 18 تیر 1390 ساعت 21:12 http://kavirbienteha.blogsky.com

سلام فرینازی

خوبی؟

از پسته هایی که برام اوردی یه عالمه ممنون!

اینقده خوشمزه بودن که نگو!

منم به جاش برات آلبالو میارم

آخه قراره بریم طالقان یه عالمه آلبالو بیاریم

سلام شکیبا جوونی

ممنون

خواهش میکنم فقط کم بخور دیگه پول ندارم برات بیارما

یهووووووووووووووووووووووو

من عااااااااااشق آلبالو ام

نگین آلبالویی اینقدر واسم آلبالو میاره که نگوووووووووووو


تو هم بیار من کم نمیارم

شکیبا شنبه 18 تیر 1390 ساعت 21:14 http://kavirbienteha.blogsky.com

این جمله رو هم که به نظرم قشنگ بود هم تقدیم به دوست خوبم فرینازی:

انگاه که ضربه های تیشه ی زندگی را بر ریشه ی ارزوهایت حس می کنی،به خاطر بیاور که زیبایی شهاب ها از شکستن قلب ستارگان است

وااااااااااااااای ممنون شکیبا جونم

یادم میمونتش

باید بنویسم روی کاغذ و بزنم به کمدم

مقداد شنبه 18 تیر 1390 ساعت 22:21 http://shaperak.blogsky.com

چطوری پسر؟((: لواشکا نرسیدا، اگه تا آخر شب نرسه لوت میدم(: راستی، پس و پیچ یعنی چی اونوقت؟ ما میگیم پیچ و خم جاده نه پس و پیچ(:

ارادت

نه دیگه مقداد حتما هواپیماش سقوط کرده

من میگم پس و پیچ!

اینطوری بیشتر دوست میداریم

مشکلیه الان؟

sara شنبه 18 تیر 1390 ساعت 22:27 http://alachigh77.blogfa.com

salllllllllllllllllllllllam aji farinaz mel30 baz sar zadi azize delam konkoro khob dadam vali sakht umad omidvaram doki sham vasam doa kon aji jonam .bosssssssssssssssssss

سلاااااااااااام عزیزم
خدا را شکر
نگران نباش ایشالله که خوب خوبی و میشی خانوم دکتر آینده

مراقب خودت باش سارا خانومی

سحر یکشنبه 19 تیر 1390 ساعت 00:07 http://paeizerangparide.blogsky.com

سلام مرسی که به من سر زدین . اگه با تبادل لینک موافقین خبرم کنین.
موفق باشید

سلام سحر جان
چشم حتما خدمت میرسم

سمیرا یکشنبه 19 تیر 1390 ساعت 00:11

سلام فریناز جون ...میگم ببخشید میشه کد آهنگ قبلی وبلاگ رو بهم ایمیل کنی ممنونت میشم

سلام خانومی

به چشم واست ایمیل میکنم

آفتاب یکشنبه 19 تیر 1390 ساعت 00:32 http://aftab54.blogfa.com/

دل که رنجید از کسی ، خرسند کردن مشکل است

شیشه بشکسته را پیوند کردن مشکل است .



کوه را با آن بزرگی می توان هموار کرد .

حرف ناهموار را هموار کردن مشکل است .


سلام فریناز جون ؛ اومدم قایق سواری کجا بردیش قایق خوشگله رو ؟!!

سلام آفتابی جونم

قایقه الانه وسط دریاست
باید شناکنیم تا برسیم بهش

ممنون شعر خیلی زیبایی بود
به حال من میخورد

مقداد یکشنبه 19 تیر 1390 ساعت 02:05 http://shaperak.blogsky.com

نه دیگه، مشکلی هم اگه بود برطرف شد. دوست داری کاریشم نمیشه کرد فقط ما رو نزن..

چشم نمی زنیمتون

دیگه شیطونی نکن تا از کتکای ما در امان باشی

دختر مردابی یکشنبه 19 تیر 1390 ساعت 08:24 http://www.mianboribedaria.blogsky.com

سلام فریناز عزیز
او که رفته و شیشه نازک دل تو هم که شکسته پس خاطراتش را بگذار در همان صندوق قدیمی گوشه قلبت و بگذار دلت هوایی تازه کند...
بگذار قلبت کمی بیاساید از این همه اشک که گاه تنت را بی حس می کند. تا شاید اینگونه بودنش این قلب تپنده را در پس پشت دنده هایت اینگونه به تپش وادار نکند...
بگذار اندکی آرام گیرد قلبت خاطرات او را که رفته رها کن... فردا برای تو نویدهای تازه ای خواهد داشت

هر کدوم از پست هات از قبلی زیباتره. قوی شدن قلمت رو به وضوح میشه حس کرد

سلام سمیه ی مهربونم

دلم میخواهد صندوقچه ای بیابم که از درزهای آن یادش نشت نکند!

و قلبم که کاش کمی آرام گیرد از این تپش های گاه و بی گاهش

و رهایش کرده ام...همین که رفت یعنی من با جانم رهایش کردم و ...

سپاسِ محبت بی نهایتت عزیزم

این حس کردن هاتو عجیـــــــب دوست دارم

خوده خودم یکشنبه 19 تیر 1390 ساعت 12:21 http://www.tahnayiyam.blogsky.com

اومدم واست دعوت نامه بیارما!!

گرچه فک کنم فرشته ها احتیاج نداشته باشن!!

دست گلت درد نکنه

فرشتگی از خودته عزیزم

خوده خودم یکشنبه 19 تیر 1390 ساعت 12:24

اخ یادم رف!:::

دعوت نامه

وای ممنونم

الانه خدمت میرسیم

یکتا یکشنبه 19 تیر 1390 ساعت 17:15

مرسی دوست جون واسه قالب...
گذاشتم...بیا نگاه کن ببین همه جا ستاره بارون هست یا نه؟
با فایر فاکس فقط بالاش ستاره داره
اما با اپرا همه جاش.....
اگه اینطوری باشه نوموخوام

خواهش
باشه عزیزم الانه میام ببینم

واللا من گذاشتم با فایر هم اومد که

حالا میام ببینم چی چی رو نو مو خوای

سها یکشنبه 19 تیر 1390 ساعت 17:45

سلام. قربون دلت بانو. که این عادت ادماست که دلتو راحت بشکنن. تو مواظب خرده های دل نازکت باش زیبا...
آه که می دونم چه حالی داری . کاش حال خوشی هاتو درک می کردم. کاش تو خوشی هات سهیم بودم.

سلام عزیزم

گاهی ترک برمیداره به قول نازنین!

هستی عزیزم
توی خوشی هامم سهیمی بانو جان

توی همین آرامش بعد از نوشتن هامم هستی عزیزم

سها یکشنبه 19 تیر 1390 ساعت 17:48

جان رفته ولی زخم جفایت نرود/ تاثیر طلسم چشمهایت نرود.
فرشی ز دل شکسته انداخته ام/آهسته بیا شیشه به پایت نرود

وااااااااااای سها ممنونم

خیلی شعر قشنگی بود و به حال من میخورد

محمد یکشنبه 19 تیر 1390 ساعت 20:52 http://my-mind.blogsky.com

نظری ندم بهتره



چرا اونوقت

سمیرا یکشنبه 19 تیر 1390 ساعت 21:11

فریناز جونم ممنونم بلاخره تموم شد یه وبلاگی از آب در اومد

به هر حال ببخشید من چند بار ایمیل کردم اما نمیشد انگار

محمد جواد یکشنبه 19 تیر 1390 ساعت 23:11 http://kalhor7.loxblog.com

انسان اسیر تعلقاتی است که از جنس انها نیست،در بند خدا باش که از جنس اویی...

خیلی قشنگ بود

سپاس دوست عزیز

مقداد دوشنبه 20 تیر 1390 ساعت 01:03 http://shaperak.blogsky.com

پس چی شد این لواشکا؟مهلتت داره تموم میشه ها

بابا میارم برات
بذار برم از مسافرت واست بیارم کیفش بیشتر باشه

مهرداد دوشنبه 20 تیر 1390 ساعت 10:39 http://kahkashan51.blogsky.com

سلام فریناز من آپم....!
به سراغ من اگر میایید نرم آهسته بیایید
تا مبادات ترکی بردارد
چینی نازک تنهایی من...

سلام
حتما میام مهرداد خان

انگار ترک برداشته!

ولی خب به همین ترک برداشتن و نشکستنش بسنده میکنم

سها دوشنبه 20 تیر 1390 ساعت 11:15

سلام بانو.سفر بخیر نازنین.
مراقب خودت باش. سفر که نه منم می رم مهمونی..
در پناه حق اسمونی باشی
راسی اپ کردم بانو

سلام سها جان

ممنون
امیدوارم به تو هم خوش بگذره خانومی

چشم حتما خدمت میرسم

بانوی شرق دوشنبه 20 تیر 1390 ساعت 11:20

کاش میدانستی شیشه دل من شکست....

کاش میدانستی شیشه هایش دست کسی را نمی برد...

کاش میدانستی کسی نیست که خرده هایش راجمع کند...

کاش میدانستی من تنهای تنها هستم...

کاش میدانستی


رویا جونم ممنون که درک کردی

ممنون

کوروش دوشنبه 20 تیر 1390 ساعت 13:35 http://korosh7042.blogsky.com/

در این پیچ پیچ
و هزار توی ادمها
نمی باید به کور ها و سیاهی ها نگاه کرد
برای رسیدن به اسمان صافشان
به نور تابنده می باید خیره شد
تا رهید و رهاند
و البته
از موهبت گفتن و سبک شدن نیز
نباید غافل شد

درود بر استاد بزرگوارم

ممنون که چه زیبا حدیث پیچا پیچ جاده ی مرا به تصویر کشیده اید...

آری مینویسم تا سبک گردم و رها از آنچه مرا آزار میدهد

همواره شاد و سلامت و خندان باشید استاد مهربانم

غوغا دوشنبه 20 تیر 1390 ساعت 15:16 http://naughty1369.blogsky.com

چططططططططوری فری؟
دلم برات تنگیده بود گفتم بیام ببینم چه حال و احوال؟

دیدم تو هم که بدتر از من از دست بعضی آدمای این زمونه خون دل میخوری خواهررررررررررررررررررررررررررر
ولی خودمو دلداری میدم که این نیز بگذرد

سلاااااااااام غوغایی زلازلم

ممنون خوبم

خوش اومدی خونه ی خودته خانومی
ببخشید داریم میریم سفر اینه که خیلی کار دارم نرسیدم بیام پیشت


اوهوم واقعا هم همینه
این نیز بگذرد

غوغا دوشنبه 20 تیر 1390 ساعت 15:34 http://naughty1369.blogsky.com

کجا داری میری سفر؟
از کدوم وره؟ از این وره یا از اون وره؟

مراجعه شود به پست بعدی

ایشالله تهرانم میایم یه زمانی

خوش باشی

مقداد دوشنبه 20 تیر 1390 ساعت 19:49

من خودم بچه شمالم، میخوای از شمال واسم لواشک بیاری؟! من همین الان لواشک میخوام، تا 3 میشمارم اگه نرسه بهم تا 6 میشمارم

دارم میرم سفر فعلا

حالا از اونجا واست میارم

لواشک جنوبی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد