آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ
آرامش ِ پنهان

آرامش ِ پنهان

ღ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ღ

خدای دریایی ... دریای خدایی

تو چه قــدر بـزرگی 

چه قـدر وسیــعی

چه زلال و آرامی

چه قدر زیبایی

روزها بنشینم و فقط و فقط بنگرم بر تو و امواجِ موج در موجت خسته که نمی شوم هیچ، جانی تازه می یابم.


                                     دریا   

                                                        دریا    

                                                                             دریا


http://s1.picofile.com/file/6990368208/20110718063.jpg


                       *ساحلِ مرجان*


و هیچ کس نفهمید چرا دلم می خواست ساعت ها آرامِ آرام با طنین امواج دلتنگی هایت که به ساحلی همیشه منتظر می خورْد، خلوتی دیرینه داشته باشم و سراپا بغلتم در ماسه های ساحلی به نرمی و لطافت پرهای سپیدِ قو

و کسی نفهمید چگونه می شود گرمای ساحلْ برایت در اوج داغیِ ظهر، لذت بخش باشد

کسی نگفت تو ای دخترک شاد و بشّاشِ همیشه ، چرا به دریا که میرسی قفلی بزرگ بر دهانت زده می شود و جز تبسّمی عمیق از عمقِ جانت دیگر کلامی نمی تراود؟!

کسی نامه های روی ماسه ها را ندید که می نوشتم و به دستان مهربانِ دریا با عشق تقدیم می کردم...

کسی نفهمید کنار دریا نشستن و ذره ذره، آبِ دریا به تو رسیدن، چه لذتی دارد...

کسی بی قراری های دریا را برای رسیدن به ساحلش حس نکرد!


کسی ندانست من حتی از جزر و مدّ دریا هم به شعف می رسیدم!


کسی اشک های یکباره ی مرا ندید و چرا گریه کردم آن شب زیرِ نورِ ماهِ شبِ چهاردهم؟!

ولی

ولی چرا

آن مرد دید

او که مجریه مسابقه ی حجم های ماسه ای بود آرام کنارم آمد و اشک هایم را به وضوح دید

و در وصفِ آدمیان کنار ساحل ، از دخترکی گفت که گوشه ای روی ماسه ها در شبی بدین زیبایی زیرِ قرصِ کاملِ ماه نشسته و اشک می ریزد...

چه قدر دلم آرام گشت وقتی برای آرامش دلِ من در میانِ صدها گوشِ مشتاق، دعا کرد آن هم با همان خلوصِ نیتی پاک که جانت زیاد با آن آشنا نیست!


و من فهمیدم مَرد هم می تواند احساس داشته باشد!


کسی آن شب را ندید که من آرام آرام برای دریا شعر می خواندم و *تو* پاورچین پاورچین در جانم گام برمی داشتی و چه آرامشی بود که هنوز در جسم و جان و روح و روانم عجیـــــــب جا خوش کرده است...


*خدای مهربانم!*

پس می شود از دریا هم به تو رسید وقتی با جانم عجین می گردی...


به راستی چرا کسی نفهمید؟!

و چرا هر کس که لبِ تو می نشست به یاد غصّه هایش می افتاد و چرا من فراموششان می کردم و هر چه می خواستم بگویمشان و بریزم در تو تا ببری تا عمقِ خودت و من به لذتی عمیق فرو روم، یادم نمی آمد!

چه خوب است که لب ِ تو نشستن و خدا در وجودت آرمیدن، جز مُهرِ لبخندی عمیق از سرِ عشق و شور، دیگر نشانی نمی زند بر آدمیّتت!!!


خوشحالم

خوشحالم که بوسه های آب را هنوز در کف پاهایم حس می کنم

خوشحالم که می شود روزها به دریا نگریست و در برابرِ وسعت بی انتهایش بزرگ ترین مشکلاتت چون ریگی در کف دریای سخاوت خداوندی جلوه می کند.


چه خوب است از دریایت نیز درسِ بودنِ *تو* را می گیرم

چه خوب است دریایت و این همه عظمتش مرا یاد *تو* می اندازد


لب دریا که می رسی دیگر نه غمی یادت هست که بسپاری اش دست امواج بی قرارش تا مگر در پیچ و خمشان گم گردند و تو آسوده تر از همیشه در بند نبودنشان محو گردی...

نه کلامی می یابی برای این همه آرامش

و نه می شود وصفِ عمقِ یک حسِ عمیق را در جای جای واژه ها جای داد...


همین را بدان که اگر دلت دریایی گشت دیگر نفس هایت هم بوی خدا می گیرد


و بدان می شود خدا را در صدفِ کنارِ ساحلی هم حس کرد! دریا که جای خود را دارد...



http://s1.picofile.com/file/6990397382/20110718075.jpg


*اسکله ی ساحلی*


رگبار۱: سلام دوستای گلم

جای همگی خالی. خیلی خیلی خوش گذشت.از همه ی دوستای عزیزم ممنونم که این مدت بهم سر میزدن.


رگبار۲: سفر متفاوتی بود.احتمالا یه سفرنامه می نویسم البته اگه وقت کنم



رگبار۳: بقیه ی عکسا -----» ادامه مطلب D Canon      


http://s1.picofile.com/file/6990473838/20110718068.jpg


* اسکله ی ساحلی *

غروبِ روز شنبه

(شبِ نیمه شعبان)




http://s1.picofile.com/file/6990539234/20110718059.jpg


* پارک ساحلی مرجان*




http://s1.picofile.com/file/6990546276/20110718058.jpg


 * ساحلِ مرجان *



http://s1.picofile.com/file/6990626756/20110719104.jpg


تو ابرا بودیم. لحظه شو شکار کردم




http://s1.picofile.com/file/6990663978/20110719109.jpg


اینم شکارِ غروبِ خورشید توی هواپیما 




http://s1.picofile.com/file/6990489934/20110717055.jpg


* پدیده ی شاندیز *

(غذاشو خوردیم بعد یادم افتاد عکس بگیرم

حالا شما به چایی و میوه و آجیلش اکتفا کنین )





http://s1.picofile.com/file/6990590540/20110713031.jpg


ویلای دوست بابام که این هفته اونجا بودیم



نظرات 85 + ارسال نظر
گل مریم چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 12:30

اول

بــــــــــــــــــه
سلام گلی جونم

گل مریم چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 12:41

سلام
رسیدن به خیر

سلام خانومی

جای شما خالی

گل مریم چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 12:43

جایزه اول شدنمو بده

این همه عسک گذاشتم هنوزم جایزه میخوای؟

گل مریم چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 12:44

خوشحالم که خوش گذشته، خیلی خیلی خوش گذشته
جات این مدت خیلی خالی بود

آره خوش گذشت
خیلی خیلی خیلی خیلی هم گذشت هم زود هم خوش

خب یه دسته گل میذاشتی جای من

گل مریم چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 12:45

نخیرم قبول نیست
چی بهت گفته بودم؟!!! گفتم خودت توشون نباشی به درد نمی خوره

إ اینطوری یاست؟

خب می خوای با چه لباسی برات بذارم؟
لری کردی عربی ترکی کیشی یا...
اصفهانی؟؟؟

گل مریم چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 12:47

صدای گل مریم................ من وب فرینازم........... نازی تو کجایی.................. تمام


نه انگاری این مدت شاعر شدی یا

نازی کجایی که یادت به خیر

گل مریم چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 12:48

من ترجیح میدم برم پاساژا رو گز کنم، از دریا بدم میاد

منم از پاساژا بدم میاد

پاساژا رو متر میکنن اون اصفهانه که گز میکنن

گل مریم چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 12:50

خب من باهات قهرم، عسک خودتو نزاشتی... بای
(خندمو نگاه نکناااااااااااااااااااا جدی بودم)

قهر نکن قهر نکن اینقدر ناز نکن

میخوای عسک فک و فامیلامونم بذارم واست؟

۱۲ نفر بودیما

ستوده چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 12:52 http://saba055.blogsky.com/

سلام فریناز خانم برنزی
خوبی خانمی .
خوش گذشت دیدی حالا جنوب چه کیفی داره .
ما اومدیم اصفهان بهمون خوش نگذشت اما تو اومدی اینجا خوش گذشت تفاوت را میبینی عزیز.
حالا سوغات من کو

سلام ستوده خانوم سفید برفی

ممنون خوبم شما چطورین؟

ما که نفهمیدیم بالاخره شما شمالی جنوبی مرکزی شرقی غربی؟

اصفهان خیلی خوبه اگه زاینده رودش جاری باشه که الانم نیست!

این همه عکسه دیگه
بست نیست؟

محمد چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 12:52 http://my-mind.blogsky.com

آجی من هی این صفحه رو میومدم پایین میدیدم ادامه دارد
روحیم تضعیف شد
الان میرم میخونمش

خب باید تلافیه این مدت بشه دیگه

تازه برو خدا رو شکر کن من سفرنامه ننوشتم
این فقط یه اپسیـــــلون از سفرم بود

همین

ستوده چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 12:54

یکهفته است دلم را صابون زدم چند بار لیز خورد اما دوباره جمعش کردم .
یالا منم میخوام دریا را میگم .
البته من چند روز دیگه میخوام برم زیاد پز نده

شما هم میری کیش؟

منم دوباره میام ببینمت پس

خوش بگذره خانومی

همین حوالی چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 12:57 http://haminhavaly.blogsky.com

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

به
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام به روی ماهت خانومی

محمد چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 12:58 http://my-mind.blogsky.com

آجی خیلی خوب بود
با اون یه تیکه که گفتی مرد هم میتواند احساس داشته باشد منم تعجب کردم
مگه میشه؟
ولی خداییش احساس رو ولش ذهن رو بچسب!!!!!!!!

تو که مرد نشدی هنوز

ولی مردا هم میتونن احساس داشته باشن

البته هنوز مرددم

همین حوالی چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 12:59 http://haminhavaly.blogsky.com

منم دریا میخوام
شمال و جنوب و شرق و غربش فرقی نداره
فقط دریا باشه

امیدوارم تو هم بتونی بری دریا

حس آرامشی که بهت میده تمام بغضتو فرو میشکنه!

همین حوالی چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 13:01 http://haminhavaly.blogsky.com

این آقا محمد ذهنشو دودستی گرفته بیخیالشم نیست

جات خیلی خالی بود اینجا
خوشحالم که برگشتی

خوبه لااقل از این یکی شانس آورده

ممنون عزیزم دلم برای همتون تنگ شده بود

محمد چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 13:02 http://my-mind.blogsky.com

با اون عکسای توی هواپیماتم کلی حال کردیم
اصلا هواپیما دوست دارم البته تا وقتی سقوط نکرده
عظمتش آدم رو میگیره
چه میشه کرد مهندسین مکانیک و اینا چه کارا میکننا
بچه بودیمم دوست داشتیم خلبان بشیم حیف نشد

منم دلم میخواست خلبان بشم همیشه اما نمی دونم چی شد نشد

میخواستم برم چتربازی مامانم اینا نذاشتن

منم رفتم هواپیما بازی

همین حوالی چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 13:02 http://haminhavaly.blogsky.com

عکسای قشنگی گرفتی ولی یه هفته کم نیست؟
خب بیشتر میموندین
اینجوری ما هم یکم بیشتر آسایش داشتیم از دستت( افعال معکوس)

نگینی من تو رو ببینم که کشتمت

میگم تو الانه کارت واسه دعای کنکورت گیره ها

میخوای من برم دوباره کیش واست دعا نکنم

خوبه ها مگه نه؟

همین حوالی چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 13:04 http://haminhavaly.blogsky.com

کلی کامنت مونده که جواب بدی فریناز
زود دست به کار شو که وقتت کمه


چشم

[ بدون نام ] چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 13:05

راستی این نگین خانوم و گلی و ستوده خانوم گفتن چه خوب شد برگشتی
واقعا راست میگن
آجی نبودی این گلی ما رو کچل کرد
الان تو اومدی خوب شد جفتتون پی اچ دی دارید بهتر حرفهای هم را میفهمید

تو هم کچل شدی رفت؟

نور به سرت بباره داداشی یه کم براق بشی

آره دیگه شما هم که صفر کیلومترین

همین حوالی چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 13:06 http://haminhavaly.blogsky.com

فریناز یه عکس رو جا انداختیا
اگه گفتی چیه؟
زود باش حدس بزن

چی؟

محمد چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 13:08 http://my-mind.blogsky.com

این کامنت که اسم و آواتار نداره ماله خود خودمه ها
گفته باشم
آجی من برم امروز باید کلی کامنت بجوابی
در ضمن باید وب نازیم برم وگرنه کشته میشم
شاد باشی
فعلا

خواننده عاقله

خواستی بگو بیام کمک

شمشیرم دارما

تو هم که شاد هستی

همین حوالی چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 13:08 http://haminhavaly.blogsky.com

یه راهنمایی:
من خیلی دوس دارم
هر وقت برم دریا ازش نمیگذرم
یه کوه ازش جمع میکنم و میارم با خودم

بگو دیگه

آهان فهمیدم صدفو میگی؟

خب اسکله ساحلی صدف نداشت که!
اونجا مرجانیه صدفاش یه ساحل دیگه ست که ما نرفتیم

همین حوالی چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 13:09 http://haminhavaly.blogsky.com

خب دیگه محمد از ادامه ی رقابت انصراف داد.
حالا من موندم و ستوده
البته اگه باشه الان

همین حوالی چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 13:12 http://haminhavaly.blogsky.com

یه راهنماییه دیگه
سوغات دریا چیه؟؟

بابا خنگ که نیستم!

صدفه آی صدفه

ر ف ی ق چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 13:14 http://www.khoneyekhiyali.blogsky.com

در ساحل راه می روم
در دور دست
مرغی سپید
برموج ها
بوسه می زند

جزیره ای
در خاموشی سال ها
با پری ها و پروانه ها
تو را به یاد می آورد

هنوز هم ماه
می تابد
به اندیشه مان
سلام بر فریناز عزیز
خوش آمدی
و خوب شد که گوشه ای از حاصل سفرت این شد که فهمیدی مردها هم می توانند احساس داشته باشند...

هنوز هم ماه
می تابد
به اندیشه مان




سلام رفیق مهربونم

منظور من شما و مردای محترم وبلاگ نبودنا
منظورم مردای دنیای واقعی بودن!
یکی هستن ولی یکی نیستن!!!

به خودتون نگیرین خلاصه
کم دیدم
ولی زیاد شنیدم!

کمش واقعی بوده
زیادش غیر واقعی...

همین حوالی چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 13:14 http://haminhavaly.blogsky.com

خب دیگه من میرم یکی دو ساعت دیگه میام جوابامو میخونم
بچه ها نیستن اینجارو بترکونن
فک کنم تا یه ساعت دیگه پیداشون بشه.
من میرم با tnt برمیگردم.
سوغاتی منو حاضر کن اومدم ازت میگیردم

اینجا ضد گلوله و بمبه

سوغاتی بست نبود!؟؟

این همه عسک بسته دیگه

رمانتیک چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 13:25 http://www.romantic6370.blogsky.com/

یوووووووهوووووووووووووووووو
من هم اومدم
آجی رفتی صفاسیتی کلی عشق و حال کردی
دوستاتو تنها گذاشتی
خب ما را هم می بردی
وووووووووووویییییییییییییییییییییی
چه عکسای نازی شده
من غروب خورشید رو خیلی دوست دارم با اینکه بعضی وقتا با دیدنش دلم میگیره
انشالا سفر بعدی کجا میتونه باشه ؟

سلااااااااااااااااااااااام آجی

خوش اومدی

باشه دفه دیگه میام دنبالت باهم بریم

سفر بعدی...

حالا بذار خستگی ها بره بعد فکر میکنیم

فاطمه چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 13:39

سلام...

رسیدن بخیر...
دلم برات تنگ شده بود...

تو این مدتم میومدم وبت اما چون نبودی ترجیح میدادم ساکت باشم...

امیدوارم که حسابی بهت خوش گذشته باشه و از ماه کامل و دریا هم استفاده لازم رو برده باشی که متنت میگه حسابی باشون حال کردی...
خوش بحالت...
سبز باشی...

سلام فاطمه جونم

دل منم برات تنگ شده بود

شب ۱۴ ام کنار خدا و دریا و قرص کامل ماه عجیب یادت بودم

حس کردی بانو صدات میزدم؟

جات واقعا خالی بود مخصوصا اون شب که خیلی هم سفارش کرده بودی

ایشالله تو هم می ری بانو ی دریا

شازده کوچولو چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 14:35 http://www.shazdehkocholo.blogfa.com

سفر بخیر
خوش گذشت؟
منم عاششق دریام
اصلا از کنار دریا بودن سیر نمیشم.
زمستونای دریا هم فوق العاده است

جای شما خالی
خیلی خوب بود

آره منم عاشق دریام

واللا دلم می خواد زمستونا هم برم اما تا به حال نشده

نازی چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 15:26


همـــــــــــــــــــــــــــــــــــه کنااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااار ناااااااااااااااااااااااااااززززززززززززززززیییییییییییییییییییییی اوووووووووووووووووووووووووووووووووممممممممممممممممممددددددددددددددددددد

بــــــــــــــــــــــــه

نانازیه ناز گل من

خوش اومدی ناز نازی

نازی چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 15:27

آجییییییییییییییییییی فرینازییییییییییییییییییییییی خوووووووووووووووووووش اومدییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

الانه حسابی ذوق مرگم

بذار یکم شیرجه ملق بذنم تو وبت

برییین کناااااااااااااااااار

ممنون عزیزدلم

فقط آبش شوره ها به صورتت نخوره که می سوزه

همه کنار

خطرناکه اینجا

نازی چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 15:28

آجی عسکاتو دیدم....این همون پدیده شاندیزه؟؟؟؟؟؟؟/...که منم میخواستم سر سفرش بشینم؟؟؟

آره عزیزم همونه که اون شب گفتم یه جای خیلی خوبم

یادت که اومد کدومو میگم!همون که برقاتون رفته بود

نازی چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 15:31

آجی ولی واقعا جات خیلی خالی بود...خیلییییییییییییییییییی

باورت نمیشه اگه بگم چقدر دلم برات تنگ شده بود
این گلی و محمد هم منو هی اذیت میکردن
بچه مظلوم گیر آوردن

شوخی میکنم
اتفاقا گلی خیلی هوامو داشت در نبودت
همینجا ازش تشکر میکنم

خوبه در خدمت بودم هر لحظه خانومی یا

ولی آره واقعا اینجا دلم واسه تک تکتون تنگ شده بود

گلی خیلی خوبه
خیلی هم مهربونه
گلی قربونت برم که مراقب نازیه ما بودی تا بیام من

محمدم که داره میشه خدای ذهن

نازی چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 15:32

آجی حالا این همه عسک گذاشتی...یادت باشه منم عسکامو بهت نشون بدم
البته خصوصی

منم عسکای خودمو خصوصی میذارم یه جای دیگه

چطوری میخوای نشون بدی شما؟

نازی چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 15:34

این مامانم منو کشت

الان هی میگه نازی..نااااااااازی...ظرفات!!!

هی داره داد میزنه نازی بیا برو ظرفاتو بشور

بابام میگه نازی تا تره یادت نره

خب برو دیگه!

اول مامانت بعد نت

منم شستم و خوابیدم الانم اومدم نت

نازی چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 15:40

آجی خودتو آماده کن...دوباره بر میگردیم

یا خدا

نگینم قراره برگرده با tnt

نازنین چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 17:13

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

به
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام نانازی خانوم

نازنین چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 17:17

چه خبر؟
خب
خوش گذشت؟
کی برگشتی؟
چیکارا کردی؟
کجاها رفتی؟
کیا رو دیدی؟
با کیا حرف زدی؟
چیا خوردی؟
چی خریدی؟

زود باش بیا بگو دیگه



خب یکی یکی میپرسیدی لااقل

خیلی خوب بود
جای شما و همگی خالی

دیشب
همه جا
همه رو
با همه
فقط نارونو ندیدم

همه چی
همه چی

گفتم دیگه

نازنین چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 17:18

فریناز به نفعته همینجا همه چی رو بگی وگرنه با اس میام دنبالت

فقط نگران قبض موبایلتم
پس به نفعته زود جواب بدی
این یک دستوره

نه بابا نگران نباش من که نمیدم

جواب دادم دیگه
از این کامل تر؟؟؟

نازنین چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 17:19

راستی قبل اومدن اول سوغاتیارو رد کن


بدووووووووووووووووو
من سوغاتی میخواما

این همه عسک گذاشتم کلی آپلود کردم
خو اینا سوغاتیه دیگه

از این بیشتر از اصفهانی انتظار نداشته باش

نازنین چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 17:22

اااااااااااااا تو پدیده هم رفتی

واااای مشهدم اومدی حتما پدیده برو
غذاهاش محشره
اصلا خودم مهمونت میکنم
البته به حساب خودت
دختر عموی منم اونجا بودا
کاش با هم اشناتون میکردم

آره دیگه
خیلی توپ بود

دختر عموت؟

آره دیگه خوشحال میشدن منو ببینن حتما

محمد چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 17:36 http://my-mind.blogsky.com

سلام لوکاشیکی توکاز

بعد سلام چی بود

محمد چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 17:38 http://my-mind.blogsky.com

اسم شما به ژاپنی چه می‌شود؟
A-ka
B-tu
C-mi
D-te
.........E-ku
F-lu
G-ji
H-ri
I-ki
J-zu
K-me
L-ta
M-rin
N-to
O-mo
P-no
Q-ke
R-shi
S-ari
T-s
U-do
V-ru
W-mei
X-na
Y-fu
z-z

وااااااااااااااااااااااای

چه جلبه ها

مرسی محمد

بچه ها اسماتونو به ژاپنی پیدا کنین

محمد چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 17:40 http://my-mind.blogsky.com

وای محمد به ژاپنی چه سخت میشه

میشه رینمو ریکارینکاته


ریکا هم داره ها
چه مارکیه محمد؟

محمد چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 17:49 http://my-mind.blogsky.com

من رو همون رینمو میتونید صدا کنید
فعلا لوکاشیکی

رینمو

واسه اسم خودم یاد باکی بایشی و کاکیشی میوفتم
فوتبالیست ها

نازی چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 19:07

اسم من که سخت تره به ژاپنی

میدونین چی میشه؟؟؟

بگم؟؟ بگم؟؟

میشه
رینکو ریشی توکا

من ریش دارم؟؟

وااااااااااااااای
رینکو ریشی

نازی چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 19:11

میگم آجی ممد که شد رینمو...
منم رو لطفا رینکو صدام کنین
به تو هم میگیم آجی لوکا

حالا وایسا اسم گلی رو هم در بیارم


از دست این محمد با این الفبای ژاپنیش

نازی چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 19:14 http://reflectionhamlet.blogsky.com

آجی اسم گلی رو خوندیدم و هنگیدم


اسم گلی میشه-------------»جیمو تاکو رینکاشی فوکارین
اسمشم عین خودش سخته

اووووووووووووووووووه
یه قطار میخواد بکشدش

جیمو

یاد جیمبو میوفتم

گل مریم چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 19:15

میگم نازی چطوره از این به بعد تو رو ریشی صدا کنیم محمدم رینی طبیعتا فرینازم میشه شیکی

تو هم میشی جیمی

گل مریم چهارشنبه 29 تیر 1390 ساعت 19:16

نخیرم این نمیشه اسم من

شما کلا سکرتی یا

ترورت نکنن گل گلی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد